eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
789 دنبال‌کننده
19هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
💢مهندسی اجتماعی و حجاب ❗️بسیاری از افراد خیال می کنند که علت اصلی بدحجابی ها، سختی پوشیدن حجاب است، اما این ظاهر ماجراست نه اصل آن. 👇به این مثال توجه کنید: ✅انسانها راحت ترین لحظه ها را در منزل سپری می کنند و راحت ترین لباس برای هر کسی، لباس منزل است اما همه برای بیرون از منزل از لباسهایی غیر از لباس منزل استفاده می کنند. ❗️علت آنست که می دانند عرف جامعه نمی پسندد که کسی با لباس منزل در عرصه های اجتماعی حاضر شوند. 🔺اگر کسی بخواهد با لباس های راحتی منزل، از خانه بیرون بیاید، هیچ مانع قانونی و شرعی در سر راهش وجود ندارد اما هرگز این کار را نمی کند، چون اصلا در این حالت احساس راحتی نمی کند و نگران درباره خود خواهد بود. 👈پس عامل اصلی پوشیدن لباس های رسمی (که معمولا راحت هم نیستند) رهایی از احساس فشار اجتماعی است. ☝️این یعنی فشار اجتماعی می تواند شرایط اجتماع را طوری مهندسی کند که انسانها با لباس های رسمی، احساسی مطلوب تر از لباس های راحتی منزل داشته باشند ... ⬅️ حجاب هم تابع همین قاعده است و اگر جهت فشار اجتماعی بدرستی مهندسی و تنظیم شود، خود بخود افراد جامعه از داشتن حجاب و حتی چادر احساس مطلوب تری خواهند داشت و هرگز راحت نخواهند بود که بدون چادر از منزل خارج شوند!! 💡مهندسی اجتماعی، شاه کلید حل مشکل حجاب است و مهم ترین کارکرد برچسب های پویش حجاب فاطمی، تتظیم جهت فشار اجتماعی در جهت تقویت ارزش حجاب است.
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🎑 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۰ دستپخت معرکه 👌 🍲 🔹 علی چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ... -
🌠 رمان شب ۱۱ " فرزند کوچک من " 🔹 هر روز که می گذشت علاقه م بهش بیشتر می شد... ⭕️ لقبم "اسب سرکش" بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... 🔸چشمم به دهنش بود ،تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... 🔹من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... ✅ علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه... هر چند، اون هم برام کم نمیذاشت. مطمئن بودم هر کاری که برام می کنه یا چیزی برام می خره، تمام توانش همین قدره ... 🔶خصوص زمانی که فهمید باردارم😌 اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد... 🔹 دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... 🔴 این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد👌 مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه و... 🔸اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده، با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو هم بکنه☺️ 🔹فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و دائم الوضو باشم و... منم که مطیع محضش شده بودم. باورش داشتم ... 🔸9 ماه گذشت ... ✳️ 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود😊 اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ... 🔸مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت به مادرم گفت: لابد به خاطر دختر دخترزات ،مژدگانی هم می خوای؟😤 و تلفن رو قطع کرد ... ⭕️مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
4_5818731601386800459.mp3
2.03M
#این_پیام_را_جهانی_ڪنید 🎤 حجت الاسلام علیرضا پناهیان 🌺این تنها یک نمونه از تواضع تمام جهان اسلام در برابر یک دختر هست👆👆👆 #پویش_حجاب_فاطمے
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
🔺نظرات شما در نظر سنجی هفته قبل ▫️البته نظر ایشون طولانی تر از این ها بود ولی فعلا یه قسمتش منتشر میشه #پویش_حجاب_فاطمے
امام زمانی - 2_mixdown.mp3
3.56M
#فایل_صوتي_امام_زمان ✍می گویند؛ آخرالزمان دوره ریزش ها و رویش هاست! ✨درست شبیهِ شب عاشورا، که عده ای غربال شدند و عده ای با حسین، تا آخر آسمان، بال زدند. وای بر من، اگر نخواهی ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن و شوهر ها این دو تا نقش رو توی خونه بازی کنن😊🌹 عااالیه👏 استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۱ " فرزند کوچک من " 🔹 هر روز که می گذشت علاقه م بهش بیشتر می شد... ⭕️ ل
🎇 رمان شب 12 💮💖💮 "رحمت خدا" 🔸 مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ... 🔸 هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده! 👌تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت... 🔹نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... خنده روی لبش خشک شد. 🔻با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت، نمی دونم ... 😓 مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین: - شرمنده ام علی آقا،دختره 😢 نگاه علی خیلی جدی شد. هیچ وقت، اون طوری ندیده بودمش! با همون حالت، رو کرد به مادرم: - حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید؟ 🔹مادرم با ترس ،در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ... ❤️ اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه...😭 🔻 بدجور دلم سوخته بود ... - خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟!☺️ دختر رحمت خداست ، برکت زندگیه ... خدا به هر کی نگاه کنه بهش دختر میده... عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود ... و من بلند و بلند تر گریه می کردم ... 🔹با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاقه و با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ... 😭 دخترم رو بغل کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار زد/ چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... 😊 دونه های اشک از کنار چشمش سرازیر شد ... - بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ؛ حق خودته که اسمش رو بزاری😊☺️ 🔸اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید...💞 خوش آمدی زینب خانم... خوش اومدی عزیز دل بابا...😌 و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه، ترس و نگرانی.... از سر شوق... 💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید مدافـع حرم جـواد محمـدی🌹🍃 من از اون شهدایی هستم که یقـه‌ی بی‌حجاب‌ها و اونایی که ترویج بی‌حجابـی میکنن و اون دنیا میگیرم...☝️☝️☝️ #پویش_حجاب_فاطمے
اروند دلتنگ نفسهای تو بود ومن مانند مجنونهای این تالاب، مجنونم رفتی که تا چادرسیاهم درامان باشد من چادرم را به نفسهای تو مدیونم چادر هدیهٔ خون شهدا😔🌹 .
اعتڪاف، پشت پا زدن بہ تعلقات نَفْس است 🕊معتڪف مےڪوشد تا از فرش زمين نَفْس، بہ عرش آسمان دل، پرواز ڪند. اعتڪاف، عاشقان را بہ طواف حرم امن الهے يعنے دل مےبرد ❤️"القلب حرم الله"❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
دوباره سلام 😊 حال و احوالتوݩ که خوبه ؟🌸🍃 ان شاءالله که همیشه تندرست باشید🌺 و لب هاتوݧ خندوݩ باشہ🙂☺️ پیرامون 👇 بازم میخایم از نظرات شما استفاده کنیم . این بار تجربہ ها و خاطرات💭نابِ شیریݧ و جذاب طورتوݧ رو درباره ے و چادر برامون بفرستید♥️📬 ☝️موارد جالب ، توی همه ی کانال های پویش منتشر میشه 📮 😊👇👇 🇮🇷|| @hemayat_puyesh
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🎇 رمان شب #بدون_تو_هرگز 12 💮💖💮 "رحمت خدا" 🔸 مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر
🌠 رمان شب ۱۳ 🌷 عین پاکی... 🔹 بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود، علی همه رو بیرون کرد ... ⭕️ حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه! اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت... 🔸خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل یه پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... 🔸 اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ...😢 🔸اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ... 🔹اون روز ... همون جا توی در ایستادم ... فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ... 🔹همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ... - چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...🙄 🔹تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ... - چی کار می کنی هانیه؟ دست هام نجسه! 🔸 نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... - تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ... 😭 🔸من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پسر جوان در حضور رهبر چنین شعر طنزی درباره دوران مجردی اش خواند! رهبر اوایلش جا خورد و در انتها نتوانست جلوی خنده هایش را بگیرد و همراه با دیگر روحانیون زیر خنده زد! تا حالا کسی در حضور رهبر چنین شعر طنزی نخوانده بود! واقعا مجلس از خنده ترکوند! اگر هوس خندیدن دارید ببینید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻اعتکاف، قشنگ ترین👌 قرنطینه معنوی است که هیچکس سراغ ندارم که یک سال رفته باشد اما دلش❤️ برای سالهای بعد، به تب و تاب رفتن و شرکت در این مراسم نورانی نیفتاده باشد. دقیقا مثل اربعین و کربلا ... 🔻در فضیلت اعتکاف همین بس که خداوند دو تن از انبیای بزرگ، یعنی حضرت ابراهیم و اسماعیل را مأمور تطهیر خانه خود و حریم کعبه از لوث وجود بتها و بت‌ پرستی می‌ کند تا عبادت کنندگان در کنار کعبه به طواف، اعتکاف، رکوع و سجود😊 بپردازند. (سوره بقره ۱۲۰) ‌