✅ ریتم زندگی خـود را آرام کنید
🔹 شما نیاز به زمــان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فــردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سـرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید.
🔹پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید.
🟢 انجام کارها را برای کودک آسان کنید
🍃انجام کار درست را برای فرزندتان تا جای ممکن آسانتر کنید. سعی کنید از قرار دادنش در شرایطی که نمیتواند خود را کنترل کند خودداری کنید. برای مثال، وقتی خسته و گرسنه است، او را به یک خرید طولانی نبرید و او را با چیزهایی که مجاز به دست زدن به آنها نیست احاطه نکنید. اگر دنیای اطراف کودک مملو از چیزهای وسوسهانگیز باشد، شما مجبورید تمام روز را صرف نه گفتن کنید. سعی کنید فرصتهای او برای بازی و کشف و شناخت جهان را به حداکثر برسانید اما شانس او برای به دردسر افتادن را به حداقل برسانید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 مومن باید شوخ طبع باشد
🎙️حجت الاسلام #قاسمیان
مضرات دیر خوابیدن دختران !👩
▫️دیر خوابیدن دختران را بیشتر در معرض خطر ابتلا به پوكی استخوان قرار میدهد و كم تحركی و استفاده نكردن از آفتاب نیز خطر بروز این بیماری را باز هم بیشتر میکند.
+ سم زدايي در بدن هنگام شب و خواب اتفاق ميافتد و با طلوع آفتاب هورمونها فعاليت خود را شروع ميکنند.
🌷اگر خدا خیر خانواده ای را بخواهد
☀️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
☘️ هرگاه خداوند براى خانواده اى #خير بخواهد، آنان را در دين دانا میكند، كوچكترها بزرگترهايشان را #احترام می نمايند، مدارا در #زندگى و ميانه روى در خرج كردن را روزيشان می نمايد و به #عيوبشان آگاهشان میسازد، تا آنها را برطرف كنند و اگر برای آنان جز اين بخواهد، به #خودشان واگذارشان می نمايد.
📚نهج الفصاحه، ح ۱۴۷
💠امیرالمؤمنین عليه السلام:
💓سَعادَةُ المَرءِ القَناعَةُ و الرِّضا
💞خوشبختى انسان، در قناعت و خشنودى است
📚غررالحكم حدیث 5561
🌸🍃🌸🍃
#تربیت
براي تربيت كودكي سالم از اين چهار اشتباه پرهيز كنيد:
بکار بردن جملات منفی
(بچه بد، نکن، دست نزن، لجباز)
پرسیدن علت رفتار از کودک
(چرا این کارو کردی؟ به جاش مستقیم به او بگویید چه کار بدی کرده)
صحبت طولانی با توضیح اضافه
(نصیحت نصیحت نصیحت)
تهدید کودک به دوست نداشتن
(میذارمت میرم، بچه بد، دیگه دوستت ندارم)
اين چهار كار باعث پايين آمدن اعتماد بنفس كودك شده لجبازي را در كودكان افزايش ميدهد.
✨برای زندگی شادتر 😍👇
🌸1) زندگیتان را با هیچ کسی، مقایسه نکنید.
🌸2) افکار منفی، نداشته باشید.
🌸3) بیش از حد توان خود، کاری انجام ندهید.
🌸4) خیلی خود را، جدی نگیرید.
🌸5)انرژی خود را،صرف کنجکاوی در امور دیگران نکنید.
🌸6) وقتی بیدار هستید، خیال پردازی کنید.
🌸7) حسادت، یعنی اتلاف وقت.
🌸8) گذشته را، فراموش کنید.
🌸9) زندگی،کوتاهتر از آنست که؛از دیگران متنفرباشید.
🌸10) هیچکس جز خود شما، مسئول خوشحال کردن شما نیست.
🌸11) بیشتر، لبخند بزنید.
#چند_خط_اما_یک_عمر_تفکر
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
✍🏽اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
✍🏽دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
✍🏽سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
✍🏽چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
✍🏽پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛
پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
🔵 #علائم_آخرالزمان
💢 #آرزوی_کمی_فرزند
🔴🌟پیامبر(💖صلی الله علیه و آله) فرمود: "رستاخیز برپا نمی شود تا آن که کسی پنج فرزند دارد آرزوی 4 فرزند کند. و آن که 4 فرزند دارد می گوید: کاش 3 فرزند داشتم و صاحب فرزند آرزوی دو فرزند دارد. و آن که دو فرزند دارد، آرزوی یک #فرزند بنماید. و کسی که یکی فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندی نداشت."(1)🌟
📚(1)فردوس الاخبار، ج 5، ص 227
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت300 احساس امنیت کردم. پیش او که بودم از هیچ چیز نمی
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت301
تا رسیدن به خانه نه من حرفی زدم نه او. دوباره اخم کرده بود.
شکلات هم همانطور در دستم مانده بود. حالت تهوع داشتم.
جلوی در خانه ترمز کرد و نگاهی به شکلات انداخت و اخمش عمیقتر شد.
–قبلا حرف گوش کن تر بودیدها.
نگاهش کردم و گفتم:
–نمیتونم بخورم، حالم خوب نیست.
نگران گفت:
–از ترس و اضطرابه، بعد گوشیاش را از کنار دندهی ماشین برداشت .
–الان به حاج خانم زنگ میزنم بیاد پایین، ببریمتون درمانگاه. شاید با وصل کردن سرمی چیزی حالتون بهتر بشه.
در ماشین را نیمه باز کردم و گفتم:
–نه، برم خونه، مامان خودش بلده چیکار کنه خوب بشم. شما زحمت نکشید.
فقط نگاهم کرد و حرفی نزد.
خداحافظی کردم و به طرف خانه راه افتادم.
در آسانسور که باز شد مادر را گوشی به دست در حال صحبت دیدم. جلوی در ایستاده بود. با نگرانی نگاهم میکرد و با شخص پشت خط حرف میزد.
–نه، چیز خاصی نیست، یه کم فشار روشه، که به مرور زمان حل میشه.
...
–چی بگم والا، خدا انشاالله هدایتش کنه که مزاحم ناموس مردم نشه. فقط منتظرم امتحاناتش تموم بشه، دیگه نمیزارم از خونه بره بیرون. وقتی میره بیرون دلم هزار راه میره...
با حرف مادر دوباره یاد فریدون افتادم. فوری گوشیام را درآوردم و همانطور که به مادر سلام میدادم در مخاطبینم دنبال شمارهی فنی زاده گشتم.
همان روزی که با کمیل به دفترش رفتیم شمارهاش را ذخیره کرده بودم.
بعد از این که خودم را معرفی کردم برایش نوشتم که من از شکایتم صرفنظر کردم، لطفا پیگیری نکنید. وارد اتاقم شدم. گوشی را روی تخت انداختم. کنار پنجره ایستادم و بیرون را از نظر گذراندم. کمیل تازه راه افتاد که برود. حتما مکالمهی تلفنیاش با مادر تمام شده بود. از این که نگرانم بود و پیگیرحالم بود حس خوبی داشتم. حسی که نمیدانم اسمش چیست ولی انگار ته دلم کسی به من میگوید او میتواند همهی مشکلات را حل کند. یا بالاخره راهی برایشان پیدا کند.
مادر وارد اتاق شد و پرسید:
–از صبح چیزی نخوردی؟
–راستش نه، بعد از اتفاقی که افتاد حالت تهوع گرفتم، نمیتونم چیزی بخورم.
مادر رفت و بعد از چند دقیقه معجون بارهنگ و عسل و عرق نعنا را برایم درست کرد و آورد.
با خوردنش حالم بهتر شد و چند لقمه غذا خوردم.
روی تختم دراز کشیدم و گوشیام را چک کردم. فنی زاده نوشته بود:
–من کمیل را در جریان گذاشتم به شدت با تصمیم شما مخالفند.
احساس کردم از روی عمد کلمهی شدت را نوشته است. البته میدانستم که کمیل مخالف است، ولی او که جای من نیست. نمیتواند در ک کند از این که مدام استرس این که فریدون جلوی راهم سبز شود یعنی چه. آنقدر از دیدنش وحشت دارم که وقتی میبینمش فکر میکنم داعشیها کشور را گرفتهاند و او هم سر دستهشان است و ممکن است هر بلایی سرم بیاورد. خودم را تنها و بی پشتبان احساس میکنم. البته قیافهی جدیدی که برای خودش درست کرده، باعث شده شبیهه آنها شود و البته ترسناک. من به یک مرد احتیاج دارم برای حمایتم، مردی مثل کمیل مسئولیت پذیر و محکم. مردی که خودش برای مشکلات راه حل پیدا کند. ولی مگر کمیل چقدر میتواند کمکم کند. نمیشود که هر جا میروم با من بیاید. او که شوهرم نیست. با این فکر جرقهایی در ذهنم زده شد. صدای پیام گوشیام مرا از فکر و خیال بیرون آورد.
کمیل نوشته بود:
–چرا به فنی زاده گفتی شکایت رو پیگیری نکنه؟