eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
777 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
335 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃 #شماره_۵ داشتم تو اتوبوس با یه خانمی🙎 در مورد چادر☺️ صحبت میکردم یکی که صدامو می شنید 👂گف
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 ۶ زمان شاه بود. داشتیم با هم تو خیابون قدم می‌زدیم. یه خانم بی حجاب داشت جلومون راه می‌رفت. فاطمه رفت جلو و بدون هیچ مقدمه‌ای ازش پرسید: «ببخشید خانم، اسم شما چیه؟» خانم با تعجب جواب داد: «زهرا، چطور مگه؟» فاطمه خندید و گفت: «هم اسمیم»، بعد گفت: «می‌دونی چرا روی ماشینا چادر می کشن؟» خانم که هاج و واج مونده بود گفت: «لابد چون صاحباشون می خوان سرما و گرما و گرد و غـبار و اینجور چیزا به ماشینشون آسیب نزنه». فاطمه گفت: «آفرین! من و تو هم بنده‌های خدا هستیم و خدا به خاطر علاقه ش به ما، یه پوششی بهمون داده تا با اون از نگاهــای نکبت بار بعضیا حفظ بشیم و آسیبی نبینیم. خصوصاً اینکه هم نام حضرت فاطمه هم هستیم... بعدها که دوباره اون خانم رو دیدم، محجبه شده بود». شهیده فاطمه جعفریان کفش های جامانده در ساحل، صفحه17
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 #شماره_۶ زمان شاه بود. داشتیم با هم تو خیابون قدم می‌زدیم. یه خانم بی حجاب داشت جلومون
🌾💫🌾💫🌾💫🌾💫🌾 ۷ 🌻 تخمه ‼️ 🔹 الحمدلله امسال یه بار بیشتر روزه خوری ندیدم؛ اونم روز اول ماه مبارک بود تو دانشگاه. 🏢 یه جمع ۴ - ۵ نفره ایستاده بودن و با بگو بخند با هم حرف می‌زدن. یکیشونم داشت تخمه می‌شکست. وسط دانشگاه! بعد رفیقش می‌خندید می‌گفت روزه‌ای؟ می‌گفت آره!!! 😠 البته برداشتم این بود که شهرستانی هستن و اصلاً نباید روزه می‌گرفتن. یکی دوتاشون هم قیافه های خیلی موجهی داشتن. من پشت به اونا تو پارک ⛲️ نشسته بودم. گفتم باید یه چیزی بگم! برگشتم گفتم: بی‌زحمت این وسط چیزی نخورین. 🚫 اول همه با هم با تعجب یه نگاهی بهم کردن! 😳 بعد یکیشون که قیافه‌ی موجهی داشت گفت: چشم... چشم! یکیشون هم یه غرغری کرد 😒 اما اصلاً بلند نگفت. چند ثانیه بعد برگشتم دیدم کلاً رفتن. خیلی ها از بغل این بندگان خدا رد می‌شدن. هیشکی نمی‌گفت روزه نیستی، خب اقلاً جلو بقیه چیزی نخور!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای قاضی رحمت الله علیه می فرمودند : در 100 خیر است که 99 تای ان از ان کسی است که در ساعت اخر روز جمعه ((نزدیکای غروب )) صدبار را ختم کند  تلاوت سوره قدر ۱۰۰ مرتبه👆 در آخرین عصر جمعه ماه مبارک رمضان هدیه به پیشگاه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف یادتون نره
خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو! #بدحجابی و تاثیرپذیری از #اجتماع و محیط #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 نام کتاب: مثل تو، بانوی من، فاطمه همراه با آموزش یک کاردستی نویسنده‌: کلر ژوبرت 🔰در این داستان نیمه تخیلی،سما دختر کوچکِ مهربانی است که ماجرای به دنیا آمدن حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را از نگاه خودش برای همه بچه ها تعریف می کند… 🔰در این کتاب سعی شده، بر اساس روایات تاریخی معتبر ، محتوای دینی مناسب کودکان به صورت ترکیبی از واقعیت و تخیل ارائه شود. شایسته است ما بزرگ تر ها تلاش کنیم بچه های‌مان، درباره دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تاریخ آن دوره، شناخت بهتر و بیشتری به دست آورند. ✅مناسب سنین۶ تا ۱۲ سال 🌐برای سفارش کتاب می‌توانید به این کانال مراجعه کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4011720751C49bba0503c
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 😈دام شیطان😈 #قسمت_دهم 🎬 بیژن میگفت اگر ارتباط برقرارکنی,میتونی فرادرمانی هم
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 (دام شیطان قسمت۱۱ 🎬 بابا بیچاره فکرمیکردبه خاطربرخوردش من اینجورشدم ,برای همین مهربان تراز قبل نازم رامیکشید.... ولی غافل از این که عامل این حالتم ,اول بیژن وبعدش اعمال خودمه... خداییش خودم خیلی وحشت کرده بودم ,اما بازهم درس نگرفتم وزنگ زدم به عامل جنایت یاهمون بیژن وبهش گفتم چی برام پیش اومده. بیژن گفت:اتفاقا این حالت نشونه ی خوبیه,یک نوع برون ریزیه,تواتصالات بعدی بهترازاین میشی,اولشه, تواستعداد مسترشدن داری هماجان... روزهای بعدی ,تلفنی با بیژن درتماس بودم.جالبه که شوره ی سرم به کلی ازبین رفته بود واین باعث شد من به کارهای بیژن اعتمادکنم. یک روز بیژن زنگ زد وگفت:هما یک جلسه توخونه ی یکی از دوستان هست که بهت افتخارمیدم بیایی,جلسه ای استثنایی هست وهرکسی را راه نمیدن ,آخه همه از مسترهای سرشناس وموفق هستند. گفتم:بابا کنترلم میکنه ,نمیگذاره بیام. گفت :جلسه طرف صبحه ,میام دانشگاه دنبالت وتاقبل ازاینکه بابات بیاد دنبالت ,برت میگردونم. بااینکه یه کم میترسیدم اما خیلی دوست داشتم توهمچین جلسه ای باشم ومسترهای مهم راببینم. به پیشنهاد بیژن مانتو قرمزم راپوشیدم,انگاررنگ قرمز یک تقدس خاصی براشون داشت بعداز ساعتی انتظار بالاخره بیژن رسید. نشستم توماشین. بیژن دستم راگرفت وگفت قبل ازحرکت باید یک چیزی بهت بدهم. ازتو داشبرد ماشین یک جعبه ی کوچک دراورد,یه انگشتر ظریف با نگینی که شکل یک چشم روش چسپانده شده بود.به انگشترنگاه میکردی ,انگاراون چشم داشت نگاهت میکرد. انگشتررا کرد تو انگشتم وگفت اینم حلقه ی ازدواج برای همسرگلم... از انگشتره خوشم اومد,بیژن میگفت این تک چشم ,نیروهای اهریمنی را ازت دور میکنه ومن نمیدونستم که این انگشتر باعث جذب شیاطین میشه. حرکت کردیم به سمت مقصد.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ ‎
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 (دام شیطان قسمت۱۱ 🎬 بابا بیچاره فکرمیکردبه خاطربرخوردش من اینجورشدم ,برای هم
بخاطر علاقه دوستان همراه قسمت بعدی به محض دریافت ارسال شده ولی قول نمیدم فردا هم ارسالی داشته باشیم پیشنهاد اینکه لااقل دو قسمت در روز ارسال شود داده شد ان شاء الله که قبول کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا