eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
785 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
9.4هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 چگونگی ایجاد انقلابی در نوجوان👌 🎙کارشناس : دکتر فاضل 🌼دوره تربیت دخترانه🌼 ╔═❀•✦•❀══════╗         🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
💗 رمان نگاه خدا💗 #نگاه‌خدا #قسمت_سوم سرم تمام شد. همراه بابا به بهشت زهرا رفتیم. تمام فامیل جمع
💗 رمان،نگاه خدا💗 در راه‌ خانه بابا اصلا حرفی نزد. بابا ماشین را به پارکینک برد. من زودتر به خانه رفتم. در راکه باز کردم، چشمم به سجاده‌ی مامان افتاد. نشستم کناره سجاده. قفل زبانم باز شد. -یعنی اینقدر بد بودم که حتی صدامو نشنیدی؟ به حال روزم نگاه نکردی؟ من که از تو چیز زیادی نخواستم! من که قول داده بودم که دختره خوبی میشم هر چی گفتی انجام بدم... کجاست اون بخشندگی هان؟ چرا صدامو نشنیدی؟ دیگه نمیخوامت. دیگه نیازی به تو ندارم. تمام زندگی من الان زیر خاکه، دیگه هیچی نمیخوام ازت. جیغ و داد کردم. سجاده را پرت کردم. مهر از شدت ضربه شکسته‌شد. تسبیح مادرم را پاره کردم و دانه‌هایش تمام خانه را پر کرد. بابا سراسیمه وارد خانه‌شد. کنارم نشست و من را درآغوش پر مهرش جای داد. -سارا جان آروم باش بابا. سرم را بلند کردم و به چشمانش خیره شدم. - چه جوری آروم باشم بابا. مامان دیگه نیست پیش ما. بابا عشقت الان زیر خاکه. بابا رضا اشک می‌ریخت ولی چیزی نمی‌گفت. من مدام گریه می‌کردم. حالم دست خودم نبود. چشمانم را باز کردم. به دستم سرم زده بودند. نرگس جون بالای سرم نشسته‌بود. -سلام سارا جان ،بهتری؟ دهانم خشک بود. - بابام کجاست؟ نرگس جون دستی به موهایم کشید. -رفته مراسم،می‌خواست پیشت‌بمونه. ولی ما نذاشتیم .زشت بود اگه نمی‌رفت. بابا رضا هم گفت نمیخواد تو بیای مراسم. شاید باز حالت بد بشه. یه هفته گذشت و بابا اجازه نمی‌داد در هیچ مراسمی شرکت‌کنم. حتی سر خاک هم نرفتم. می‌ترسیدند حالم بد شود. حال پدرم خراب‌تر از حال من بود. نیمه‌های شب صدای گریه‌هایش از اتاق شنیده می‌شد. "بابا جون تو چقدر صبوری" من هم در اتاقم بودم . با عکس مامانم حرف می‌زدم‌ و گریه می‌کردم. در طول روز نرگس جون و خاله زهرا به دیدنم می‌آمدند. بعد‌از یک ماه بابا به اتاقم آمد. -بابا سارا آماده شو بریم سر خاک. من چقدر خوشحال بودم که بالاخره می‌توانستم بروم سر خاک مامان فاطمه. سریع آماده شدم. به بهشت زهرا رسیدیم. دست بابا را گرفته بودم و همراهش می‌رفتیم. به مزار مامان رسیدیم. پاهایم سست شد. کنار قبرش نشستم. سرم را روی سنگ گذاشتم. " سلام مامان قشنگم ببخش که دیر اومدم پیشت. چقدر دلم برات تنگ شده بود. چقدر زود از پیش ما رفتی. بعد از کلی درددل و گریه همراه بابا به سمت خانه حرکت کردیم. ادامه دارد💙 @dadhbcx
خانواده آسمانی ۱۹.mp3
10.92M
۱۹ 🔅روابط ما با اهل بیت علیهم‌السلام در قالب دو چارچوب تعریف می شود؛ ۱. رابطه حقیقی ۲. رابطه حقوقی خداوند بر اساس هر یک از این روابط، سلسله وظایفی را برای ما مشخص کرده است، 💥 که اگر با هدف خداوند و حقیقت این روابط آشنا نباشیم نه دینداری‌مان پذیرفته می‌شود و نه انسانیت‌مان! 🎤 ╔═❀•✦•❀══════╗         🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝
نشانه‌های طلاق عاطفی ❤️‍🩹 طلاق عاطفی وقتی به وجود میاد که زن و شوهر در کنار هم به سردی زندگی می‌کنند ولی به دلایل مختلف تقاضای طلاق قانونی نمی‌کنند. 👆🏼محتوای این اینفوگرافی برگرفته از آیات و روایات هست. ╔═❀•✦•❀══════╗   🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨*بنام خداوند حق آفرین*✨ 🔴 ایستگاه مطالبه گری✍🏻 🔊رهبر انقلاب:پرچم ارمان‌خواهی و مطالبه گری را زمین نگذارید. ✅انقلاب‌گری‌یعنی‌مطالبه‌گری‌به‌حق✌🏻 ❗️دراین کانال خبر های روز و مطالبه گری های انقلاب اسلامی ایران اشتراک گذاری میشود.🔊 💯برای‌دیدن مطالبه‌گری‌های ‌روز دنیا بلندگوی زیر را لمس کنید .⬇️ 📣📣📣📣📣📣📣📣 📣📣📣📣📣📣📣📣 📣📣📣📣📣📣📣📣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_414483086.mp3
1.22M
🍃🍃🍃 دعای عهد 👤باصدای استاد فرهمند اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده.... خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستوده را به من بنمایان.. 🌴 @dadhbcx 🌴
🌺🌸🌺🌸🌺 ✨از امام صادق (ع)روایت است: ⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️ ⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️ ☘🌹☘🌹☘ بسم اللّه الرحمن الرحيم اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ . ☘🌹☘🌹☘ سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاخب الزمان التماس دعا 🌴 @dadhbcx 🌴
💐اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم 💐بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 💐 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک اعدائهم 🍀سلام علیکم و رحمت الله و برکاته صبح زیباتون بخیر و شادی 🍀 حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «حسین، بزرگ مرد کربلا، مظلوم و رنجیده خاطر و لب تشنه و مصیب زده به شهادت رسید. پس خداوند، به ذات خود، قسم یاد کرد که هیچ مصیبت زده و رنجیده خاطر و گناهکار و اندوهناک و تشنه اى و هیچ بَلا دیده اى به خدا روى نمى آورد و نزد قبر حسین علیه السلام دعا نمى کند و آن حضرت را به درگاه خدا شفیع نمى سازد، مگر این که خداوند، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده مى کند و گناهش را مى بخشد و عمرش را طولانى و روزى اش را گسترده مى سازد. پس اى اهل بینش، درس بگیرید!» 📚 (بحارالأنوار (چاپ-بیروت) جلد ۹۸، صفحه ۴۶، حدیث ۵) 🔸 حبیب‌الله
🔴 لذّات زودگذر و تبعات ماندگار 💠 پايان لذّتها و بر جای ماندن تلخی ها را به ياد آوريد. 📒 ، حکمت ۴۳۳ @dadhbcx
رفتنم پای پیاده تا حرم مقدور نیست گرچه دور از یارم اما عشق من مستور نیست از فراقش غم نشسته بر دل پیر و جوان خون دل را می خورند و هیچ کس مسرور نیست چشم، امسال ندیده تاولی بر پا ولی سینه ام آتش گرفت از تاول و کافور نیست طالب باطل ،ندارد نامه ی او مغفرت چون که بر درگاه حق از جرم خود معذور نیست هر کسی عارف به مولایش نبوده در جهان وقت جان دادن دگر در نزد حق مبرور نیست هر که در قلبش ندارد از ولایت بهره ای در قیامت با حسین بن علی محشور نیست
✅اگر همه چیز آسان برای کودک و نوجوان فراهم شود بچه‌ها مفهوم پشتکار را درک نخواهند کرد. بچه‌ها اگر خودشان بتوانند بر موانع و مشکلات فایق بیایند، احساس عزت نفس و اعتماد به نفس بیشتری خواهند داشت. ╔═❀•✦•❀══════╗         🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👧🏻🧒🏻 چطوری بی‌انگیزگی بچه‌ها رو از بین ببریم؟ عکس ها را دنبال کنید ╔═❀•✦•❀══════╗   🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
💗 رمان،نگاه خدا💗 #نگاه‌خدا #قسمت_چهارم در راه‌ خانه بابا اصلا حرفی نزد. بابا ماشین را به پارکینک
رمان 💗نگاه خدا💗 به خانه رسیدیم. من به اتاقم رفتم. بعد از نیم ساعت، بابا رضا آمد. در دستش پاکتی بود. نشست کنار تختم. -سارا جان، خودت میدونی که مامان فاطمه هیچ‌وقت دوست نداشت رنگ مشکی بپوشی. از داخل پاکت یک شال صورتی که لبه‌هایش با مروارید کرم دور دوزی شده بود همراه مانتوی سرمه‌ای بیرون کشید. چشمانم خیره در چشمانش بود. غم در چشمانش موج می‌زد. بغلش کردم. فقط گریه کردم. حالم روز به روز بهتر می‌شد. عاطفه یکی از بهترین دوستانم که از بچگی باهم بزرگ شده بودیم هر از گاهی به خانه‌مان می‌آمد. با شوخی‌هایش حالم را خوب می‌کرد. بابای عاطفه با بابا رضا دوستای دوران جنگ بودند. حاج احمد جانباز بود. عاطفه بچه آخر خانواده بود سه برادر داشت و یک خواهر بزرگ‌تر از خودش داشت. بابا رضا بعد از جنگ عاشق مامان فاطمه شد. از همان موقع به خاطر مشکل قلبی که مامان داشت تصمیم گرفتن بچه دار نشوند. ولی بعد ده سال خدا من را به آنها هدیه داد. صدای زنگ گوشی شنیده می‌شد ولی اتاقم آن‌قدر ریخت و پاش‌بود که نمی‌توانستم پیداش کنم. آخر زیر تخت پیداش کردم. عاطفه بود. -سلام عاطی خوبی؟ صدای جیغ و خنده اش با هم قاطی شده بود. -چیشده دختر؟ مثل دیونه‌ها چرا جیغ میکشی؟ -وای سارا قبول شدی. -خوب الان کجاش خوشحالی داره؟ عاطی چند لحظه سکوت کرد. - دختره‌ی بی‌ذوق، رشته برق قبول شدی خنگه ، خانم مهندس! یاد مامانم افتادم. چقدر در خانه، خانم مهندس صدایم می‌کرد. -الو سارا غش کردی؟ من این چیزا حالیم نیست دارم میام اونجا بریم بیرون ،بهم شیرینی بدی،ناهار بهم بدی. بوس بای. "دختره‌ی خل نذاشت حرف بزنم" بلند شدم. لباسی که بابا برایم خریده بود، پوشیدم. واقعا قشنگ بود. "چه‌قدر بهم میاد" صدای زنگ آیفون بلند شد. کسی زنگ را محکم فشار می‌داد و دستش را از روی آن برنمی‌داشت. ادامه دارد. @dadhbcx