eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
780 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
9.6هزار ویدیو
335 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
اول ادب هر کاری اصولی دارد. مثلاً اگر بی‌آموزش و بی‌مقدمه پا بشوی بروی برای فتحِ اورست، شخصاً فاتحة خود را خوانده‌ای. علمِ بدونِ اخلاق هم چنین جریانی دارد. *** ابن‌سینا هنوز بیست‌ساله نبود که سرآمدِ همة علومِ زمانش شده بود. روزی به مدرسة ابن‌مسکویه رفت. با غرورِ تمام گردویی را جلوی آن دانشمند انداخت و گفت: «مساحتِ سطحش را تعیین کن!» ابن‌مسکویه کتابی را که در اخلاق نوشته بود، مقابلِ ابن‌سینا گذاشت و گفت: «تو اول اخلاقت را اصلاح کن تا من مساحتِ سطحِ گردو را تعیین کنم.» ابن‌سینا شرمنده شد و این جمله سرلوحة زندگی‌اش شد. به همین خاطر است که قرآن با همین ترتیب فرموده که پیامبر اول تزکیه می‌کرد، بعداً تعلیم می‌داد: ...یُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَةَ[1] (خدا پیامبر را فرستاد تا مردمان را) پاک‌شان کند و (سپس) به آنان کتاب و حکمت بیاموزد [1] جمعه2
⬅️ امروز روز دیگری‌ست. فردا خیلی دیر است. باید از همین لحظه شروع کنم. نباید بگذارم عقربه‌ها مرا دور بزنند. ⬅️ می‌خواهم دست ببرم در ذهنم، و هرچه افکار منفی دارد خالی کنم. باید جا را برای احساسات خوب باز کنم. ⬅️ خاطرات مُرده‌ی زیادی روی دستم باد کرده. تمام کهنگی‌ها، دلتنگی‌ها، و ناامیدی‌ها را باید خاک کنم. ⬅️ پروانه‌های زیادی در من سر از پیله در آورده‌اند. وقت آن است که از خودم آزاد شوم. من هنوز هم به پرواز با بال‌های شکسته ایمان دارم. 😍خدای قشنگم هزاران بار شکرت برای فرصت دوباره زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 | ۲۲ آبان ماه ۱۴۰۲ 💫 : مرد برای پیدا کردن آرامش، به زن در محیط خانواده احتیاج دارد؛ زن هم برای یافتن آرامش، به مرد در محیط خانواده نیازمند است. 🗓 ۱۳۷۶/۷/۳۰ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
VID_20231113_091547_060_۱۳۱۱۲۰۲۳.m4a
2.37M
دو دقیقه درس اخلاق با شرحی معمارانه 🔹"انسان نباید بَر داشته باشد؛ به من برخورد یعنی من بر دارم!" درس اخلاق استاد فقیهی 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
AUD-20220425-WA0039.mp3
8.21M
قسمت ۳ 🖌🧠 آدمایی که عادت می کنند، در خلقتِ خدا ریز بشن، فکر کنند و زیباییهای خلقت رو، خصوصاً زیباییهای وجود خودشون رو ببینند ؛ ❣️ آدمای شاکری میشن! آدمای شاکر هم، آرام ترند ... 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
علاوه بر تلاش برای یادگیری مهارت‌های تربیتی، علاوه بر اینکه سعی می‌کنید خودتون عامل به مکارم اخلاقی باشید، بچه‌هاتون رو به اهل بیت بسپارید برای بچه‌هاتون خیلی دعا بکنید فکر نکنید همه‌کاره شما و تربیت خودتون هستش 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
💢 حد اسراف 💠 امام صادق علیه‌السلام فرمود: «أَدْنَى الْإِسْرَافِ هِرَاقَةُ فَضْلِ الْإِنَاءِ وَ اِبْتِذَالُ ثَوْبِ الصَّوْنِ وَ إِلْقَاءُ اَلنَّوَى». ✍️ «كسى كه مانده ظرف آب را بر زمين بريزد و لباس نو خود را به هنگام كار بپوشد و يا دانۀ خرما را به دور اندازد (چون هسته‌ خرما می‌توانست غذای چهارپایان باشد)، پایین‌ترين نوع اسراف را مرتكب شده است». ❇️ اسلام برای جلوگیری از کمبود مواد غذایی برای آیندگان و جلوگیری از کاهش جمعیت، سیاست میانه‌روی و پرهیز از اسراف و تبذیر را در دستور کار خود قرار داده است. بدون تردید زیادی و کاهش جمعیت با تولید و مصرف مواد غذایی گره خورده است. 📚 الکافی، ج ۶، ص۴۶۰. 📎 📎 📎 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
11.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷فرق زن با زن بی و فرق ذغال سنگ با الماس ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌دهم 🌿﷽🌿 😍مهر حمید از همان لحظه اول به دلم نشسته بود. به یاد عهدی که با خدا بست
🌿﷽🌿 💐از پشت شیشه پنجره سی‌سی‌سیو بیمارستان در حال دعا برای شفای همه مریض‌ها و مادربزرگم بودم. دو سه روزی بود که ننه را به خاطر مشکل قلبی بستری کرده بودند. خیلی نگرانش بودم. در حال خودم نبودم که دیدم یکی سرش را چرخاند جلوی چشم‌های من و سلام داد. حمید بود. هنوز جرئت نکرده بودم به چشم‌هایش نگاه کنم؛ حتی آن روز نمی‌دانستم چشم‌های حمید چه رنگی هستند. گفت: _ نگران نباش، حال ننه خوب میشه. راستی! دو روز بعد برای دکتر ژنتیک نوبت گرفتم. 🌷نوبتمان که شد، مادرم را هم همراه خودمان بردیم. من و مادرم جلوتر می‌رفتیم و حمید پشت سر ما می‌آمد. وقتی به مطب دکتر رسیدیم، مادرم جلو رفت و از منشی که یک آقای جوان بود پرسید: _ دکتر هست امروز یا نه؟ منشی جواب داد: _ برای دکتر کاری پیش اومده نمیاد. نوبت‌های امروز به سه‌شنبه موکول شده. 🌺مادرم پیش ما که برگشت، حمید گفت: _ زندایی شما چرا رفتی جلو؟ خودم میرم برای هفته بعد هماهنگ می‌کنم، شما همین جا بشینید. حمید که جلو رفت، مادرم خیلی آرام و با خنده گفت: _ فرزانه! این از بابای تو هم بدتره! 🍎فقط لبخند زدم. خجالتی تر از این بودم که به مادرم بگویم: «خوبه دیگه، روی همسر آیندش حساسه!» از مطب که بیرون آمدیم، حمید خیلی اصرار کرد تا ما را یک جایی برساند، ولی ما چون برای خرید وسایل مورد نیاز مادرم می‌خواستیم به بازار برویم همان جا از حمید جدا شدیم. سه‌شنبه که رسید، خودمان به مطب دکتر رفتیم. در اتاق انتظار روی صندلی نشسته بودیم. هنوز نوبت ما نشده بود. هوا نه تابستانی و گرم بود، نه پاییزی و سرد. آفتاب نیمه جان اوایل مهر از پنجره مطب می‌تابید. 🌷حمید با اینکه سعی می‌کرد چهره شاد و بی تفاوتی داشته باشد، اما لرزش خفیف دست‌هایش گویای همه چیز بود. مدت انتظارمان خیلی طولانی شد. حوصله‌ام سررفته بود. این وسط شیطنت حمید گل کرده بود. گوشی را جوری تکان می‌داد که آفتاب از صفحه گوشی به سمت چشم‌های من بر می‌گشت. از بچگی همین‌طور شیطنت داشت و یکجا آرام نمی‌گرفت. با لحن ملایمی گفتم: _ حمیدآقا! میشه این کار رو نکنید؟ ❤️تا یک ماه بعد عقد همین‌طور رسمی با حمید صحبت می‌کردم، فعل‌ها را جمع می‌بستم شما صدایش می‌کردم. با شنیدن اسم «آقای سیاهکالی» بی معطلی به سمت اتاق خانم دکتر رفتیم. به اتاق در که رسیدیم، حمید در را باز کرد و منتظر شد تا من اول وارد اتاق شوم و بعد خودش قدم به داخل اتاق گذاشت و در را به آرامی بست. دکتر که خانم مسنی بود از نسبت‌های فامیلی ما پرس‌وجو کرد. برای اینکه دقیق‌تر بررسی انجام بشود، نیازمند بود شجره‌نامه خانوادگی بنویسیم. حمید خیلی پیگیر این موضوعات نبود. مثلا نمی‌دانست دایی ناتنی پدرم با عمه خودش ازدواج کرده است، ولی من همه این‌ها را به لطف تعریف‌های ننه می‌دانستم و از زیر و بم ازدواج‌های فامیلی و نسبت‌های سببی و نسبی با خبر بودم، برای همین کسی را از قلم جا نینداختم. از آنجا که در اقوام ما ازدواج‌های فامیلی زیاد داشتیم‌، چندین بار خانم دکتر در ترسیم شجره‌نامه اشتباه کرد. مدام خط می‌زد و اصلاح می‌کرد. خنده‌اش گرفته بود و می‌گفت: ❤️_ باید از اول شروع کنیم. شما خیلی پیچ پیچی هستید! آخر سر هم معرفی نامه داد برای آزمایش خون و ادامه کار. روز آزمایش فاطمه هم همراه من و حمید آمد . آزمایش خونِ سخت و دردآوری بود. اشکم در آمده بود و رنگ به چهره نداشتم. حمید نگران و دلواپس بالای سر من ایستاده بود. دل این را نداشت که من را در آن وضعیت ببیند. با مهربانی از در و دیوار صحبت می‌کرد که حواسم پرت بشود. می‌گفت: _ تا سه بشماری تمومه. آزمایش را که دادیم، چند دقیقه‌ای نشستم. به خاطر خون زیادی که گرفته بودند، ضعف کرده بودم. ادامه دارد.....
✨ قـالَ رَسـوُلُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: مَا اسْتَفادَ امْـرِءٌ فائِدَةً بَعْدَ الاِْسْـلامِ اَفْـضَلَ مِنْ زَوْجَةٍ مُسـلِمَةٍ تَسُـرُّهُ اِذا نَـظَرَ اِلَيْها، تُطيـعُهُ اِذا غـابَ عَنْـها فِى نَفْسِـها وَ مالِـهِ. ✨پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: پس از اسلام، هيچ نعمتى براى مرد بهتر از زن مسلمانى نيست كه هرگاه به او بنگرد، مسرورش كند و هرگاه به او فرمان دهد، اطاعتش نمايد و در غياب او حافظ ناموس و مالش باشد. 📚[من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 255 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛