eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
776 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
9.7هزار ویدیو
336 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گناهامو‌میریزی… آقا‌ابا‌عبدلله‌الحسین‌علیه‌السلام صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
🖼 هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید: 🔰حدیث روز: 🍃امیرالمومنین علیه السلام: آن کس که انتظار مرگ میکشد برای انجام اعمال نیک سرعت میگیرد. نهج‌البلاغه حکمت ۳۱ 📿ذکر روز : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🔖مناسبت روز: شهادت آیت‌الله سید حسن مدرس روز مجلس 📆 تقویم روز 📌 جمعه ☀️ ۱۰ آذر ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۱۷ جمادی الاولی ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 1 دسامبر 2023 میلادی
🌹 سلام 💖✨آدینه تون پراز مهربانی 🌻✨و هزاران خوبی نثار 💖✨قلب مهربانتون 🌻✨امیدوارم امروز 💖✨سلامتی، خوشبختی 🌻✨و دل شاد 💖✨مهمان خونه هاتون 🌻✨و لبخند و عشق 💖✨مهمان نگاهتون باشه 🌻✨جمعه تون زیبا 💖✨در کنار خانواده و عزیزانتان
♦️سلام امام زمانم 🔹مولای من... 🔹و‌‌ من‌ هـر روز‌ در‌ انتـظار‌آمدنت‌ هستـم هر لحظه‌ بیشتر‌ حس‌ می‌کنـم‌ که‌آمدنت نزدیک است‌ که‌ بی‌قـراری‌ دلها💓 خـود‌ گواه‌ این‌مدعاست..! ...
حضرت امام قدّس‌الله نفسَه: شهید بزرگ ما ؛ مرحوم مدرس که القاب براى او کوتاه و کوچک است ستاره درخشانى بود بر تارک کشورى که از ظلم و جور رضا شاهى تاریک مى‏‌نمود ملت ما مرهون خدمات و فداکاری‌هاى اوست و اینک که با سر بلندى از بین ما رفته است ، بر ماست که ابعاد روحى و بینش سیاسى و اعتقادى او را هر چه بهتر بشناسیم و بشناسانیم و با خدمت ناچیز خود مزار شریف‏ دور افتاده او را احیا نماییم. 📚صحیفه امام ، ج‏۱۹ ، ص۷۳ و ۷۴ 🌷 گرامی باد سالروز شهادت آیة‌الله شهید ؛ سید حسن مدرّس رضوان‌الله علیه
💠 وقتی می‌آیی وقتی می‌آیی، از شوق آنقدر گریه می‌کنم که بعید می‌دانم سخنانت را بشنوم...
👧🏻 دخترم برای رسیدن به مقصودش، گریه‌های شدید و طولانی داره 👨🏻‍🏫 از راهکارهای مؤثر در تربیت کردن فرزندان، پرت کردن حواس است. کودکان به راحتی حواسشان پرت می‌شود. زمانی که امکان برآورده کردن درخواست‌های آن‌ها وجود ندارد ابتدا از این راهکار استفاده کنید. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/263944 📎 📎
⭕️ ماجرای عجیب سارقی که در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام دفن شد 🛑 تأثیر ادب و حیا در عاقبت بخیری ❎ مرحوم شیخ عبدالکریم حامد از قول استادش، مرحوم شیخ رجبعلی خیاط واقعه عجيبی را نقل می کند که: 🔶 در تهران غلام سیاهی بود که كارش دزدى بود، آدم زورمند و قلدری بود و همه از او مى ترسيدند و از ترسی که صاحبان اموال از او داشتند جرأت نمى كردند به او چیزی بگویند، او هم هرچه می‌خواست می‌کرد، قدیم اطراف حرم شاه عبدالعظیم کوره‌‌های آهک پزی و گچ پزی بود، این غلام سیاه شبها می‌رفت با یک الاغ از کوره‌ها گچ و آهک می‌دزدید و می‌آورد تهران می‌فروخت ❌ شبی از شبها که به دزدی میرفت در بين راه برخورد کرد به یک زن و چند بچه که اطراف کوره‌ها روی زمین نشسته بودند، غلام سیاه بهشون میگه این موقع شب اینجا چکار می‌کنید؟ زن در جواب میگه که شوهرش فوت کرده و چند ماه اجاره خانه‌شان عقب افتاده، صاحبخانه هم بیرونشون کرده، چون جائی نداشتند آمده‌اند اطراف کوره‌ها... غلام سیاه میگه بلند شید با من بیائید، سوار الاغ شون میکنه و به طرف شهر حرکت می‌کنه، چند صد متری که حرکت می‌کنند، وسوسه شیطانی در وجود غلام می‌افته که از زن سوء استفاده کنه، همان موقع زن رو می‌کنه به غلام و میگه من علویه هستم و پدر این بچه‌ها هم سید بود، این بچه‌ها بچه سید هستند، غلام سیاه منقلب میشه، همان موقع چشمش می‌افته به گنبد حرم شاه عبدالعظیم، رو به حرم می‌کنه و میگه آقاجان غلط کردم... زن و بچه‌ها رو میاره تهران و خونه‌ای براشون می‌گیره و بهشون میگه از این به بعد هزینه زندگیتون با من، نگران نباشید... چند شب بعد دوباره الاغ رو بر‌می‌داره و میره به طرف کوره‌ها که گچ و آهک بدزده، بین راه یک مرتبه آقائی میاد جلوش و بهش میگه بس کن دیگه، دیگه دزدی نکن، غلام سیاه با اینکه آدم قلدری بوده از هیبت آن آقا وحشت میکنه و می‌ترسه... اون آقا بهش میگه دزدی نکن، ما خرجی تو رو میدیم، هر وقت هم از دنیا رفتی میاریمت توی حرم یه جا بهت میدیم... غلام سیاه با بدن لرزان برمی‌گرده خونه و می‌خوابه، صبح بلند میشه و منتظر بوده طبق قولی که اون آقا بهش داده، یکی بیاد براش پول بیاره... در همین حال زنگ در خونه رو می‌زنند، به خودش میگه بله آقا به قولش وفا کرد، برام پول آوردند، در خونه رو که باز می‌کنه می‌بینه که چند نفر از صاحبان کوره‌ها با چند نفر مأمور برای دستگیریش اومدن، میگن این غلام سیاه ما رو بیچاره کرده، دسترنج ما رو غارت می‌کنه... غلام سیاه میگه آقا من توبه کردم، دیگه دزدی نمی‌کنم، صاحبان کوره بهش میگن خوب حالا که توبه کردی ما تو رو استخدام می‌کنیم شبها نگهبان کوره‌ها باشی و دستمزد خوبی هم بهت می‌دیم... غلام سیاه پیش خودش می‌گه که آقا به قولش وفا کرد... خرجی ما از راه حلال جور شد... این قضیه گذشت تا غلام سیاه از دنیا میره، زمان قدیم اموات رو می‌بردند محله مسگرآباد تهران غسل می‌دادند و همونجا دفن می‌کردند، غلام سیاه رو هم می‌برند مسگر‌آباد که غسل بدن و دفنش کنند... از قضا یک صاحب منصب هم همان روز از دنیا رفته بوده، اونم میارن مسگرآباد برای غسل و کفن، صاحب منصب وصیت کرده بوده که در حرم شاه عبدالعظیم دفنش کنند... خلاصه بعد از کفن کردن هر دو میت، جسد غلام سیاه با صاحب منصب عوض میشه، غلام سیاه رو میارن شاه عبدالعظیم، فرزندان صاحب منصب میگن می‌خواهیم قبل از دفن یک بار دیگه چهره پدرمان رو ببینیم، وقتی کفن رو از روی صورت جسد کنار می‌زنند می بینند که ای داد بیداد یک آدم قلچماق سیاهی است، میگن سریع چهره‌اش رو بپوشانید که مردم نبیند... پدر ما از بسکه گناهکار بود خداوند از همین حالا چهره‌اش رو سیاه کرده... و اینطوری میشه که غلام سیاه در حرم شاه عبدالعظیم دفن میشه و اون آقا به قولش وفا می‌کنه... و اینها همه‌اش در اثر ادب و احترامی بود که اون غلام سیاه به ذریه حضرت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله گذاشت و حیا کرد ... 👌گوشه ایی از بیانات آیت الله حسین گنجی اشتهاردی
روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه زنی با چادر محقر و چند فرزند گذراندند و از شیر تنها بزی که داشت خوردند . مرید فکر کرد کاش قادر بود به او کمک کند. وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد :”اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!”. مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت! سال ها گذشت و روزی مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت : سال ها پیش من تنها یک بز داشتم و یک روز صبح دیدیم که مرده و مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگم زمین زراعی در آن نزدیکی یافت و فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا و دیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد! مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشد و تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات، آن را قربانی کرد. ؛ پس ؛ بزت را بکش تا تغییر کنى!!