eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
773 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
336 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید: 🔰حدیث روز : 🔅 امیرالمؤمنین علیه السلام: 🌸 دنیا و آخرت به منزله مشرق و مغرب هستند و کسی که میان آن دو راه می پیماید هر اندازه به یکی نزدیک شود از دیگری دور می شود. 📚 نهج البلاغه (صبحی صالح) ص۴۸۶ ، حکمت ۱۰۳ 📿ذکر روز :یا حی و یاقیوم 🔖مناسبت روز:شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر 🗓تقویم روز : 📌چهارشنبه ☀️ ۲۰ دی ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙۲۷ جمادی الثانی ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 10 ژانویه 2024 میلادی
❣️سلام بر مهدی صاحب زمان❣️ صبحتان بخیر امید دل‌های ما... خدا کند تمام لحظه‌هایم پر از عطر حضور شما باشد ... خدا کند دلم به نگاه سبزتان، گرم باشد... خدا کند روزم به دعای شما، معطر باشد... خدا کند جانم به محبتتان، بهاری باشد... خدا کند برایتان فرزند خوبی باشم ... 🌺🌿 💫💖 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💫 📎 📎
چقدر فاصله بین دو عمل زیاد است؛ عملی که لذتش می‌رود و کیفر آن می ماند و عملی که رنج آن میگذرد و پاداشش ماندگار است [-نهج البلاغه حکمت ۱۲۱]
◇حدیث‌روز در خانه ای که نام محمد ، احمد ، علی ، حسن ، حسین ، جعفر ، طالب ، عبدالله و فاطمه از زنان باشد ، فقر و تنگدستی به آن خانه وارد نمیشود. +امام کاظم علیه السلام «وسائل الشیعه جلد ۱۵ صفحه ۱۲۹» ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین جمله هرصبح من این است فقط ... السلام ای شه مظلوم ؛ حسین بن علی (ع) صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
📣اشاره علمی امام علی (ع) و علم امروز به انسان ! «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الاَْحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ» « او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست» ( نهج البلاغه حکمت_40 ) 💎فضایل مولایمان را به همه بگوییم
💠 احکام دانش آموزی: وضو 🌸 می خوام نماز بخونم اول وضو می گیرم 🌹 صورت و دست تا مچ ها آخرشه مسح پا ❇️ بچه ها می دونید چه موقع دست و پا رو نباید تو وضو شُست؟ 🔹 دست و پای راست 🔸 موقعی که خسته ای 🔹 موقعی که هوا سرده 🔸 دست و پای مصنوعی ✅ فرشته های مهربون و دوست داشتنی، خوبه که بدونید وقتی خدایی نکرده دست و پای کسی مصنوعی باشه؛ مثل جانبازای عزیز کشورمون، نیاز نیست موقع وضو اون عضوی که مصنوعی هست رو بشوریم. ❣️ مواظب سلامتی خودتون باشین و برای اونایی هم که گرفتارن و مشکلات دارن، دعا کنید😊🌹 📎 📎 📎 📎
🌺🌸🌺🌸🌺 ✨از امام صادق (ع)روایت است: ⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️ ⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️ ☘🌹☘🌹☘ بسم اللّه الرحمن الرحيم اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ . ☘🌹☘🌹☘ سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاخب الزمان التماس دعا 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
دعای عهد.mp3
9.72M
🌸 دعای عهد 🦋هدیه به مادر امام زمان ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨ 🌼 دعای عهد با عج ✨قرار تجدید بیعت با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ✨ ═══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌‌هشتاد‌و‌هشتم 🌿﷽🌿 💐ساعت یک نصفه شب بود که همه کتلت ها را سرخ کردم و ساک را هم آ
🌿﷽🌿 🍎ساعت از پنج غروب گذشته بود خیلی خسته بودم. دقایق آخر کلاسم بود که گوشی را روشن کردم و به حمید پیام دادم: سلام تاج سرم از باشگاه اومدی خونه؟اگر زودتر رسیدی بی زحمت برنج رو بار بذار تا من برسم. وقتی به خانه رسیدم بوی برنج کل ساختمان را برداشته بود چون خسته بودم ساعت هفت نشده بود که سفره شام را انداختیم. برخلاف سری های قبل که حمید آشپزی کرده بود این بار چیز غیر عادی ندیدم. 🌷 برنج را طبق سفارشی که داده بودم آماده کرده بود ولی رنگ آن مشکوک بود به جای نمک زرد چوبه زده ولی مزه زرد چوبه هم نمی داد. غذایمان را تا قاشق آخر خوردیم موقع جمع کردن سفره پرسیدم: حمید این برنج چرا این قدر زرد بود؟ گفت: نمی دونم خودمم تعجب کردم من برنج رو پاک کردم نمک و روغن زدم گذاشتم روی اجاق. 💐تا این را گفت دوباره رفتم سراغ قابلمه برنج را خوب نگاه کردم پرسیدم: یعنی تو قبل از چخت برنج رو نشستی؟ حمید که داشت وسایل سفره را جمع می کرد گفت: مگه خودت دیشب نگفتی برنج رو خیس نکنیم؟ یادم آمد شب قبل که مهمان داشتیم حمید از ساعت قبل برنج را خیس کرده بود به او گفته بودم: ❤️حمید جان کاش این کار رو نمی کردی چون برنجی که چند ساعت خیس بخوره رو نمی تونم خوب دربیارم. حمید حرف من را این طوری متوجه شده بود که برنج را کلا نباید بشوریم! برنج را همان طوری با همه خاک و خلش به خورد ما داده بود. شام را که خوردیم حمید گفت: به مناسبت وفات حضرت ام البنین بچه های هیئت مراسم گرفتن من میرم زود برمی گردم. 🌺 ساعت یازده نشده بود که برگشت تعجب کردم که این دفعه زود از هیئتشان دل کنده بود. آیفون را که جواب دادم همان لحظه دیدم پرده اتاق کج ایستاده است رفتم درست کنم. وقتی داخل شد دستش دو تا ظرف غذا بود من را در حال درست کردن پرده که دید با خنده گفت: از وقتی که رفتم تا حالا پشت پنجره بودی فرزانه؟ از اینکه خانمی بخواهد از پشت پرده پنجره بیرون را نگاه کند خیلی بدش می آمد معمولا با همین شوخی ها منظورش را می رساند. دستوری حرف نمی زد که کسی بخواهد حرفش را دل به دل بگیرد. گفتم: 🌹نه بابا پرده خراب شده بود داشتم درست می کردم پی شد زود برگشتی امشب؟معمولا تا یک دو طول می کشید اومدنت این غذا ها چیه آوردی ؟ گفت: آخر هیئت غذای نذری می دادن برای همین غذا رو که گرفتم زودتر اومدم خونه که تو هم بی نصیب نمونی والا باید باز هم تا ساعت دو نصفه شب منتظرم می موندی. 🍀گفتم: آقا این کار رو نکن من راضی نیستم شما به زحمت بیفتی. گفت: اتفاقا از عمد این کار رو می کنم که بقیه هم یاد بگیرن دوست دوست ندارم مردی بیرون از خونه چیزی بخوره که خانمش داخل خونه نخورده باشه. 🌸دوست داشت بقیه هم این شکلی محبتشان را به همسرشان ابراز کنند هیئت که می رفت هر چیزی که می دادند نمی خورد می آورد خانه که با هم بخوریم . گاهی از اوقات که غذای نذری هیئت زیاد بود با صدای بلند می گفت: یکی هم بدید ببرم برای خانمم. ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌‌هشتاد‌و‌نهم 🌿﷽🌿 🍎ساعت از پنج غروب گذشته بود خیلی خسته بودم. دقایق آخر کلاسم
🌿﷽🌿 💐چهارم اردیبهشت روز تولد حمید تا غروب کلاس داشتم. از دانشگاه که بیرون آمدم طبق معمول سراغ عطر فروشی رفتم. بعد از خرید عطر و کیکی هم که از قبل سفارش داده بودم را تحویل گرفتم و راهی خانه شدم. یک سبز رنگ طرح قلب که روی آن نوشته بود:((حمید جان تولدت مبارک)) خانه که رسیدم حمید وسط پذیرایی پتو انداخته بود و خواب بود. کیک را روی میز گذاشتم و لامپ اتاق را روشن کردم. نگاهم به دست هایش افتاد که به خاطر کار با کابل ها و دکل های مخابرات پاره پاره و خشک شده بود. 🌹 به خاطر مسئولیتش در قسمت مخابرات سپاه همه سر و کارش با سیم های جنگی زمخت و کابل های فشار قوی بود. معمولا بیشتر ساعت کاری جلوی آفتاب بود برای همین صورتش آفتاب سوخته می شد. وقتی خانه می رسید از شدت خستگی ناهار را که می خورد از پا می افتاد. دست هایش را که دیدم دلم سوخت رفتم روزنامه آوردم و زیر پاهایش انداختم همان طور که خواب بود کف پا و دست هایش را کرم زدم. و روی صورتش ماسک ماست خیار گذاشتم که اثر آفتاب سوختگی بهتر شود آن قدر خسته بود که متوجه نشد. از کرم زدن خوشش نمی آمد همیشه می گفت: کِرم برای مرد نیست کرم مرد باید گل باشه! 🌹با این حال من مرتب این کار را می کردم که پوست دست ها و پاهایش بیشتر از این خراب نشود. کمی که گذشت بیدار شد کیک تولد را که دید خیلی خوشحال شد گفت: اول صبح که پیامک از بانک اومد پیش خودم گفتم حتما فرزانه یادش رفته والا تبریک می گفت. امان نداد که از این مراسم کوچک خودمانی عکس بیندازم تا چشمش به کیک افتاد اول یک تیکه بزرگ از کیک برداشت و خورد. 🍀 بعد چاقو را گذاشت روی کیک گفت: مثلا ما به این کیک دست نزدیم حالا عکس بگیر! برای شب نشینی رفتیم منزل آقا میثم همکار حمید. از وقتی بچه دار شده بودند فرصت نشده بود به آن ها سر بزنیم. حمید چنان گرم صحبت با رفیقش بود که اصلا انگار نه انگار این ها همکار هم هستند و هر روز همدیگر را می بینند. ما هم داخل اتاق در مورد بچه و بچه داری صحبت می کردیم. 🌸 تا من ابوالفضل را بغل گرفتم شیری که خورده بود را روی چادر من بالا آورد. چادر خیلی کثیف شده بود به ناچار از همسر آقا میثم یک چادر امانت گرفتم تاخانه که رسیدم چادرم را کامل بشورم. حدود ساعت یازده شب بود که از آنجا بلند شدیم چادر خودم را انداخته بودم داخل کیسه و چادر امانتی را سر کرده بودم. ادامه دارد....