eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
776 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ : میگن حجاب و اسلام باعث عقب ماندگی کشورهای اسلامی هست؟! 🔺جــــــــــــــــــــواب 🎙دکتر غلامی استاد دانشگاه
‌ ‌ 💖💖💖💖💖💖 🕊هرکسی دنبال خبر میگرده 🕊بهش بگیم عشق داره برمیگرده 🦋سلام علیکم خدمت اعضای محترم کانال سنگر عفاف و حجاب✨ روز میلاد مهدی موعود علیه السلام مبارک باد🌷 از امروز داستان جذاب عاشقانه مذهبی درکانال بارگزاری خواهد شد. ان شاءالله مورد توجه قراربگیره. ومن اللّه توفیق✨ 💖💖💖💖💖💖💖 ‌ ‌
🎀 🌻 ــ ببخشید مهدیه خانوم! "بسم ا... این دیگه کیه؟؟!!" رویم را برگرداندم و با صالح مواجه شدم. سریع سرش را پایین انداخت لبخندی زد و گفت: ــ سلام عرض شد ــ سلام از ماست ــ ببخشید میشه سلما رو صدا بزنید؟ ــ چشم الان بهش میگم بیاد هنوز از صالح دور نشده بودم که... ــ مهدیه خانوم؟ میخکوب شدم و به سمتش چرخیدم و بی صدا منتظر صحبت اش شدم. کمی پا به پا کرد و گفت: ــ ببخشید سر پا نگهتون داشتم. سفری در پیش دارم خواستم ازتون حلالیت بطلبم. بالاخره ما همسایه هستیم و مطمئنا گاهی پیش اومده که حق همسایگی رو ادا نکردم البته بیشتر اون ماجرا...😥 منظورم اینه که... بهر حال ببخشید حلال کنید.😔 هنوز هم از او دل چرکین بودم😒 بدون اینکه جوابش را بدهم چادرم را جلو کشیدم و به داخل حسینیه رفتم که سلما را صدا بزنم. روز عرفه بود و همه ی اهل محل در حسینیه جمع شده بودیم برای خواندن دعا و نیایش. ــ سلما... سلما... ــ جانم مهدیه؟ ــ بیا برو ببین آقا داداشت چیکارت داره؟ سلما با اضطراب نگاهی به ساعت مچی اش انداخت و گفت: ــ خدا مرگم بده دیر شد... چادرش را دور خودش پیچاند و از بین خانم ها با گامهای بلندی خودش را به درب خروجی رساند ــ سلما... سلماااا ای بابا مفاتیحشو جا گذاشت. خواهر برادر خل شدن ها... ...
🎀 🌻 مراسم تمام شده بود و به همراه پدر و مادرم راهی منزل شدیم. مفاتیح خودم و مفاتیح سنگین سلما در دستم بود و چادرم را شلخته روی سرم نگه داشته بودم.😒 داخل کوچه که پیچیدیم جمعیت اندکی را جلوی منزل پدر سلما دیدیم. صالح با لباس نظامی و کوله ی بزرگی که به دست داشت بی شباهت به رزمنده های فیلم های زمان جنگ نبود.😳 "این هنوز سربازی نرفته؟ پس چیکار کرده تا حالا؟"😒 هنوز حرف ذهنم تمام نشده بود که صالح به سمت ما آمد و با پدرم روبوسی کرد و پدر، گرم او را به آغوشش فشرد. متعجب به آنها خیره بودم که مادر هم با بغض با او صحبت کرد و در آخر گفت: ــ مهدیه خانوم خدانگهدار. ان شاء الله که حلال کنید.✋ کوله را برداشت و با بغض شکسته ی سلما بدرقه شد و رفت... جمعیت اندک، صلواتی فرستادند و متفرق شدند. سلما به درب حیاط تکیه داد و قرآن را از سینی برداشت و سینی به دستش آویزان شد.😞 قرآن را به سینه گذاشت و بی صدا اشک ریخت. این بی تابی برایم غیر منطقی بود. به سمتش رفتم و تنها کافی بود او را صدا بزنم که بغضش بترکد و در آغوشم جای بگیرد. او را با خودم به داخل منزلشان بردم. پدرش هم همراه صالح رفته بود و سلما تنها مانده بود. مادرش چند سال پیش فوت شده بود و حالا می فهمیدم با این بغض و خانه ی خالی و سکوت سنگین، تحمل تنهایی برایش سخت بود.😖 ــ الهی قربونت برم سلما چرا اینجوری می کنی؟ آروم باش... هق هق اش بیشتر شد و با من همراه شد. ــ چقدر لوسی خب بر می گرده...😒 در سکوت فقط هق می زد. سعی کردم سکوت کنم که آرام شود. ــ خب... حالا بگو ببینم این لوس بازی چیه؟😏 ــ اگه بدونی صالح کجا رفته بهم حق میدی😢 و با گوشه ی روسری اش اشکش را پاک کرد و آهی کشید. ــ ای بابا... انگار فقط داداش تو رفته سربازی😂 ــ کاش سربازی می رفت...😔 ــ کجا رفته خب؟!😕 ــ سوریه...😭 و دوباره هق زد و گریه ی بلندش تنم را لرزاند. اسم سوریه را که شنیدم وا رفتم "پس بخاطر این بود که همش حلالیت می طلبید؟!"😶 ...
چرا بعضی وقت‌ها بدون هیچ دلیلی حس می‌کنیم حالمان خوب است؟🤔 🔻«بعضی وقت‌ها انسان می‌بیند یک حال خوشی دارد؛ حالت نورانی دارد! نمی‌داند علتش چیست. هر چه فکر می‌کند، هیچ علتی پیدا نمی‌کند🤔 نه کار خاصی کرده، نه نماز خاصی خوانده؛ هیچ کاری نکرده است! نمی‌داند در کوچه‌ای، جایی، رد می‌شده 🚶🏻‍♂️و فقط گذرا حضرت (عج) از کنارش رد شده است🥺 این نورانیّت و حال خوش، به همین جهت در این شخص ایجاد شده است» _به نقل از مرحوم آیت الله بهجت(ره) برشی از کتاب «حضرت حجت(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی در کلمات باعث ایجاد اعتمادبه نفس می شود مهربانی در اندیشه موجب ایجاد بصیرت کامل می شود مهربانی در بخشش موجب ایجاد عشق می شود 🎊 عصرتون شیرین و دلچسب و زندگیتون پر از عشق و محبت🎊
🔸قدیم ترها خوشبختی ساده بود،، یک ایوان بود و روزهای جمعه،، با مادربزرگ و پدربزرگی از جنس عشق،،ک با یک جانم گفتنشان قند توی دلمان آب میشد،، 🔹قدیمها، بودن ها، بودن در کنار هم،، نگاه کردن بود، در چشمان هم،،خلوص و سادگی بود،،عشق ها واقعی بود،، غرور نبود،، 🔸قدیم رسم بود ک هروقت قاصدکی را دیدی، آرزویی بکن،، یادش بخیر قدیما.. برای هردردی علاجی بود، قدیم ها قابل تکرار نیستند،، 🔹بیا برگردیم ب قدیم تر ها، ک همیشه عشق بود و محبت و صفا با یک بغل دوستداشتنی پراز مهر..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌅هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم: 🗓 تقویم امروز : 📌 دوشنبه ☀️ ۷ اسفند ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۱۶ شعبان ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 26 فوریه 2024 میلادی 📿ذکر روز: یا قاضی الحاجات 🔰حدیث روز: 🔅امیرالمومنین علیه السلام: هرزمان دچار فقر شدید با خداوند ازطریق صدقه دادن تجارت کنید‌. 📚نهج‌البلاغه حکمت ۲۵۸ 🔖مناسبت روز : نداریم
❤️ سلام بر تو و بر شادی گردآمدن قلبهای ما در سایه ی دستان مبارک تو سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی ... اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
راست‌گفتہ‌اند؛ عالم‌ازچهارعنصر‌تشڪیل‌شده: آب،آتش،خاك‌،هوا آبۍکہ‌ازتودریغ‌ڪردند آتشی‌کہ‌درخیمہ‌گاهت‌افتاد خاڪۍکہ‌شدسجده‌گاه‌ وطبیب‌دردها وهوایی‌کہ‌عمریست‌افتاده‌دردل‌ها ترڪیب‌این‌چھارعنصر مۍشود‌:ڪربلا💔…¡ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ 🔴 از این افراد پیروی نکنید. ❌ خداوند بارها و بارها در قرآن به ما دستور می‌دهد از افرادی اطاعت نکنید، پیروی نکنید، از چه کسانی اطاعت و پیروی نکنیم؟ 🔸 «وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورً‌ا» (انسان/۲۴) از آدم گناهکار و کفور (بدتر از کافر) اطاعت نکن. 🔸 «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ» (کهف/۲۸) از کسی که قلبش غافل است، اطاعت نکن. «وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» از کسی که پیرو هوی و هوس است پیروی نکن. «وَكَانَ أَمْرُ‌هُ فُرُ‌طًا» از کسی که افراطی و تندرو است پیروی نکن. 🔸 «وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ» (قلم/۱۰) «حَلَّافٍ» یعنی کسی که زیاد قسم می‌خورد، «مَّهِينٍ» یعنی آدم پست و بی‌شخصیت، از آدم پست و فرومایه‌ و دروغگوئی که زیاد قسم می‌خورد اطاعت نکن. 🔸«وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِ‌ينَ وَالْمُنَافِقِينَ» (احزاب/۱) از کافرین و منافقین اطاعت نکن. 🔸«وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ‌ الْمُسْرِ‌فِين» (شعراء/۱۵۱) از آدم اسراف کار اطاعت نکن. 🔸«وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ» (اعراف/۱۴۲) از آدم فاسد پیروی نکن. 🔸«وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ» (یونس/۸۹) از افراد جاهل و بی‌سواد پیروی نکن. 🔸 «وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِن قَبْلُ» (مائده/۷۷) از افراد گمراه پیروی نکن. وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ✍️ حبیب‌الله یوسفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عهد.mp3
9.72M
🌸 دعای عهد 🦋هدیه به مادر امام زمان ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨ 🌼 دعای عهد با عج ✨قرار تجدید بیعت با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ✨ ═══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══
🌺🌸🌺🌸🌺 ✨از امام صادق (ع)روایت است: ⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️ ⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️ ☘🌹☘🌹☘ بسم اللّه الرحمن الرحيم اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ . ☘🌹☘🌹☘ سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاخب الزمان التماس دعا 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🎀 #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_2🌻 مراسم تمام شده بود و به همراه پدر و مادرم راهی منزل شدیم. مفاتی
🌻 پدر سلما با شانه ای افتاده برگشت و من آنها را تنها گذاشتم.😔 حالم گرفته بود. نمی دانم چرا؟! اما مطمئنم بخاطر رفتن صالح نبود.😕 حسی به او نداشتم که از دوری اش بی تاب باشم اما همیشه نسبت به مدافعین حرم حس نگرانی و بی تابی داشتم. حتی برادر یکی از دوستانم که رفت تا روزی که دوباره بازگشت ختم صلوات گرفته بودم. تسبیح سفید و ساده ای که به دیوار اتاقم آویزان بود برداشتم. سال گذشته توی مزار شهدا همسر یکی از شهدای مدافع حرم آن را به من هدیه داده بود. تسبیح را بوسیدم و شروع کردم. "خدایا تا وقتی که برادر سلما برگرده هر روز 100 تا صلوات می فرستم نذر حضرت زینب. ان شاء الله صالح هم سالم برگرده. بخاطر سلما... "🙏 ما همسایه ی دیوار به دیوار بودیم و تازه یکسال است که به این محله آمده ایم. اوایل خیلی برایم تحمل محیط جدید سخت بود. از تمام دوستانم و بسیج محله مان دور شده بودم و آشنایی با بسیج اینجا نداشتم. پدر هم بخاطر اینکه ناراحت نباشم ماشینش را در اختیارم می گذاشت که به پایگاه بسیج محله ی قبلی بروم و با دوستانم دیداری تازه کنم. یادم می آید آن روز هم با عجله از منزل بیرون رفتم و یکراست به سمت ماشین پدر دویدم.🏃 هنوز درب خودرو را باز نکرده بودم که صالح با لحنی طلبکارانه و البته مودبانه گفت: ــ ببخشید خواهرم اشتباهی نشده؟! برگشتم و سرتاپایش را از نظر گذراندم. دستی به ریشش کشید و یقه اش را صاف کرد. سرش پایین بود و کمی هم اخم داشت.😠 چادرم را جلو کشیدم و مثل خودش طلبکارانه گفتم: ــ مثلا چه اشتباهی؟😒 اشاره ای به ماشین پدر کرد و گفت: ــ می خواید سوار ماشین من بشید؟😏 خیلی به غرورم برخورد "مگه احمقم؟ یعنی ماشین بابامو نمی شناسم؟"😡 بدون حرفی دکمه ی قفل را فشردم و پیروزمندانه درون خودرو جای گرفتم.😏 متعجب به من نگاه کرد و موبایلش زنگ خورد. آن روزها سلما را نمی شناختم. انگار سلما بود که با او تماس گرفته بود و گفته بود کار واجبی برایش پیش آمده و ماشین صالح را برده. بعدا که ماشین صالح رادیدم به او حق دادم اشتباه کند. ماشین او و پدر مثل سیبی بود که از وسط دو نیم شده بود. حتی نوشته ی یا حسین پشت شیشه ی عقب ماشین یک جور بود. تا مدتها ماشین خودش را عمدا پشت ماشین پدر پارک می کرد که من دلیل آن اشتباه را بفهمم و خوب می فهمیدم اما دلم هنوز هم از اشتباهش رنجور بود.💔 یادم می آید وقتی تماس سلما تمام شد خم شد و به شیشه زد. شیشه را پایین زدم و بدون اینکه به او نگاه کنم با اخم به جلو خیره شدم.😠 شرمنده بود و نمی دانست چه بگوید؟😰 ــ مَـ ... من... ببخشید... شرمنده تون شدم... اشتباهی رخ داده... حلال کنید خواهرم...😓 با حرص سوئیچ را چرخاندم و دنده را تنظیم کردم و گفتم: ــ بهتره قبل از تهمت زدن از اتهام مطمئن بشید...😰 و ماشین را از جا کندم. لبخند تلخی زدم و تسبیح را آویزان کردم. ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_3🌻 پدر سلما با شانه ای افتاده برگشت و من آنها را تنها گذاشتم.😔 حالم
🌻 هفته ی اول سلما را تنها نگذاشتم. چند ماهی بود که پرونده بسیجم را به محله ی جدید انتقال داده بودم و فعالیتم را اینجا ادامه می دادم. دوستان جدید و خوبی پیدا کرده بودم اما سلما چیز دیگری بود.😍 مسئول بسیج بانوان بود و خیلی وقتها باهم می رفتیم و فعالیتها را سروسامان می دادیم. آن هفته سلما دل و دماغ کاری را نداشت فقط پای تلفن می نشست و منتظر تماس کوتاهی از صالح بود.😔 خیلی وقت ها پای درد دلش می نشستم و آرام و پنهانی با دلتنگی هایش اشک می ریختم. خیلی وقت ها توی اتاق صالح می نشستیم. البته به اصرار سلما.😅 معذب بودم اما نمی توانستم در برابر اصرار و دلتنگی سلما مقاومت کنم. یک هفته بود صالح تماس نگرفته بود و سلما نگران و مضطرب بود. توی اتاق صالح گریه می کرد و آرام و قرار نداشت.😭 اتاقش رنگ و بوی هنر می داد پر بود از عکس های هنری و ظرف های سفالی. یک گوشه هم چفیه ای را قاب کرده بود که با خط خوش روی آن نوشته شده بود " ضامنم زینب است و نمی شوم مأیوس بی قرارم از این همه شمارش معکوس " دلم لرزید. نمی دانم چرا؟😕 سلما هم بی وقفه گریه می کرد و چفیه را از دیوار جدا کرد و صورتش را میان آن پوشاند و زجه می زد. ــ یا حضرت زینب خودت ضامنش باش. صالح رو به خودت سپردم. تو رو به سر بریده ی برادرت امام حسین. تو رو به حق برادرت حضرت ابالفضل برادرمو از خطر حفظ کن...🙏 هر چه آرامش می کردم بی فایده بود فقط با او هق می زدم. صدای گریه ی من هم بلند شده بود. با شنیدن زنگ تلفن هر دو خفه شدیم.🤐 سلما افتان و خیزان به سمت گوشی تلفن توی اتاق صالح رفت و آن را بلند کرد. همین که طنین صدای صالح توی گوش سلما پیچید "یاحضرت زینب" بلندی گفت و قربان صدقه صالح رفت. لبخند میهمان اشک روی گونه ام شد. از ته دلم خوشحال بودم و چفیه را از سلما گرفتم و دوباره آنرا وصل کردم.😊 ...
یاد خدا ۳۶.mp3
10.36M
مجموعه ۳۶ | √ چرا شاگردانِ بسیاری از علما و اساتید اخلاق قادر نبوده و نیستند، به مقام و قدرت باطنیِ استادشان برسند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کار رسانه‌ای پربازدید این روزا هر کسی که این کلیپ رو تهیه کرده؛ دمش گرم👌
♦️بعضیا حاضر نیستن برای وطن انگشت داخل جوهر بزنن ✅بعضیا هم برای وطن در خون غلتیدن