eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
776 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ثواب عیادت مریض 🟢 پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: هر مؤمنی که به خاطر رضایت خداوند عزوجل به عیادت بیمار برود، در رحمت خداوند غوطه‌ور می‌شود و زمانی که در کنار او می‌نشیند، در رحمت غرق می‌شود. اگر او را صبحگاه عیادت کند، هفتاد هزار ملک تا شب برای او دعا می‌کنند و اگر او را عصر عیادت کند، هفتاد هزار ملک تا صبح برای او دعا خواهند کرد. 📚 المؤمن: ص58. 📎
🔰ملتی در رکاب رهبر فتنه گر، در خیال دیگر بود در توهم، بسی شناور بود چون ز صورت نقابشان افتاد نهم دی، جهاد اکبر بود برخلاف خواص لغزیده ملتی، در رکاب رهبر بود چشم دل دید، دیدنی‌ها را صاحب امر، یارویاور بود ✍🏼عبدالمجید فرایی
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧 تقویم امروز : 📌 شنبه ☀️ ۸ دی ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲۶ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 28 دسامبر 2024 میلادی 📖 حدیث امروز: ✳️ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم : در روز قیامت من پیش میزان اعمال هستم یعنی که هر کس کفه گناهانش سنگین تر از کفه ثواب‌هایش باشد من صلوات‌هایی را که برایم فرستاده می‌آورم و در کفه حسناتش گذارم تا کفه حسناتش سنگین تر گردد. 🔖مناسبت امروز: 📌روز صنعت پتروشیمی اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
✨ ﷽ ✨ سلام صاحب ما ، مهدے جانَ❣️ هرچند دیدگان ما از دیدار روے دلرباے زهرایےات ، محروم است اما قلبهاے شکسته‌ےما حضورِ مهربان و امیدآفرینت را احساس میکند ❣️ تو با دعاے خیرت🤲 با نوازش هاے مداومِ پدرانه ات با نگاه سبز و بارانےات با توجه گرم و حیات آفرینت همواره به ما امان میدهے از ما مراقبت میکنے و جان پناهمان هستے شکر خدا که در سایه سار توایم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبم لبریز از جام حسین است عروج نام من بام حسین است... اگر جراح قلبم را شکافد به روی لوح دل نام حسین است... صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوتا فوق دکترا دارم، دوتا دکـترا دوتا ارشد دارم هم از داخـــل کشور و هم از خــــارج کشور، و... و ... ولـی افتخار من یک چیز دیگری است... 👏👏👏👏👏👏
پروردگار من...... اگر تکیه گاهم تو نباشی بسیار زودتر از آنچه که در تصور آید ، فرو میریزم...... مهربانا قلبم را آنچنان متغیر کن که دنیا را دمی بی تو نخواهم و بال پروازم ده تا همچون پروانه ها‌سبکبار باشم و ترجمان عشق تو گردم ..... پروردگارا حالم را آنچنان کن که با آواز خروس ها تو را زمرمه کنم و در انتهای شب مست باده تو باشم و در اثنای روز برای رضای تو انصاف بورزم و مهربانی کنم و بندگانت را چون نشان خلقت ، از تو دارند شایسته اکرام بدانم.... الهی آمین
4_5956562938776000087.mp3
4.27M
💠رزق‌امروز...👇 ♦️♦️ چرا دیگران رو قضاوت می کنیم؟؟؟؟
♥️ســــــــلام 💛صبح شنبه تون زیبـا ♥️به حق خالق صبح  💛کارتون پراز موفقیت ♥️امروز براتون 💛آرزوی سلامتی دارم ♥️و ذهنی بدون نگرانی 💛ان شاءالله ♥️در پناه خالق هستی 💛زندگی آرومی ♥️همراه با سلامتی 💛و دلخوشی فراوان داشته باشید
💢 سکوت 🔰 حکیم در بازار مشغول خرید بود، مردی عصبانی رو به او کرد و بی هیچ مقدمه ای با صدایی بلند شروع به فریاد زدن و ناسزا گفتن نمود. 🔸مردم جمع شدند تا ببینند چه خبر است. حکیم، آرام و بی‌هیچ واکنشی، به مرد نگاه می‌کرد و هیچ نمی‌گفت. 🔹مرد عصبانی، با سکوت حکیم صدایش را بالاتر برد، اما او همچنان سکوت کرده بود، انگار که صدای مرد را نمی‌شنود. 🔸یکی از شاگردان از بین جمعیت جلو آمد و با نگرانی پرسید: چرا پاسخی به این مرد نمی‌دهید؟ اگر سکوت کنید، ممکن است مردم فکر کنند حق با اوست. 🔹حکیم لبخندی زد و با آرامش گفت: فرزندم، در نبردی که حتی برنده‌ آن از بازنده بدتر است، وارد شدن بی‌حکمتی است. ❇️حکیم چند قدمی دور شد و گفت: بگذار دیگران ببینند چه کسی صبور و بردبار است و چه کسی گرفتار خشم. 📎 📎 📎 📎
💠 کسی که با وجود گناهان بسیار، بخشیده می‌شود 🟢 رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: چهار ویژگی است که هر کس آن‌ها را داشته باشد، حتی اگر از سر تا پای او پر از گناه باشد، خداوند عزوجل آن گناهان را به نیکی‌ها تبدیل می‌کند: 1️⃣ راستگویی 2️⃣ حیا 3️⃣ خوش‌خلقی 4️⃣ شکرگزاری 📚 تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 9، ص435. 📎 📎 📎 📎
💠 اثر نیت خوب 🟢 امام صادق علیه‌السلام فرمودند: گاهی بنده مؤمن فقیر می‌گوید: خدایا، روزی‌ام بده تا بتوانم فلان کارهای نیک و خیر را انجام دهم. وقتی خداوند از صداقت نیت او آگاه می‌شود، همانند پاداشی که برای انجام آن اعمال مقرر شده، برای او پاداش می‌نویسد. 📚 المحاسن، ج 1، ص261. 📎 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آیا پدر و مادر حق دارند در کارهای فرزند تجسس کنند؟ 🎙حجت الاسلام و المسلمین سجادی 📎 📎 📎 📎
♨️اگر با همه مثل خانواده‌ات مهربان باشی زندگی‌ات آسوده‌تر می‌شود! 🔹در میان راه‌هایی که برای رسیدن به آسودگی هست؛ یکی از شاهراه‌ها و راه‌های باعظمت «» است. با محبت نه‌تنها راحتی‌ها افزایش می‌یابد، بلکه سختی‌ها هم بهتر تحمل می‌شود. 🔹امام سجاد علیه السلام به زُهْری فرمود: چرا مردم را مثل خانواده‌ات تلقی نمی‌کنی؟ یعنی بزرگ‌ترها را مانند پدر و مادرِ خود بدانی، کوچک‌ترها را جای فرزند خودت بگذاری و همسالان را برادر خود بشماری. وقتی آنها را خانواده خودت بدانی به کدام‌یک از آنها دوست داری ظلم کنی؟! کدام‌شان را دوست داری نفرین کنی؟! آبروی کدام‌یک را حاضری ببری؟! 🔹بعد می‌فرماید: «وَ إِنْ عَرَضَ لَكَ إِبْلِيسُ...» وقتی ابلیس به تو القاء کرد که «بهتر از مسلمان دیگری هستی!» اگر او سنش بیشتر است، بگو ایمان و عمل صالح او بیشتر است، اگر سنش کمتر است، بگو گناه من بیشتر است و اگر هم‌سن توست، بگو من به گناه خود یقین و به گناه او شک دارم؛ پس او بهتر از من است! اگر مردم به تو احترام گذاشتند، بگو «از خوبی آنهاست» اگر با تو نامهربانی کردند، بگو «به‌خاطر بدیِ من است» 👌اگر با همه مثل خانواده‌ات مهربان باشی، زندگی‌ات آسوده‌تر می‌شود، دشمنانت کم و دوستانت زیاد می‌شوند؛ از خوبی‌شان خوشحال می‌شوی و از بدی‌شان ناراحت نمی‌شوی. ✍استاد پناهیان
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_هفتاد_و_چهارم تا موقع اذان باهم از هر دری گفتیم و خندیدیم.تصمیم گرفتم
با کنجکاوی پرسیدم:من که باورم نمیشه تو اصلا گناه کردن بلد باشی یا آزارت به کسی رسیده باشه..چرا برام تعریف نمیکنی؟قسم میخورم این راز رو با خودم به گور ببرم. او خنده ی تلخی گوشه ی لبش نشست و گفت: راز تا زمانی رازه که کنج قلبت باشه..وقتی بیاد بیرون دیگه راز نیست..قصه ست!! درد دله..گاهی وقتها هم دردسره. حرفهاش رو قبول داشتم. ولی دوست داشتم بدونم قصه ی دوستش چی بوده؟ گفتم:در مورد دوستت الهام..چرا قبلن بهم حرفی نزدی؟؟ این الهام کی بود که تا اسمش میومد چشمان فاطمه پراز اشک میشد؟ با صدای بغص آلود گفت:چی بگم؟ از کجاش دوست داری بشنوی؟ من خوشحال از اعتماد او گفتم:نمیدونم! از جایی که لازمه بدونم! او با آهی عمیق شروع کرد به حرف زدن: _من والهام با هم دختر عمو بودیم.از بچگی باهم بزرگ شدیم.تفاوت سنیمون هم یک ماه بود.بخاطر همین حتی در یک مدرسه و یک کلاس درس میخوندیم.ما حتی روحیاتمون هم مثل هم بود.البته بدون اغراق میگم الهام از من خیلی بهتر بود.وقتی نماز میخوند دلت میخواست روبروش بشینی یک دل سیر نگاش کنی.اینقدر که این دختر خالص بود.ما با هم بزرگ شدیم.قد کشیدیم.الهام رفت حوزه و من هم رفتم دانشگاه!یک روز الهام با کلی شرم وحیا بهم گفت یکی ازمدرسین حوزه برای پسرش ازش خواستگاری کرده.طولی نکشید که الهام با یک مجلس ساده و رسمی به عقد ایشون در اومد..میخوای بدونی اون مرد کی بود؟؟ آب دهانم رو قورت دادم..!! نکنه؟!!! با ناباوری گفتم:حااااااج مهدوی؟ فاطمه سرش رو به حالت تایید تکون داد.. مثل کسی که تازه از خواب بیدار شده باشه.  گفتم:یعنی حاج مهدوی قبلا ازدواج کرده؟؟؟ پس چرا زودتر بهم نگفتی؟؟ فاطمه آهی کشید و با بغض گفت: خب هیچ وقت حرفش پیش نیومد.اگه یادت باشه اونروزی هم که ازم پرسیدی متاهله، گفتم هییت امنا میخوان براش استین بالا بزنن ولی نمیتونن.ولی تو بعدش نپرسیدی چرا.؟؟ از طرفی چیزی که منو یاد الهام بندازه… بعضش شکست.. من هنوز در شوک بودم…این فرصت خوبی بود تا فاطمه گریه کند. پرسیدم:این اتفاق واسه چندسال پیشه؟ فاطمه آهی کشید و گفت:هفت سال پیش! _خخ..ب ..بعدش چیشد؟ دانه های درشت اشک از صورت فاطمه پایین میریخت: _رقیه سادات..نمیدونی چقدر این دوتا عاشق بودن! حاج مهدوی اینقدر همسر نمونه و انسان خوبی بود که همه رو مجذوب خودش کرده بود. دوسال بعد الهام حامله شد.اونموقع من یک چندماهی میشد که با پسرعموم که برادر الهام بود، نامزد شده بودم. چشمهام گرد شد..با لکنت گفتم: چی؟؟؟ تو قبلا نامزد داشتی؟؟ فاطمه اشکش رو پاک کرد و با لبخندی تلخ گفت:آره…ما خیلی وقت بود همو میخواستیم..منتها به هوای اینکه حامد سرباز بود و یک سری مشکلات دیگه، یک کم دیرتر از الهام نامزد کردیم. با کنجکاوی گفتم.:خب پس چرا الان حامد..؟!! او سرش را با تاسف تکان داد و گفت:چی بگم؟؟!! همه چی بر میگرده به اون تصادف لعنتی.. تولد الهام بود..میخواستم به هرترتیبی شده سورپرایزش کنم.چون از همون اوایل بارداریش دچار افسردگی شده بود.حاج مهدوی هم که همش به سفرهای مختلف میرفت واسه کار تبلیغ. .اونموقع ها خیلی باد تو سرم بود..سرتق بودم.حرف حرف خودم بود.واقعا با الانم کلی فرق داشتم.به الهام گفتم بریم جایی که به هوای اونجا ببرمش یک کافه ی درست وحسابی و با باقی دوستان دبیرستان براش  جشن تولد بگیریم. الهام قبول نمیکرد..هزار تا بهونه آورد. از تهوع وبیحالیش گرفته تا مرتب کردن خونه..چون قرار بود فردای اونروز حاج مهدوی برگرده.ولی من گوشم بدهکار نبود..کااااش به حرفش گوش میدادم..کاش نمیرفتم.. فاطمه بلند گریه میکرد وحرف میزد. _رقیه سادات بخداوندی خدا انگارهمه ی قدرتها جمع شده بودند که من الهام و نبرم.ماشین حاج مهدوی تو پارکینگ بود.باخودم گفتم اگه با ماشین خودشون بریم بهتره وراحت تر.ولی الهام گفت حاج مهدوی گفته این ماشین مشکل داره باید بعد از برگشت ببرتش تعمیر. .پرسیدم مشکلش چیه؟ الهام گفت: نمیدونم. گفتم پس بشین بریم.الهام دوباره بهونه آورد که حاج مهدوی گفته بخاطر بارداریش حق نداره پشت فرمون بشینه. همون وقت زن عموم زنگ زد به الهام..وقتی فهمید ما تصمیممون چیه به الهام گفت: نرو تو امانتی.اگه ال بشی بل بشی من نه خودم تحمل دارم نه میتونم جواب حاج مهدوی رو بدم… الهام داشت پشت تلفن راضی میشد که من بیشعور و بخت برگشته گوشی رو گرفتم و به زن عموم گفتم : زن عمو هرچی شد با من..طفلی این دختر پوسید تو این خونه..میخوام ببرمش.اصلن خودم پشت فرمون میشینم. اینو گفتم از رو غرورم و جوونیم ولی ته ته دلم میترسیدم چون من همیشه از رانندگی وحشت داشتم و زیاد وارد نبودم.. ادامه دارد… نویسنده:
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_هفتاد_و_پنجم با کنجکاوی پرسیدم:من که باورم نمیشه تو اصلا گناه کردن بلد
الهام بیچاره بهم اعتماد کرد و سوار ماشین شد. چند جا ماشین خاموش کرد.  بعضی ازاین مردها رو هم که میشناسی چطورین!.فقط کافیه ببینن یک زن پشت فرمونه! اونوقت ولت نمیکنن و اینقدر با بوق زدن و دست انداختن رو مخت میرن که کار خرابتر میشه. .حسابی خودم رو باخته بودم.الهام هم استرس داشت ولی دلش نمیخواست با نشون دادن اضطرابش اعتماد به نفس منو کور کنه. . از دقیقه ی پنجم تا لحظه ی حادثه چندبار وسط خیابون ماشین خاموش کرد و من حتی آدرس رو اشتباهی رفتم. دنبال یک دور برگردون بودم که بیفتم تو مسیر اصلی..عصبی بودم..مدام به راننده هایی که واسم بوق میزدن فحش میدادم. .ولی طفلی الهام فقط با آرامش بهم میگفت..از این ور برو..نه مراقب باش.. سرعتت و کم کن.. آخر سر نفهمیدم چیشد..فقط میدونم سرعتم بخاطر عصبانیتم زیاد بود..محکم خوردیم به گارد ریل ..سمت راست ماشین،درست جاییکه الهام نشسته بود جمع شد داخل..من حالم خوب بود..حتی یک خراش هم رو دستم نیفتاد..اما الهام غرق خون شد و ناله میکرد. فاطمه انگار تمام صحنه ها رو دوباره میدید..تمام بدنش میلرزید..او را محکم در آغوش گرفتم وشانه هایش رو ماساژ دادم.چند دقیقه ای در آن حالت ماند.من هم با او گریه میکردم. بلند شدم براش کمی شربت آوردم و او در میان گریه،جرعه جرعه از شربتش مینوشید و انگار باز هم تصاویر روز حادثه رو تماشا میکرد! وجدانم درد گرفت.اگر میدونستم او تا این حد از یاد آوری حادثه عذاب میکشد هیچ گاه اصرارش نمیکردم! خودش بعد از چند لحظه ادامه داد: الهام ازش خون زیادی رفته بود.بچش در جا مرد.خودشم رفت زیر تیغ جراحی.حاج مهدوی روز بعدش اومد  که الهامش رو سالم و سرحال ببینه اما بجاش یک تیکه گوشت وسط بیمارستان دید..کمتر ازیک هفته تو آی سیو بود.. کلی نذر ونیاز کردم برگرده.زن عموم تو این مدت فقط یک جمله میگفت:چقدر بهت گفتم نرو..گفتی هرچی شد با خودم..حالا دخترمو برگردون..سرپاش کن بچشو برگردون! میتونی بفهمی چی میکشیدم؟؟ با تمام وجود میفهمیدم.اشکهام رو پاک کردم و گفتم :بمیرم برات.. فاطمه ادامه داد:نمیدونی چه روزگاری شده بود؟چه جهنمی بپا شده بود!حامد همش سعی میکرد امیدوارم کنه.. آرومم کنه ولی نمیتونست.چون فقط بهوش اومدن الهام حالم رو خوب میکرد.اما الهام نموند..وقتی رفت زندگی هممون یک دفعه شبیه برزخ شد.خدا هیچ بنده ای رو اینطوری امتحان نکنه رقیه سادات.نه روم میشد تسلیت بگم..نه روم میشد سر خاک برم…نه حتی روی نگاه کردن به صورت عمو وزن عموم و حاج مهدوی رو داشتم. . پرسیدم:وقتی الهام فوت کرد عکس العمل عموت اینا با تو چی بود؟ او با زهر خندی گفت:الهام تک دختر بود..عزیز دل بود.فک کردی به همین راحتی میتونند منو ببخشن؟ هنوزهم که هنوزه در خونه ی مارو نزدند. من با ناباوری گفتم:پس..پس تکلیف تو وحامد چی میشد؟حامد هم تو رو مقصر میدونست؟؟ _هه!!! حامد بیچاره تمام سعیش رو کرد که اوضاع رو سرو سامون بده ولی بی فایده بود.نه عمو وزن عموم دلشون با من صاف میشد ونه من روی نگاه کردن تو صورت اونها رو داشتم.تاوان گناه من جدایی ازحامد بود یک روز به حامد گفتم همه چی بین ما تمام..براش هم همه چی رو توضیح دادم وگفتم که این حرف دل پدرو مادرش هم هست فقط روی گفتنش رو ندارن!! _به همین راحتی؟ ؟ اونم قبول کرد؟ _راحت؟؟!! خدا میدونه چی به ما گذشت..حامد روز آخر جلوی پدرو مادرم قسم خورد تا آخر عمرش ازدواج نمیکنه اگه ما به هم نرسیم. _سرقولش موند؟ فاطمه سرش رو به علامت تایید تکون داد!! ادامه دارد… نویسنده:
☸️ تقویت حیا در فرزندان 👨🏻‌🏫برای ایجاد جامعه‌ای سالم و مثبت، تقویت حیا به عنوان یک فضیلت اخلاقی و اجتماعی، از کودکی می‌تواند تأثیرات زیادی داشته باشد. 🖌راهکار: 1️⃣آموزش و فرهنگ‌سازی یکی از مهم‌ترین راهکارهای آموزش ارزش‌ها و اصول اخلاقی از سنین کودکی است. خانواده‌ها، مدارس و رسانه‌ها می‌توانند نقش مؤثری در انتقال مفاهیم حیا و احترام به خود و دیگران ایفا کنند. 2️⃣ الگوی رفتار بزرگترها و افراد موفق باید به عنوان الگوهای رفتاری عمل شود. وقتی جوانان شاهد رفتارهای محترمانه و با حیا از سوی بزرگ‌ترها باشند بیشتر تمایل به تقلید از آنها دارند. 3️⃣ کمک به افراد برای درک ارزش خود و اهمیت حیا در زندگی شخصی و اجتماعی می‌تواند به تقویت این ویژگی کمک کند. 4️⃣ایجاد فضاهایی که معیارهای اخلاقی و احترام متقابل را تشویق کند، می‌تواند به تقویت حس حیا کمک کند. این فضاها می‌توانند شامل کانون‌های فرهنگی، گروه‌های اجتماعی و حتی رسانه‌های اجتماعی باشند. 5️⃣پاسخ‌دهی به رفتارهای نادرست و جلوگیری از رفتارهای ناپسند در محیطهای مختلف و ارتقاء حس مسئولیت اجتماعی، به تقویت حیا در کودکان کمک می‌کند. 📎 📎
🔰 صله رحم در احادیث، شماره1️⃣ 💢 صله رحم دامنه وسیعی دارد و از مهربانی، لطف، ترحم و دلسوزی به بستگان گرفته تا انواع رسیدگی به آنان اعم از مالی و غیر مالی را شامل می‌شود. این ادب معاشرت اختصاص به بستگان پاک و با تقوا ندارد، بلکه یک وظیفه اخلاقی است که همه نزدیکان را شامل می‌شود. امام زين العابدين عليه‌السلام می‌فرماید: هيچ گامى نزد خداوند عزوجل محبوبتر از دو گام نيست: گامى كه مؤمن با آن در راه خدا صف [جنگ] مى‌بندد و گامى كه براى پيوند با خويشاوندى بر مى‌دارد كه قطع رحم كرده است . 📚 خصال، شیخ صدوق، ص50 📎 📎
🔰 صله رحم در احادیث، شماره2️⃣ 💢 صله رحم دامنه وسیعی دارد و از مهربانی، لطف، ترحم و دلسوزی به بستگان گرفته تا انواع رسیدگی به آنان اعم از مالی و غیر مالی را شامل می‌شود. این ادب معاشرت اختصاص به بستگان پاک و با تقوا ندارد، بلکه یک وظیفه اخلاقی است که همه نزدیکان را شامل می‌شود. امیرالمؤمنین عليه‌السلام می‌فرماید: کسی که دست یاری و بخشش خویش را از خویشاوندانش دریغ بدارد، آن‌ها را از یک دست (یاری دهنده) محروم می‌سازد، ولی خود از یاری و بخشش دست‌های بسیاری بی‌بهره می‌ماند . 📚 جامع احادیث شیعه، بروجردی، ج16، ص275. 📎 📎 📎
🔰 صله رحم در احادیث، شماره3️⃣ 💢 صله رحم دامنه وسیعی دارد و از مهربانی، لطف، ترحم و دلسوزی به بستگان گرفته تا انواع رسیدگی به آنان اعم از مالی و غیر مالی را شامل می‌شود. این ادب معاشرت اختصاص به بستگان پاک و با تقوا ندارد، بلکه یک وظیفه اخلاقی است که همه نزدیکان را شامل می‌شود. امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: از همنشینی با کسی که رابطه خود را با خویشاوندان (رحمی) خود قطع می‌کند، بپرهیز! زیرا من در سه جای قرآن کریم او را مورد لعن و نفرین یافتم . 📚 سفینه البحار، شیخ عباس قمی، اسوه، ج3، ص330. 📎 📎
🔰 صله رحم در احادیث، شماره4️⃣ 💢 صله رحم دامنه وسیعی دارد و از مهربانی، لطف، ترحم و دلسوزی به بستگان گرفته تا انواع رسیدگی به آنان اعم از مالی و غیر مالی را شامل می‌شود. این ادب معاشرت اختصاص به بستگان پاک و با تقوا ندارد، بلکه یک وظیفه اخلاقی است که همه نزدیکان را شامل می‌شود. 💢 امیرالمؤمنین عليه‌السلام می‌فرماید: خویشاوندان خویش را اکرام نما؛ زیرا آنها در سختی و آسانی، بهترین پشتیبان و کمک برای تو هستند. 📚 غرر الحکم، تمیمی، دارالکتاب، ص148. 📎 📎 📎
🔰 صله رحم در احادیث، شماره5️⃣ 💢 صله رحم دامنه وسیعی دارد و از مهربانی، لطف، ترحم و دلسوزی به بستگان گرفته تا انواع رسیدگی به آنان اعم از مالی و غیر مالی را شامل می‌شود. این ادب معاشرت اختصاص به بستگان پاک و با تقوا ندارد، بلکه یک وظیفه اخلاقی است که همه نزدیکان را شامل می‌شود. 💢 امیرالمؤمنین عليه‌السلام می‌فرماید: زشت‌ترین گناهان، بریدن از خویشان (رحمی) و عاق پدر و مادر شدن است. 📚 غرر الحکم، تمیمی، دارالکتاب، ص209. 📎 📎
🔰 صله رحم در احادیث، شماره6️⃣ 💢 صله رحم دامنه وسیعی دارد و از مهربانی، لطف، ترحم و دلسوزی به بستگان گرفته تا انواع رسیدگی به آنان اعم از مالی و غیره... را شامل می‌شود. این ادب معاشرت اختصاص به بستگان پاک و با تقوا ندارد، بلکه یک وظیفه اخلاقی است که همه نزدیکان را شامل می‌شود. 💢 امام باقر عليه‌السلام می‌فرماید: سه خصلت است که هر که آنها را دارد نمی‌میرد، مگر این که کیفرشان را در همین دنیا می‌بیند: ستم، قطع رحم و قسم دروغ، (در این میان) پاداش صله رحم زودتر از ثواب اعمال دیگر به انسان می‌رسد . 📚 تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی، نشر اسلامی، ص294. 📎 📎
💢 سرنوشت مخالف و مطیع اهل‌بیت علیهم‌السلام امام مهدی علیه‌السلام: 🍃 إذا أرَدتُمُ التَّوَجُّهَ إلَی اللّهِ و إلَینا فَقولوا:... یا مَولای، شَقِی مَن خالَفَکم و سَعِدَ مَن أطاعَکم 🍃 هر گاه خواستید به خدا و ما توجّه کنید، بگویید: ای آقای من! تیره‌بخت شد هر که با شما مخالفت ورزید و نیک‌بخت شد هر که از شما اطاعت کرد. 📚 احتجاج، ج۲، ص۵۹۳. 📎 📎 📎