eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
775 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸قالَ النَبی صَلَ‌الله‌عَلَیه‌و‌آله: 🌹اِذا نَظَرَ الوالِدُ الی وَلَده فَسَرَّه، کانَ لِلوالِدِ عِتقُ نَسمَه. 🌺هرگاه پدری با نگاه مودت آمیز خود فرزند خویش را مسرور کند، خداوند به او اجر آزاد کردن یک بنده را میدهد. 📚مستدرک الوسائل جلد۲، صفحه۶۲۶ یاصاحب الزمان! به ما نگاه مودت آمیزت را ببخش 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 السلام علیک یابقیه الله ✨جمعه شد تا باز 🌼جای خالی توحس شود ✨تا شقایق باز 🌼دلتنگ گل نرگس شود ✨آفتاب پشت ابرم 🌼نام تو دارم به لب ✨خواستم نور تو 🌼گرمی بخش این مجلس شود 🌼 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این متن عالیه👌👌 💎بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن 💎الماسه می افته تو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره میدونی چی می مونه؟ 😳یه آدم...یه دهــــــن بـــاز.... ❌یه گـــــــردوی پـــــوک .... 😞و یه دنیـــــاحســـــــرت.... 👌مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم وبودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم. 💎الماسهای زندگی: 👨‍👩‍👧‍👧 پدر ، مادر ،همسر 👩‍👦‍👦فرزند، سلامتی،سرفرازی، خانواده دوستان خوب،کار،عشق و ...هستند♥️ 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
🌼فـرهنگ یعنی: 🍁 تو مهمونی، همش سرت تو گوشی نباشه 🍁 لهجه دیگران رو مسخره نکنیم. 🍁 واسه خودت زندگی کنی وواسه حرف مردم زندگی نکنی 🍁 اشتباهاتمون رو با این جمله توجیه نکنیم: اینجا ایرانه! 🍁 الگو بگیریم ولی کپی نباشیم. خودمون باشیم 🍁 در مورد همسر دیگران نظر ندیم، چه مثبت چه منفی 🍁 سعی کنیم، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیم. 🍁 مطالب، شعرها و خبرها رو حتما با ذکر منبع به اشتراک بذاریم 🍁 خصوصیات ظاهری دیگران رو مسخره نکنیم، چهره هیچ کس به انتخاب خودش نبوده 🍁 حواسمون به صدای دزدگیر ماشین مون باشه، همسایه ها رو آزار ندیم 🍁 وقتی یکی یه عکس از تو گوشیش بهت نشون میده، عکسهای قبلی و بعدی رو نبینی 🍁 تو چیزی که در موردشان اطلاع نداریم دخالت نکنیم و نظر ندیم 🍁 رشته تحصیلی یا شغل کسی رو مسخره نکنیم. همه مشاغل و همه رشته های تحصیلی نیاز جامعه هستند 🍁 خونه کسی رو که وای فای داره،با کافی نت اشتباه نگیرید 🍁 توی مهمونی، چند مدل غذادرست نکنیم که بعد اضافه بیاد بریزیم دور 🍁١۴آبان روز فرهنگ عمومی گرامی باد 🌼🍂 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
⚜️ امام جعفر صادق علیه‌السلام: «مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَيتِهِ مُدَّ لَهُ في عُمرِهِ.» هر کس به خانواده اش نيکی کند بر عمرش افزوده شود. 📚 منبع : الکافی، ج ۲، ص ۱۰۵ 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
🔵 ارزش فراگیری حکمت 💠 حكمت را هر كجا كه باشد فراگير، گاهی حكمت در سينهٔ منافق است و بی تابی كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينهٔ مؤمن آرام گيرد. 📒 ، حکمت ۷۹ 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
چه تفاوتی دانشمندان و نخبه ها با پیامبران دارند که آنها پیامبر شدند و اینها نه؟.mp3
3.44M
⭕️ سوال ❓چه تفاوتی میان دانشمندان و نخبه ها با پیامبران وجود دارد که آنها پیامبر شدند و اینها نه؟ ✅ پیامبران نوابغ زمان خود بودند 🎙 استاد محمدی شاهرودی 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
💗نگاه‌خدا💗 #قسمت_چهل‌وپنج بیدار که شدم، امیر نماز می خواند.بعد تمام شدن نمازش پرسیدم: - چرا نرفت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 امیر: بذارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم - آخه من گرسنمه -آخ ببخشید اصلا حواسم نبود الان میرم از پایین براتون غذا میگیرم. - دستتون درد نکنه فقط واسه خودتون هم بگیرین ،چون اینجوری خجالتم میاد امیر خندید و رفت. امیر که رفت، لب پنجره ،چشمم به گنبد حرم افتاد. اشک از چشمم جاری شد. " آقا اگه ما دوتا مال همیم ،خودت برامون دعا کن." امیر وارد اتاق شد. با هم غذا خوردیم. بعد از خوردن شام سفره را جمع کردم. روی فرش نشست و به دیوار تکیه داد -امیر ! چرا خواستی با من ازدواج کنی؟ -نمیتونم بهت بگم. شاید بعد جداییمون گفتم بهت. تا گفت جدایی ،دلم هری ریخت. " پس دوستم نداره" - میشه زیارت عاشورا بخونی؟ زیارت عاشورا ،بهانه‌ای شد برای باریدن اشک‌هایم ،صورتم را برگرداندم ،پتو را کشیدم روی سرم ،شروع کردم به گریه کردن،نفهمیدم کی خوابم برد. امروز روز اخر بود. همه رفتیم حرم برای وداع من چشم دوخته بودم به گنبد، "امام رضامیشه این آقایی که کنارمه ،عاشقم بشه ،همونجور که من عاشقش شدم؟" حرکت کردیم به سمت تهران ،این سفر بهترین سفر عمرم بود. "ای کاش دفعه بعد هم با امیر بیام پابوس آقا" رسیدیم تهران. وقتی میخواستم از امیر خداحافظی کنم بغضی داشت خفه‌ام می‌کرد. به خانه رسیدیم .چمدانم را برداشتم. کلافه بودم نمیدانستم چیکار کنم. "چه جوری به امیر بگم عاشقش شدم؟ باورش میشه؟" گوشی را برداشتم که پیام بدم. دستم به نوشتن نرفت. تصمیم گرفتم فردا بعد دانشگاه برویم گلزار. همان‌جا موضوع را مطرح کنم. پیام دادم که صبح میام دنبالت با هم بریم دانشگاه. آنقدر خسته بودم که خوابم برد. صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم . حاضر شدم. کیفم را برداشتم. رفتم پایین. -سارا جان صبحانه نمیخوری؟ - نه مریم جون ،میرم دانشگاه یه چیزی میخورم -پس بیا این یه لقمه رو تو راه بخور ضعف نکنی. - قربون دستتون. به خانه‌ی امیر رسیدم. دم در ایستاده بود. در راه امیر از داخل کیفش یک جعبه کوچیک کادو شده بیرون آورد. -ببخشید این چیز ناقابله ،مشهد که بودیم وقت نشد که برم بازار یه چیز مناسب بگیرم براتون. - خیلی ممنونم. رسیدیم دانشگاه.ماشین و را پارک کردم. امیر کلاس داشت. رفتم داخل کافه نشستم. ،یاد کادوی امیر افتادم. بازش کردم. انگشتری عقیق که اسمم رو رویش حکاکی شده‌بود. سر کلاس یاد سلما افتادم. "بهش خندیدم ،سرم اومد. چطوری بهش بگم اخه؟" بعد کلاس دیدم امیر کنار ساحره و محسن ایستاده.نزدیکشون شدم. به‌به! مشهدی خانم ،زیارتتون قبول. - مرسی عزیزم ،انشاءالله قسمت شما محسن گفت: سلام سارا خانم زیارتتون قبول, انشا ءالله باهمدیگه برین کربلا. - خیلی ممنون. ان‌شاله. امیر گفت: بچه ها اگه جایی میرین برسونیمتون؟ - اره امیر راست میگه بیاین با هم بریم. - نه عزیزم خیلی ممنون ،من و محسن جایی کار داریم مسیرمون به شما نمیخوره - باشه هر جور راحتی. خدا حافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم. - امیر آقا. بریم گلزار؟ -چرا که نه. رسیدیم بهشت زهرا. اول سرخاک مامان فاطمه فاتحه‌ای خواندیم. و بعد سمت گلزار شهدا ،کنار شهید گمنام رفتیم. امیر نشست قرآن کوچیکش را درآورد. شروع به خواندن کرد. رو به رویش نشستم. نگاهش می‌کردم. دستم را گذاشتم روی سنگ قبر شهید. " کمکم کن" - امیر ؟ امیر: بله - من نمیخوام برم از ایران ، یعنی از وقتی عاشقت شدم نمیخوام برم. امیر سکوت کردو چیزی نگفت. - تو هم منو دوست داری؟ -من زمانی تصمیم به ازدواج با تو رو گرفتم که قرار شد چند ماه بعد عقد از هم جدا شیم، من نمیتونم باهات زندگی کنم. تمام وجودم له شد ،یعنی دوستم نداره؟ از چشمانم اشک می‌امد و پاکشان کردم. - باشه اشکالی نداره ،لزومی هم نداره که عقد کنیم چون من دیگه نمیخوام از اینجا برم ، ده روز دیگه مدت صیغه‌مون تمام میشه. میرم داخل ماشین منتظرتون میمونم بیاین. ادامه دارد...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 #قسمت_چهل‌و‌شش امیر: بذارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم - آخه من گرسنمه -آ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نگاه خدا💗 -من مریضم ،نمیتونم باهات ازدواج کنم. -یعنی چی؟ -من بیماری قلبی دارم سارا. پاهایم سست شد نشستم روی زمین. -من حتی نمیتونم بچه دار بشم ، مادرم همیشه غصه میخورد که پسرش هیچ وقت نمیتونه ازدواج کنه. شما وقتی پیشنهاد همچین کاری و دادین گفتم پس تا یه مدت میتونم مادرمو خوشحال نگه دارم .بعد از یه مدت یه چیزی و بهونه میکنم و ازتون جدا میشم فکرشو نمیکردم به اینجا برسه. نشستم و شروع کردم به گریه کردن. "یعنی من حتی واسه ادامه زندگیم هم باید زجر کشیدن کسی و که دوستش دارم نگاه کنم ،یاد مادرم افتادم ،گریه هام بلند شد." -سارا جان من معذرت میخوام. نگاهش کردم. - یعنی فقط مشکلت همینه ؟ این مشکل کوچیکی نیست سارا - دوستم داری؟ چیزی نگفت ، صدایم را بلند کردم و دوباره گفتم. -پرسیدم دوستم داری امیر؟ من همون روز تو ترکیه دیدمت... - سارا جان تو الان حالت خوب نیست بعدا صبحت می‌کنیم. امیر را به خانه‌اش رساندم و به خانه برگشتم. -سارا چیزی شده؟ با امیر حرفت شده؟ - نه فقط یه کم حالم بد.ه رفتم به اتاقم و دراز کشیدم روی تخت. با دیدن عکس مامان گریه‌ام گرفت. آنقد بلند که مریم امد به اتاقم. -سارا جون به لب شدم. بگو چی شده؟ مریم را بغل کردم گریه و هق هق کنان همه‌ی ماجرا را برایش گفتم. -عزیزم اروم باش ، با گریه کردن که چیزی درست نمیشه ،به نظرم با پدرت صحبت کن. کمکت میکنه. ترس از سرزنش بابا رضا، مثل خوره من را می‌خورد و از درون تهی می‌کرد. صدای در اتاق بابا را شنیدم. دیگه نمیتوانستم تحمل کنم. رفتم به اتاقش. - بابا رضا میشه صحبت کنیم باهم. ( بابا رضا با دیدن قیافه‌ام آمد سمتم. چی شده سارا؟ اصلا حالم خوب نبود تعادل ایستادن نداشتم. روی زمین نشستم. بابا رضا بین حرف‌هایم چیزی نگفت. وقتی حرف‌هایم تمام شد، شروع کردم به گریه کردن. بابا رضا بغلم کرد. - بابا جان تو الان واسه چی داری گریه میکنی،واسه اینکه نمیتونه بچه دار بشه؟ - نه بابا جون اصلا بچه برام مهم نیست. -پس واسه چی ناراحتی؟ - قلبش بابا اگه زبونم لال یه طوریش بشه من چیکار کنم؟ - دخترم عمر دست خداست ،تو باید از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری. بابا با حرف‌هایش آرامم کرد. - بابا جون از دستم ناراحت نیستین؟ - چرا اولش بودم ولی وقتی همه ماجرا رو گفتی میبخشمت. بابا رضا را بغل کردم و بوسیدمش. تو بهترین بابای دنیایی. تا صبح نخوابیدم و داشتم فکر می‌کردم. صبح که آفتاب درامد لباسم را پوشیدم و رفتم پایین. - سارا جان کجا میری؟ - سلام مریم جون دارم میرم خونه امیر اینا -صبحانه نمیخوری؟ - نه میریم اونجا با امیر صبحانه میخورم مریم با لبخند گفت: برو عزیزم. در راه یک شاخه گل مریم گرفتم. زنگ در را زدم. ناهید جون در را باز کرد. - سلام ناهید جون. -سلام مادر اتفاقی افتاده؟ - نه با امیر کارداشتم خونه است؟ -اره ولی دیشب حالش خوب نبود دم صبح خوابید. "الهی بمیرم براش." در اتاقش باز شد. گل را گرفتم جلوم : تقدیم باعشق. امیر لبخندی زد. -سلام تو اینجا چیکار میکنی؟ - خوب اینجا خونمه. -چه طوری از خوابت زدی اومدی حالا؟ ادامه دارد...
✨ چـٰادُࢪ مشڪـــــے مݩ ࢪنگـــــــــِ شَهـٰادَټ داࢪد😍🌱 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺️تزریق ۲ دُز واکسن کرونا شرط اعزام به خدمت 🔹امیر دریادار دوم رحیمی، رئیس سرمایه انسانی سرباز ستاد کل نیرو‌های مسلح: از اول دی ماه مشمولان اعزام به خدمت باید هر ۲ دُز واکسن کرونا را تزریق کرده باشند در غیر این‌صورت از اعزام آن‌ها ممانعت به عمل می‌آید. 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
AUD-20210913-WA0013.aac
1.93M
از صفات مومن؛ بُشرهُ فی وَجهه حُزنهُ فی قَلبه شادی در چهره اش و اندوه در قلبش... و اینکه خداوند مصیبت و صبر را باهم عنایت می کند، اما ابراز اندوه خود به دیگران صبر را میکُشد....🌸 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
➕منتظرِ هیچ معجزه‌ عجیب و غریبی نباش ➕رویِ پایِ خودت بایست و لحظه‌هات رو زیباتر از همیشه بساز. ➕آدم‌هایِ بی‌همت همیشه شانس رو بهانه میکنن ، اجازه نده با بهانه‌هاشون ناامیدت کنن. ➕ قوی باش و هدف‌هات رو دنبال کن، به قله‌ خوشبختیت که رسیدی براشون دست تکون بده ➕ ثابت کن که هیچ توانستنی اتفاقی نیست، باید هم بخوای ، هم تلاش کنی ، برای رسیدن به قله، باید صخره‌هایِ بلندی رو پشتِ سر گذاشت. ➕باید به ترس‌هایِ زیادی غلبه کرد و با سختی‌هایِ زیادی جنگید ،باید جسورانه ادامه داد ➕ یادت نره آدم‌هایی که از ارتفاع میترسن هیچوقت به قله نخواهند رسید ... 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدر و مادر مقتدر، والديني هستند كه كنترل احساس و رفتارشان را به دست كودك و نوجوانشان نميدهند. آنها هميشه محكم و مهربان هستند مخصوصا زمانى كه فرزندشان دچار بحران احساسى و رفتارى است. 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
هرگز کودکتان را با جمله ی "بذار برسيم خونه حسابتو ميرسم" تهدید نکنید. خونه برای فرزندتان بايد محل امنيت و آرامش باشد. تهدید شما به مرور خانه را برای کودک نا امن میکند. 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
وقتی مرتب با فرزندتان صحبت می کنید و در گفتگوها گوشزد می کنید که در این زندگی، چقدر سختی و عذاب کشیده اید چقدر رنج دیده اید و چه فداکاریها که نکرده اید... در واقع مرتب به فرزندتان القاء می کنید که من قربانی این زندگی هستم و تو تنها چشم امید و ناجی من هستی. حالا او خودش را نجات دهنده شما تصور می کند و هیچ لحظه ای را برای نجات شما از دست نمی دهد، غافل از اینکه خودش تمام زندگیش را با نگرانی برای شما از دست میدهد. در قبال رسیدگی و عشقی که به فرزندانمان میدهیم آنها را مدیون و بدهکار و ناامن نکنیم، به آنها کمک کنیم زندگی های مستقل و ذهن های آرام داشته باشند. 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
دوران ابتدایی برای دانشمند شدن کودکان نیست، بلکه برای چشیدن طعم لذت باسواد شدن است. با سخت گیری و ایجاد استرس این لذت بزرگ را از فرزند خود نگیرید. 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در آخرالزمان، ثروتمند شدن به وسیله ی غصب و تجاوز است. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، به مؤمنان واقعی ابله و بی عقل می گویند. امام صادق(ع) در آخرالزمان، شب ها دیر می خوابند و نماز صبح قضا می شود. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، مردم از علما می گریزند. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، مؤمن بی ارزش و گناه کار عزیز می شود. امام حسن عسکری(ع) در آخرالزمان، زنان، بد حجاب و عریان می شوند. حضرت علی(ع) در آخرالزمان، برای حفظ دین باید از محل گناه گریخت. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، گناه خویش را به گردن خدا می نهند. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، سلامت دین در سڪوت بیشتر است. امام زمان(عج) در آخرالزمان، به علت گناه باران در وقتش نازل نمی شود. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، رشوه را به اسم هدیه حلال می ڪنند. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، گرد و غبار ربا همه را فرا می گیرد. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، هر ڪه دینش را حفظ ڪند اجر پنجاه صحابه پیامبر را دارد. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، از فتنه ها به قم پناه ببرید. امام صادق(ع) در آخرالزمان، بعضی از مردم گرگ صفت می شوند. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، مردم غصه از بین رفتن دینشان را نمی خورند. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، هیچ چیز سخت تر از مال حلال و دوست باوفا یافت نمی شود. امام هادی(ع) در آخرالزمان، حفظ زبان بهترین ڪار است. امام باقر(ع) در آخرالزمان، مؤمن واقعی از غصه آب می شود. حضرت علی(ع) در آخرالزمان، در اوج فتنه ها به قرآن پناه ببرید. حضرت محمد(ص) در آخرالزمان، ارزش دین در نظر مردم پایین می آید و دنیا باارزش می شود. حضرت محمد(ص) منبع ڪتاب چهل حدیث آخرالزمان 🙏 🌤اللهم عجل لولیک الفرج🌤 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
🐝 ♨️ اگر لباست به میخی گیر کند، به عقب بر می گردی و آن را آزاد می‌کنی... اکنون این میخ، گناهان است که به قلبت نشسته 🖤 چه می‌شود اگر دو قدم به عقب برگردی و خود را رها سازی ⁉️ 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx