تغییر حال آدم ها را خوب میکند...حتی اگر خانه همیشه یک جور باشد، «خداوند» با مهربانی اش رنگ فصل را تغییر میدهد تا تو خانه را جور دیگری تجربه کنی...
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده برای جارو برقی❤️👌
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتپنجاهیکم 🌿﷽🌿 🌻تا حمید را دیدم گفتم: از بس هوش و حواسم به پیدا کردنت رفته بود
#یادت_باشد
#قسمتپنجاهدوم
🌿﷽🌿
🌻پنج شنبه 2 روز بعد از تحویل سال با همان تیپ رفته بود هیئت نصفه شب بود که با من تماس گرفت.
🌸از رفتار هم هیئتی هایش تعریف می کرد،دوستانش بیشتر حمید را در لباس جهادی یا لباس خادمی دیده بودند تا با کت و شلوار و آن اندازه اتو کشیده.
گفت:((بچه های هیئت کلی تحویلم گرفتن،کتم را می گرفتند می پوشیدند،سر به سرم می گذاشتند)).
از خوشحالی حمید خوشحال بودم،موقع خداحافظی به حمید گفتم:فردا بریم بوئین زهرا خونه خاله فرشته؟
🍀حمید گفت باشه بریم،ما که بقیه اقوام رو رفتیم،خونه کوچک ترین خاله شما هم میریم،خوشحال میشه حتما.
صبح زنگ خانه را که زد،سریع با بقیه خداحافظی کردم و کفش هایم را پوشیدم و دم در رفتم.
🍎حمید گفت:((سوار شو بریم!))،
گفتم:حمید جان شوخی نکن،می خوایم بریم بوئین زهرا،چهل کیلومتر راهه،موتور رو بذار خونه با ماشین میریم.
هر چه گفتم قبول نکرد،گفت:با موتور بیشتر میچسبه.
🌹ترک موتور که نشستم مثل همیشه شدم جی پی اس سخنگو:حواست باشه حمید،بریم راست،الان برو چپ،به میدون نزدیک می شیم، سرعت گیر نزدیکه سرعتت رو کم کن،اون آدمو ببین،گربه رو له نکنی.
از روی استرسی که داشتم این حرف ها را میزدم،نگران بودم اتفاقی بیفتد.
❤️حمید گفت:تو چرا این طوری می کنی،راننده حواسش به همه جا هست،من خودم شوماخرم!
،گفتم:آخه تا حالا توی جاده به این شلوغی بیرون شهر موتور سوار نشدم دست خودم نیست می ترسم.
وقتی ماشین های سنگین از کنارمان رد می شدند من با همه توان خودم را به حمید می چسباندم،زیر لب دعا می کردم که فقط سالم به مقصد برسیم.
🌷این وسط شیطنت حمید گل کرده بود،عمدا از جاهایی می رفت که یا دست انداز بود یا چاله!بعد هم می گفت:ببین چه مزه ای داره،چه حالی میده،خودت رو برای چاله بعدی آماده کن!
💐بعد می رفت دقیقا لاستیک را داخل همان چاله می انداخت!آن موقع از خود موتور سوارشدن میترسیدم چه برسد به اینکه بخواهد توی دست اندازها و چاله ها بیفتیم.
چشم هایم رابسته بودم ومحکم دست هایم را دورش حلقه کردم که نیفتم،کار را به جایی رساند که گفتم:
حمید بزن کنار من پیاده میشم؛با پاهای خودم بیام سنگین ترم!
بعدهم برای اینکه مثلا قهر کرده باشم صورتم را برگرداندم.
حمیدگفت:
آشتی کن عزیزم قهر زن و شوهر نباید بیشتر از ده ثانیه طول بکشه خدا خوشش نمیاد.
🌺گفتم:
نه اون برای خونه است روی موتور فرق داره!
حمید که فهمیده بود از روی شوخی قهر کردم سرعت موتور را زیاد کرد.
من هم که حسابی ترسیده بودم گفتم:
باشه عزیزم،اشتباه کردم،دوستت دارم،آشتی کردم!
ادامه دارد...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتپنجاهدوم 🌿﷽🌿 🌻پنج شنبه 2 روز بعد از تحویل سال با همان تیپ رفته بود هیئت نصفه ش
#یادت_باشد
#قسمتپنجاهسوم
🌿﷽🌿
🌺از نیمه راه رد نشده بودیم که وسط راه بد بیاری آوردیم و موتور پنچر شد. خدا خیلی رحم کرد، نزدیک بود هر دو با موتور زیر ماشین برویم.
وسط جاده مانده بودیم و در به در دنبال کمک میگشتیم.
کنار موتور پنچر شده ایستاده بودم، حمید کمی جلوتر دست بلند میکرد که یک نفر به کمک ما بیاید، با مکافات یک وانت جور کردیم.
🍀حمید موتور را به کمک راننده پشت وانت گذاشت، اولین آپاراتی پنچری را گرفتیم و دوباره راه افتادیم.
خاله فرشته حسابی از ما پذیرایی کرد و مجبورمان کرد برای ناهار هم بمانیم.
وقتی سوار موتور شدیم که برگردیم غروب شده بود، هر دو از شدت سردی هوا یخ زدیم.
💐دست و پاهای من خشک شده بود، وقتی پیاده شدیم نمیتوانستیم قدم از قدم بردارم، چشمهایم مثل دو تا کاسه خون سرخ شده بود.
هر کسی می دید فکر می کرد یک فصل مفصل گریه کرده ام، تا حالا چنین مسیر طولانی را با موتور نرفته بودم.
🌷با همه سختی این اتفاقات را دوست داشتم، این بالا بلندیها برایم جذب بود.
تعطیلات عید که تمام شد سیزده به در با خواهر و برادر های حمید به《امامزاده فلار》رفتیم.
خیلی خوش گذشت، کنار چشمه آتش روشن کرده بودیم و کلی عکس انداختیم.
حمید با برادرهایش والیبال بازی می کرد، اصلا خستگی نداشت،
بقیه میرفتند بازی میکردند و ده دقیقه بعد می نشستند تا استراحت کنند ولی حمید کلا سرپا بود.
❤️دیگر داشتم امیدوار میشدم این زندگی حالا حالا روی ناخوشی و دوری را نخواهد دید.
هنوز چند روز از فضای عید دور نشده بودیم که حمید گفت:
ـــ امسال قسمت نشد بریم جنوب، خیلی دوست دارم چند روزی جور بشه برای خادمی شهدا.
گفتم:
🌹_ اگر جور بشه منم میام چون هنوز کلاسامون شروع نشده.
همان لحظه گوشی را برداشت و با《حاج محمد صباغیان》معاون ستاد راهیان نور کشور تماس گرفت.
حاجی از قبل حمید را میشناخت.
مثل همیشه خیلی گرم با حمید احوال پرسی کرد.
🌸وقتی حمید گفت نامزد کرده و دوست دارد با من برای خادمی به جنوب بیاید حاجی خیلی خوشحال شد.
ادامه دارد...
16.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
به زبان خودمونی و روان ....
🛑 ویژه کودک و نوجوان 🛑
❓چی شد که به خونه حضرت زهرا س حمله کردن؟
❓چرا حضرت فاطمه س دفاع کرد از امام علی ع ، چرا خود امام علی باهاشون حرف نزد؟
❓چرا حضرت زهرا س گفتن شبانه من را غسل و کفن و دفن کن و کسی را خبر نکن 😭❓
این کلیپ رو حتما حتما به کودک و نوجوان خودتون نشون بدین و تاریخ بدون تحریف رو به دست نسل بعدی مون برسونیم...
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثر منفی هیجانات مادر در دوران بارداری بر جنین
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#استغفار 🌸متن بند ۳۵ استغفار🌸 🌹۳۵- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ رَهِبْتُ بِهِ سِوَا
#استغفار
🌸متن بند ۳۶ استغفار🌸
🌹۳۶- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تُبْتُ إِلَيْكَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فِيهِ وَ نَقَضْتُ الْعَهْدَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ جُرْأَةً مِنِّي عَلَيْكَ لِمَعْرِفَتِي بِكَرَمِكَ وَ عَفْوِكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند ۳۶: بار خدایا !
از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که از آن به سویت توبه کردم و مجدّداً به سوی آن برگشتم،
و عهدی را که بین من و تو بود با گستاخی و جرأت نقض کردم؛
زیرا با کَرََم و عفو تو آشنا بودم؛
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌷
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#استغفار 🌸متن بند ۳۶ استغفار🌸 🌹۳۶- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تُبْتُ إِلَيْكَ مِن
#استغفار
🌸متن بند ۳۷ استغفار🌸
🌹۳۷- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ أَدْنَانِي مِنْ عَذَابِكَ أَوْ نَأَى عَنْ ثَوَابِكَ أَوْ حَجَبَ عَنِّي رَحْمَتَكَ أَوْ كَدَرَ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند ۳۷: بار خدایا !
از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا به عذابت نزدیک کرده،
یا از پاداش نیکویت دور نموده، یا مانع رحمتت گشته،
یا نعمتت را بر من مکدّر نموده است؛
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌹
آخر رِسَد شبی که به جرم جنونِ عشق ؛
ما را به کربلای تو تَبیعد میکنند💔
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
🌺 سلام یا مهدی
سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمی شود که از این در برانیَم
یابن الحسن برای تو بیدار می شوم
روزت بخیر ای همه ی زندگانیم
💫💖 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💫
📎 #ظهور
📎 #امام_زمان
من ادواردو نیستم 7.mp3
18.76M
📗کتاب صوتی بسیار شنیدنی
من #ادواردو نیستم
"سرگذشت ثروتمندترین شهید شیعه"
قسمت 7⃣
سرطانی بنام عیبجویی.mp3
10.57M
#پادکست_روز
بیماری بدبینی / منفینگری / عیبجویی / ریشهی بسیار خطرناکی دارد!
که اگر درمان نشود انسان را به کفر میرساند!
چگونه بفهمیم مبتلائیم؟
چگونه درمانش کنیم؟
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
♨️ امشب آخرین مهلت ثبت نام کنکور ۱۴۰۳/ مهلت ثبتنام تمدید نمیشود
🔹ساعت ۲۴ امشب ۲۸ آذرماه ۱۴۰۲ آخرین مهلت ثبتنام در نوبت اول کنکور ۱۴۰۳ است و مهلت ثبتنام تمدید نخواهد شد.
🔹سنجش و پذیرش متقاضیان ورود به آموزش عالی در سال تحصیلی ۱۴۰۴-۱۴۰۳ براساس مصوبه «سیاست ها و ضوابط ساماندهی سنجش و پذیرش متقاضیان ورود به آموزش عالی (پس از پایان متوسطه)» شورای عالی انقلاب فرهنگی صورت میگیرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
آسیبهایی که ضایع کردن همسر جلوی بچهها بدنبال داره!
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتپنجاهسوم 🌿﷽🌿 🌺از نیمه راه رد نشده بودیم که وسط راه بد بیاری آوردیم و موتور پنچ
#یادت_باشد
#قسمتپنجاهچهارم
🌿﷽🌿
🌹هجدهم فروردین بود که طبق هماهنگی با حاج آقای صباغیان راهی جنوب شدیم.
چون داخل آمبولانسی که همراه کاروانها به مناطق میرفت نیروی امدادگر نیاز بود، من قبول کردم که خادم امدادگر باشم.
دوست داشتم هر کاری از دستم بر میآید در راه خدمت به شهدا و زائران راهیان نور انجام بدهم.
حمید هم در منطقه «دهلاویه» مقتل شهید دکتر «مصطفی چمران» به عنوان خادم مشغول شد.
هر روز از اول صبح سوار آمبولانس میشدم و همراه کاروانها مناطق را دور میزدیم، این چند روز جور نشد حمید را ببینم.
🍎با توجه به شرایط آب و هوا تعداد کسانی که مریض میشدند یا به کمک نیاز داشتند زیاد بود.
سخت تر از رسیدگی به این همه زائر تکانهای آمبولانس بود که تحمل آن برای من خیلی دشوار بود.
❤️نزدیک به شانزده ساعت در طول روز از این منطقه به آن منطقه در حال رفت و آمد بودیم. شب که میشد احساس میکردم استخوان های بدنم در حال جدا شدن است.
🌷شب آخر با آمبولانس به اردواگه شهید کلهر آمدیم، اردوگاه تقریبا رو به روی دو کوهه ورودی شهر اندیمشک قرار داشت، با حمید قرار گذاشته بودم که آنجا همدیگر را ببینیم.
💐تا نیمههای شب بیمار داشتیم و من درگیر رسیدگی به آنها بودم. اوضاع که کمی مساعد شد از خستگی سرم را روی در آمبولانس گذاشتم، پاهایم آویزان بود، آن قدر بدنم کوفته و خسته بود که متوجه نشدم چطور همان جا به خواب رفتم.
نزدیک اذان صبح با صدای مناجات زیبایی که در محوطه اردوگاه پخش میشد بیدار شدم.
تا چشم هایم را باز کردم حمید را دیدم. روبروی من کنار جدول نشسته بود.
🍀زیر نور ماه چهره خسته حمید با لباس خادمی و کلاه سبز رنگی که روی سرش گذاشته بود حسابی دیدنی شده بود.
پرسیدم:
_حمید جان از کی اینجایی؟ چرا منو بیدار نکردی پس؟
گفت:
_ تقریبا سه ساعتی هست که رسیدم، وقتی دیدم خوابی دلم نیومد بیدارت کنم. اینجا نشستم هم مراقب تو باشم هم تو راحت استراحت کنی.
🌺لبخند زدم و گفتم:
_ با اینکه حسابی بدنم کوفته شده و این چند روز دو سه هزار کیلومتر با این آمبولانس راه رفتیم، ولی حالا که دیدمت همهی خستگیام رفت. بخوای پای پیاده باهات تا خود اهواز هم میام!
ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتپنجاهچهارم 🌿﷽🌿 🌹هجدهم فروردین بود که طبق هماهنگی با حاج آقای صباغیان راهی جنوب
#یادت_باشد
#قسمتپنجاهپنجم
🌿﷽🌿
🌹همراه هم در همان خنکای اول صبح محوطه اردوگاه سمت حسینیه راه افتادیم.
یکی از زیباییهای همسایگی به شهدا که در شهر خیلی کمتر توفیق آن نصیب انسان میشود نماز صبحهایی است که اول وقت به جماعت میخواندیم.
درست مثل شنیدههای ما از زمان جنگ همه برای رسیدن به صف نماز جماعت از هم سبقت میگرفتند.
🍎بعد از نماز صبح حمید به خاطر کارهایی که باقی مانده بود به دهلاویه برگشت تا فردا سمت قزوین حرکت کند.
اما من چون کلاس داشتم همان روز از اندیمشک سوار قطار شدم و به تهران آمدم تا بعد با اتوبوس به قزوین برگردم.
❤️از جنوب که برگشتیم گوشه ذهنم به تولد حمید فکر میکردم، دوست داشتم اولین سالروز تولد حمید که من کنارش هستم برایش یک جشن تولد خودمانی بگیرم.
چهارم اردیبهشت ماه روز تولد حمید ساعت پنج صبح بود که با هول از خواب پریدم، عرق سردی روی پیشانیم نشسته بود، دهانم خشک شده بود، خواب خیلی عجیبی دیده بودم:
🌷آقایی با یک نورانیت خاص که مشخص بود شهید شده میخواست یک چیزی به من بگوید، در تلاش بود منظورش را برساند ولی تا خواست حرف بزند من بیدار شدم.
چهره شهید را کامل به یاد داشتم، خیلی ذهنم درگیر این بود که حرف این شهید چه بود که نشد من بشنوم.
💐با حمید قرار داشتم که به مناسبت تولدش به مزار شهدا برویم، مراسم تولدش را کنار شهدا برده بودیم.
خودش بود و خودم و شهدا، برایش کیک خریده بودم، وقتی رسیدیم حمید طبق معمول رفت سر مزار شهید حسین پور، میدانستم میخواهد با رفیقش خلوت کند.
🍀همان ردیف را آهسته قدم زنان جلو آمدم، کیک به دست به قاب عکس بالای سر مزارها نگاه میکردم، هر کدامشان یک سن وسال، یک تیپ و یک قیافه ولی همگی یک آرامش خاص داشتند، چشمهایشان پر از امید بود.
در عالم خودم بودم که یهو خشکم زد، چشمهایم چهارتا شد، یکی از عکسها همان شهیدی بود که من داخل خواب دیده بودم، دقیقا همان نگاه بود، شهید «اردشیر ابراهیم پور».
🌺جذبه خاصی داشت، همیشه در سرم میچرخید که این شهید میخواهد یک چیزی به من بگوید.
نگاهش پر از حرف بود، بعد از آن هر بار مزار شهدا میرفتیم، حمید میرفت سر مزار شهید حسین پور، من هم میرفتم سر مزار این شهید.
با اینکه متوجه نشدم حرف شهید چه بود ولی همیشه سر مزارش آرامش خاصی داشتم.
ادامه دارد....
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 تأثیر پدران بر حجاب دختران
🎙استاد پناهیان
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🦋
تلاش برای تربیت بچه ها بی فایده است
انها در نهایت شبیه ما خواهند شد
✨✨✨✨
خودمان را تربیت کنیم
انها هم تربیت خواهند شد.
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چهار دستور فوقالعاده پیامبر (ص) برای قبل خواب!
🎙حجتالاسلام فرحزاد
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🟥 فردیکه منفی میاندیشد
در فرصت ها،مشکلات را میبیند
🟩 فردیکه مثبت میاندیشد
در مشکلات،فرصت ها را میبیند
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
الهی:
با صنـع تو هر مورچه رازی دارد
با شوق تو هر سوخته نازی دارد
ای خالق ذوالجـلال نومیــد مکن
آن را که به درگهت نیــازی دارد...
#بهامیدفرداییروشن
#شبتونبخیر