HadiseMeraj-1402.10.20-Rajab.mp3
21.99M
🔉 بشنوید| فایل صوتی آداب و مراقبات ماه رجب- ۲۰ دی ۱۴۰۲
استاد فیاض بخش
#مراقبات_ماه_رجب
#رجب
📡ما و رسانه
منطقه «گوشی ممنوع»
معلوم است که در خانوادههای ایرانی، هر فردی همسر، فرزند، پدر و مادر و یا برادر و خواهر خود را بیش از هر چیز گرانبهای دیگری در دنیا دوست میدارد. اما امان از غفلت! همان غفلتی که گوشی و اینترنت و متعلقاتش به همراه میآورد. چه زندگیهایی که به خاطر همین وسیلههای به ظاهر زیبا تا لبه پرتگاه پیش نرفته است. چه میشد به جای یک ساعت پرسه زدن در اینترنت، با خواهر و برادر کوچکمان بازی میکردیم یا حالی از پدر و مادرمان میپرسیدیم؟
یک جاهایی از زندگی باید از این مظاهر تمدن جدید فاصله گرفت تا داشتههایمان از دست نرود.
ماه رجب، ماه ولایت..mp3
5.03M
🌸در آستانه ورود به ماه رجب بشنویم:
🎧 ماه رجب، ماه ولایت و در محضر ولایت نشستن
▫️آثار اخلاقی، سلوکی و معرفتی در محضر ولایت بودن
#ماه_رجب
#نکته_سلوکی
#استاد_یزدان_پناه
❤️🩹 چرا خواهر و برادرها دعوا می کنند؟❤️🩹
▫️جلب توجه
▪️احساس بی عدالتی و نابرابری بین خود و خواهر یا برادرشان
▫️به خطر افتادن حس مالکیت کودک
▪️برتری طلبی واثبات قدرت خود ( به دلیل ضعف عزت نفس)
▫️دخالت مکرر پدر و مادر در اختلافات جزئی
▪️بی برنامه بودن یا به اصطلاح سر رفتن حوصله
▫️مقایسه کردن بچه ها توسط والدین
▪️الگو گرفتن از والدین
📌 در خانه ای که حداقل دو کودک هست، درگیری های کودکانه بخشی از فرآیند رشد بچه هاست.
🌺 امام باقر علیه السلام
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸 اولِ ماهِ رجب
🌱 گشته نورانی زمین
🌸 چونکه آمد درجهان
🌱 طفلِ زینُ الْعابدین
🌸🍃🌸
🌸 پنجمین خورشیدِ دین
🌱 این امامِ باقر است
🌸 در علوم و در فنون
🌱چیره دست و ماهراست
🌸🍃🌸
🌸 شاد گشته کهکشان
🌱 غرقِ نور است آسمان
🌸 چونکه آمد در زمین
🌱 رهنمایِ مؤمنان
🌸🍃🌸
🌸 آمدی خوش آمدی
🌱 ای امامِ پنجمین
🌸 ای امامِ باقر ای
🌱 لطفِ ربُّ العالَمین
🌸🍃🌸
🌸 ما تمامِ شیعیان
🌱 مؤمنیم و مهربان
🌸 عاشقِ فرزندِتان
🌱 مهدیِ صاحبْ زمان
🌸🍃🌸
🌸 ما همه ایرانیان
🌱 عاشقِ مهدیِتان
🌸 عشقمان باشد ظهور
🌱 ای امامِ مهربان
🌸🌼🍃🌼🌸
✍🏼شاعر: سلمان آتشی
📎 #کودکانه
📎 #میلاد_امام_باقر
📎 #ماه_رجب
📎 #رجب
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#یادت_باشد #قسمتنودوچهارم 🌿﷽🌿 🌷حاج خانم من را صدا زد وقتی رفتم سر پله ها گفت: مامان فرزانه
#یادت_باشد
#قسمتنودوپنجم
🌿﷽🌿
🌺من که می دانستم از این کار ها زیاد انجام می دهد کلی ذوق کردم گفتم:((حمید جان تا من میرم سر یخچال تو بیا این آلوچه رو نصفشو بخور نصفشم نگه دار.
برا من دلم نیومد تنهایی بخورم)).وارد آشپزخانه که شدم یک برگه دیدم که حمید با آهن ربا روی در یخچال چسبانده بود یک طرف ایام هفته را نوشته بود و بالای برگه نوشته بود.
🌷ناهار شام!بعد داخل هر خانه نام یکی از ائمه را مشخص کرده بود گفتم:((این چیه آقا؟)).
گفت:((از این به بعد هر غذایی درست کردیم نذر یکی از ائمه باشه.
هر روز غذا رو با ذکر و نیت همون امام درست کناین طوری باعث میشه ما هر روز غذایی که نذر اهل بیت شده بخوریم و روی نفسمون تاثیر مثبت داشته باشه.
💐 روی در یخچال هم چسبوندم که همیشه جلوی چشممون باشه)).
به حدی از این طرح حمید خوشم آمده بود که به کل آب آلبالوی داخل یخچال یادم رفت!.
از آن به بعد موقع هم زدن غذا و آشپزی همیشه ذکر همان روز را می گفتم و به نیت همان معصومی که داخل جدول مشخص شده بود.
🌹غذا درست می کردم حمید بعد از این که استقبال مادرم از این پیشنهاد را دید یک جدول هم برای خانه ان ها درست کرد دوست داشت همه کار ها با ذکر و توسل به ائمه باشد.
ناهار را که خوردیم حمید برای درست کردن آکواریوم زودتر از خانه در آمد طبق معمول بچه های داخل کوچه دوره اش کرده اند با اخلاق خوبی که داشت همه دوست داشتند.
🌸حتی به اندازه چند دقیقه با حمید و موتورش هم بازی شوند بوق موتور را می زدند سوار ترک موتور می شدند.
حمید هم که کشته مرده این کار ها با صبر و حوصله همه را راضی می کرد و بعد هم می رفت.
ادامه دارد.....
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#یادت_باشد #قسمتنودوپنجم 🌿﷽🌿 🌺من که می دانستم از این کار ها زیاد انجام می دهد کلی ذوق کردم گ
#یادت_باشد
#قسمتنودوششم
🌿﷽🌿
🍀از ساعت دو و نیم به بعد حرکت عقربه های ساعت روی دیوار پذیرایی خیلی کند و کسل کننده می شد.
هر دقیقه منتظر بودم که حمید از سرکار برگردد و زنگ خانه را بزند.
از سر بی حوصلگی پشت کامپیوتر نشستم و عکس های حمید را نگاه کردم.
به عکس گرفتن علاقه داشت برای همین کلی عکس از مأموریت ها و محل کار و سفرهایش داخل سیستم ریخته بود.
بیشتر از این که با همکارهایش عکس داشته باشد با سربازها عکس یادگاری انداخته بود،
دلیلش این بود که ارتباطش با سربازها کاملا رفاقتی بود.
🌻 هیچ وقت دستوری صحبت نمی کرد بارها می شد که
وسیله ای را باید از سربازش می گرفت، نمی گفت سرباز آن وسیله را به خانه ما بیاورد، می گفت:
«تو کجا هستی من بیام از تو بگیرم».
بین عکس ها یک پوشه هم برای بعد از شهادتش درست کرده بود، به من گفته بود هر وقت شهید شد از عکس های این پوشه برای بنرها و مراسم ها استفاده کنیم.
🍎 نگاهم را از عکس ها گرفتم، این بار بیشتر از دفعات قبل دیر کرده بود، حسابی نگران شده بودم.
پیش خودم کلی خط و نشان کشیدم که وقتی حمید آمد از خجالتش دربیایم.
برای اینکه آرام بشوم شروع به راه رفتن کردم، قدم هایم را می شمردم تا زمان زودتر بگذرد، اتاق ها و آشپزخانه را چند باری متر کردم.
بالاخره بعد از چند ساعت تأخیر زنگ خانه را زد، صدای حمید را که شنیدم انگار آبی بود که روی آتش ریخته باشند، تمام نگرانی ها و خط و نشان کشیدنها فراموشم شد.
تا داخل شد متوجه خیسی لباس هایش شدم، گفتم:
💐«حمید جان نگران شدم، چرا این همه دیر کردی؟ لباسات چرا خیس شده؟»
نمی خواست جوابم را بدهد، طفره می رفت، سر سفره غذا وقتی خیلی پاپیچش شدم تعریف کرد که با سربازها برای شستن موکت های حسینیه تیپ مانده است،
پا به پای آنها کمک کرده بود، برای همین وقتی خانه رسید لباسهایش خیس شده بود.
گفت: «برای حسینیه و کار خیر همه ما سرباز هستیم، داخل سپاه برو نداریم بیا داریم».
با نگاهم پرسیدم: «فرقشون چیه؟»
🌷جواب داد: «فرق برو و بیا اونجاس که وقتی میگی برو یعنی خودت اینجا وایستادی، انتظار داری بقیه جلودار بشن، ولی وقتی میگی بیا یعنی خودت رفتی جلو، بقیه رو هم تشویق می کنی حرکت کنن».
این رفتارش باعث شده بود همیشه بین سربازها جایگاه خوبی داشته باشد، موقع کار خودش را در لباس یک سرباز می دید نه کسی که باید دستور بدهد.
❤️ به حدی صمیمی و متواضع بود که بعضی سربازها حتى چند سال بعد از پایان خدمتشان زنگ می زدند و با حمید احوال پرسی می کردند.
گفتم: «پس من هم از این به بعد به رسم سپاه می برمت خرید!»
گفت: «یعنی چجوری؟»
گفتم: «دیگه نمیگم حمید آقا بیا بریم خرید، میرم داخل مغازه میگم بیا داخل این چند تا رو پسندیدم حساب کن!»
🌺 کلی به تعبیرم خندید.
دوست نداشتم سر سفره تنهایش بگذارم، با اینکه ناهارم را خورده بودم و گرسنه نبودم کنارش نشستم.
مشتاقانه درست مثل اولین سفره ای که برایش انداخته بودم کنارش نشستم و به او نگاه کردم، بهترین لحظه هایی که دوست داشتم کش بیایند و بتوانم با آرامش به صورت خسته ولی مهربانش نگاه کنم.
🌸مثل همیشه با اشتها غذایش را می خورد،
طوری که من هم دلم خواست چند لقمه ای بخورم، حمید ظرف سس را برداشت و روی سیب زمینی ها خالی کرد.
همراه هر غذایی از کتلت گرفته تا سیب زمینی و سالاد کاهو سس استفاده می کرد، شاید در ماه دو سه بار سس سفید می خریدیم.
ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای ماه رجب با صدای مرحوم موسوی قهار"
IMG_20240113_120851_166_۱۳۰۱۲۰۲۴.m4a
3.25M
دعای ماه رجب با صدای مرحوم موسوی قهار"
💢میلاد امام محمدباقر (ع)
🌺 هر چیزی قفی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است.
📎 #ماه_رجب
📎 #رجب
📎 #این_الرجبیون
📎 #میلاد_امام_باقر