eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
779 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
335 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌صد‌دهم 🌿﷽🌿 💐حمید از باشگاه تماس گرفت که دیرتر می آید، برای این که از تنهایی حو
🌿﷽🌿 🌷داشتیم شام می خوردیم ولی تمام حواسم به حرف هایی بود که با دوستم زده بودیم، سر موضوعی برای یک بنده خدایی سوء تفاهم به وجود آمده بود. از وقتی که دوستم پشت تلفن این مسئله را مطرح کرد نمی توانستم جلوی ناراحتی خودم را بگیرم، وسط غذا حمید متوجه شد، نگاهی به من کرد و گفت: «چیزی شده فرزانه؟ سر حال نیستی؟» گفتم: نه عزیزم چیز مهمی نیست، شامتو بخور. با مهربانی دست از غذا خوردن کشید و گفت: «دوست داری بریم تپه نورالشهدا؟» هر وقت اتفاقی پیش می آمد که من از حرف یا رفتار کسی ناراحت می شدم حمید متوجه دلخوری من می شد ولی اصراری نداشت که برایش کل ماجرا را تعریف کنم. ❤️ اعتقاد داشت اگر یک طرفه تعریف کنم غیبت محسوب می شود چون طرف مقابل نیست که از خودش دفاع کند. برای این که من را از این فضا دور کند با هم به تپه نورالشهدا می رفتیم. سوار موتور راهی فدک شدیم، کنار مزار شهدای گمنام نشستیم، کمی گریه کردم تا آرام بشوم، حمید بدون اینکه من را سؤال پیچ کند کنارم نشست، گفت: 💐«تو رو به صبر دعوت نمی کنم، بلکه به رشد دعوتت می کنم، نمیشه که کسی مؤمن رو اذیت نکنه، اگر هم توی این ناراحتی حق با خودته سعی کن از ته دل و بی منت ببخشی تا نگاهت نسبت به اشخاص عوض نشه و احساس بدی بهشون نداشته باشی، اگه تونستی این مدلی ببخشی این باعث میشه رشد کنی» بعد هم با همان صدای دل نشینش شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا، حال و هوایم که عوض شد دوری زدیم، بستنی خوردیم کلی شوخی کردیم و بعد هم به خانه برگشتیم. 🌺اواخر دی ماه حمید به یک مأموریت ده روزه رفته بود، کارهای خانه را انجام دادم و حوالی غروب راهی خانه پدرم شدم. حال و حوصله خانه بدون حمید را نداشتم، هنوز چای تازه دمی که مادرم ریخته بود را نخورده بودم که برف شروع به باریدن کرد، یاد خانه خودمان افتادم، سقف خانه نم داده بود و موقع بارندگی آب چکه چکه داخل اتاق می آمد. کمی که گذشت حسابی نگران شدم به پدرم گفتم: باید برم خونه می ترسم با این بارندگی آب کل زندگی رو ببره. 🌸بابا گفت: «حاضر شو خودم می رسونمت». سوار ماشین شدیم و سریع راه افتادیم، به خاطر بارش برف همه خیابان ها از شدت ترافیک قفل شده بود. نزدیکیهای خانه که رسیدیم از ماشین پیاده شدم با این وضع ترافیک بهتر بود خودم را زودتر به خانه برسانم، به سمت خانه دویدم. وقتی رسیدم تقريبا كل فرش اتاق خیس آب شده بود، از سقف خانه مثل شیر سماور آب می آمد. تمام آن شب مرتب ظرف می گذاشتم و وقتی که ظرف پر می شد در حیاط خالی می کردم، دست تنها خیلی اذیت شدم، ته دلم گفتم: 🌻 کاش حمید بود، کاش آنقدر تنها نبودم، اشکم حسابی در آمده بود ولی آن چند روز خانه را ترک نکردم. حمید وقتی از مأموریت آمد و وضعیت را دید خیلی ناراحت شد، سرش را پایین انداخته بود و خجالت می کشید. دوست نداشتم حميد را در حال شرمندگی ببینم، به شوخی گفتم: من تازه دارم توی این خونه مرد میشم اونوقت تو ناراحتی؟ فردای روزی که از مأموریت آمد به کمک صاحب خانه سقف را ایزوگام کردند تا خیالمان از برف و باران راحت باشد. ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌صد‌و‌یازدهم 🌿﷽🌿 🌷داشتیم شام می خوردیم ولی تمام حواسم به حرف هایی بود که با دوست
🌿﷽🌿 🌻کار ایزوگام که تمام شد حمید پیشنهاد داد برویم چهار انبیا. 🌺 پاتوق همیشگی با همان حیاط با صفا و ضریح چشم نواز، نیم ساعتی زیارت کردیم و بعد با هم از آنجا بیرون آمدیم. هوا به شدت سرد بود و سوز زمستانی هوای قزوین خودنمایی می کرد، تازه می خواستم سوار موتور بشوم که کمی جلوتر از ما یک زن و شوهر با موتور زمین خوردند. سریع دویدم تا به آن خانم کمک کنم، صحنه ناراحت کننده ای بود، مسیر چهار انبیا تا گلزار شهدا را حمید لام تا کام حرف نزد. پرسیدم: «آقا چیزی شده؟ چرا ساکتی؟»، کمی سکوت کرد و بعد آه سردی کشید و گفت: 🌷 «وقتی اون خانم جلوی چشم ما زمین خورد و تو رفتی کمکش یاد حضرت رقیه (س) افتادم، اون لحظه ای که از ناقه بدون جهاز زمین افتاد کسی نبود به کمکش بیاد» در جوابش حرفی نداشتم بزنم، به حال خوش حمید غبطه می خوردم، من در گیر مسائل روزمره و غذای شام و ناهار و مهمانی و خانه داری و کلاس و دانشگاه بودم ولی حمید با خوش سلیقگی از هر اتفاقی برای رشد و بالا بردن معرفتش استفاده می کرد. بهمن ماه من و حمید به عنوان همراه برای دوره تربیتی مهدویت بچه های دانشگاه را قم بردیم، دوره خیلی خوبی بود. 🌷 تنها کسی که یادداشت برداری می کرد حمید بود، بقیه یا خواب بودند یا حواسشان پرت بود، ولی حمید مرتب با سؤالهایش بحث را چالشی می کرد، انگار نه انگار که دوره برای ماست و حمید فقط به عنوان همراه آمده. روز دوم بعد از ناهار من را صدا کرد که یک حدیث از حضرت زهرا(س) انتخاب کنم، وقتی علت را جویا شدم به خطاطی که انتهای راهرو بود اشاره کرد و گفت: 💐 «من خواسته ام نام حضرت فاطمه (س) را داخل یک برگه خطاطی کند، تو هم یک حدیث بگو که هر دو را کنار هم قاب کنیم، وقتی نمونه کارهای آن خطاط را دیدم بسیار لذت بردم. حدیث «الصلوة تنزيها على الكبر» را انتخاب کردم، آن آقا حدیث را به زیبایی با رنگ سبز برایمان نوشت. بعد از چهار روز دوره تمام شد و برگشتیم، همین که رسیدیم قزوین حمید آه بلندی کشید و گفت: «آخیش! راحت شدیم، دلم برات تنگ شده بود خانومم!». 🌸 با تعجب پرسیدم: «ما از هم جدا نبودیم که؟» گفت: جلوی بقیه نمی تونستم راحت بهت نگاه کنم، اما الآن راحت شدم، میدونی چقدر دل تنگی کشیدم. اعتقاد داشت این طور جاها چون افراد مجرد بین ما هستند ما که متأهلیم باید خیلی رعایت کنیم، مبادا دل کسی بشکند. فردای آن روز برگه های خطاطی شده نام حضرت زهرا(س) و حدیث ایشان را قاب کرد و به دیوار زد تا همیشه جلوی چشممان باشد. ادامه دارد...
🧑🏻پسرم خیلی از درس و مدرسه فراریه.....!! 👨🏻 🏫 شیوه رفتاری شما با فرزندتان خیلی مهم است. در تشویق و تنبیه تعادل را حفظ کنید. مثلا در تشویق کردن، اول تشویقی که وعده داده اید را انجام ندهید. در درجه اول تکلیفی که شما از فرزندتان خواسته اید باید انجام شود و بعد تشویق صورت گیرد؛ مثلا اول باید تکالیف کلاسی انجام شود و بعد اجازه بازی با دوستانش را بدهید. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/208482
📚 پسرم اصلاً به درسش اهمیت نمیده!!! 👨🏻 🏫 افت تحصیلی در سنین نوجوانی تا حدودی شایع است اما آنچه می تواند او را بیشتر به تحصیل و مدرسه علاقه مند کند و به او انگیزه بدهد، داشتن هدف برای زندگی و تحصیل کردن است. وقتی پسرتان هنوز از نظر ذهنی مطمئن نیست باید تحصیل کند و یا نمی داند تحصیلِ با کیفیت چه مزایایی در آینده برای او دارد، رغبتی برای تحصیل نخواهد داشت. او باید از سخنان شما برای تحصیل مناسب قانع شود تا این مسائل به صورت باور درونش شکل بگیرد. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/267591 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
✏️چطور بهش بگم بابات مرده...؟؟؟ 👨🏻 🏫 ممکن است کودکتان از علت مرگ پدرش سؤال کند. پس سعی کنید تا در سطح درک او به این سؤال جواب دهید. برای مثال بگویید: قلب پدرت خیلی پیر شده بود و دُرُست کار نمی کرد، دکترها سعی کردند آن را دُرست کنند، اما او به شدت مریض شد و دکترها نتوانستند خوبَش کنند. درک کودک از مرگ بسیار مهم است. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/230526 📎 📎
یاد خدا ۱۴.mp3
11.64M
مجموعه ۱۴ | ✘ به امید شفاعت اهل بیت علیهم السلام، زندگی نکنید! اونجا از شفاعت خبری نیست !
🌷در این عصر زیبای یکشنبه 💓آرزو می‌کنم 🌷قلبتون پر باشه از 💓مهر و محبت ، دلتون گرم 🌷و زندگیتون مملو از آرامش باشه 💓عصرتون بخیر و شادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️امام محمد تقی الجواد فرمودند: الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: ١- تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ ٢- وَواعِظ مِنْ نَفْسِهِ ٣- وَقَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ. 📗 [بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۶۵، ح ۳ ] 🔹مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: ١- توفیق از طرف خداوند متعال ٢- واعظی از درون خود ٣- قبول و پذیرش نصیحت كسی كه او را نصیحت نماید. 🌸 میلاد باسعادت مبارک ❤
message-1705818155-39.mp3
3.13M
🌺 میلاد امام جواد(ع) ♨️اگر مشکل دارید به امام جواد(ع) توسل کنید 🎙حجت الاسلام عالی 📎 📎
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | برکت وجود امام جواد(علیه السلام) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🎙حجت الاسلام
🖼هر روز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید: 🔰حدیث روز : 🔅امیرالمومنین علیه السلام: بخشش‌حافظ‌ آبروهاست. 📚نهج البلاغه حکمت ۲۱۱ 📿ذکر روز: یا قاضی الحاجات 🔖مناسبت روز: ولادت حضرت جوادالائمه علیه‌السلام 🗓تقویم روز: 📌 دوشنبه ☀️ ۲ بهمن ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۱۰ رجب ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 22 ژانویه 2024 میلادی