eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
777 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
335 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم✋🌸 «صبح» یعنی یک فرصت دوباره؛ فرصت دوباره خدا به من، تا لبخند روے لبهاے شما بنشانم! امروز هم باید کارے انجام دهم براے کمک به و همین عمل‌هاے اندک ما ظهور را میسر می‌سازد... لبخند شما، زیباترین رویاے هر روز من است 🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرمت‌روزموشب‌کرده‌حسین💔:) . صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍 چه زیبا هستند قلب‌هایی که برای غیر از خودشان آرزوی خیر می‌کنند...❤️‍🔥💓 💛💚💙
10.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 🔶🔸دعای رفع بلا روز اول ماه🔸🔶 در خانه با صدای بلند یا خودتان بخوانید یا بگذارید تا صدا پخش شود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌پنجاه‌وششم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 ڪابووس بیدارے ب
💙 :) 🌱 تنها ... بدون تو ... برگشتم خونہ با چند روز مرخصے استحقاقے ... هر چند لفظ اجبارے بيشتر شايستہ بود ... وسائلم رو پرت ڪردم يہ گوشہ ... و بہ در و ديوار ساڪت و خالے خيره شدم ... تلوزيون هم چيز جذابے براے ديدن نداشت ... ديگہ حتے فيلم ها و برنامہ هاش برام جذاب نبود ... از جا بلند شدم ... ڪتم رو برداشتم و از خونہ زدم بيرون ... رفتم در خونہ استفانے ... يڪے از دوست هاے نزديڪ آنجلا ... تا چشمش بهم افتاد، اومد در رو ببنده ... با يہ حرڪت سريع، پنجہ پام رو گذاشتم لاے در ... بيخيال بستن در شد و رفت ڪنار ... و من فاتحانہ وارد خونہ اش شدم ... - مےدونے اين ڪارے رو ڪہ انجام دادے اسمش ورود اجبارے و غيرقانونيہ؟ ... پوزخند خاصے صورتم رو پر ڪرد ... - اگہ نرم بيرون مےخواے زنگ بزنے پليس؟ ... اوه يہ دقيقہ زنگ نزن بزار ببينم نشانم رو با خودم آوردم يا نہ ... با عصبانيت چند قدم رفت عقب ... - مےتونے ثابت ڪنے من توے جرمے دست داشتم؟ ... نہ ... پس از خونہ من برو بيرون ... چند لحظہ سڪوت ڪردم تا آروم تر بشہ ... حق داشت ... من بہ زور و بےاجازه وارد خونہ اش شده بودم ... آرام تر ڪہ شد خودش سڪوت رو شڪست ... - چے مےخواے؟ ... - دنبال آنجلا مےگردم ... چند هفتہ است گوشيش خاموشہ ... مےدونم ديگہ نمےخواد با من زندگے ڪنہ ... اما حداقل اين حق رو دارم ڪہ براے آخرين بار باهاش حرف بزنم؟ ... حتے حاضر نبود توے صورتم نگاه ڪنہ ... - فڪر نمےڪنم اينقدرها هم شوهر بدے بوده باشم؟ ... حداقل نہ اونقدر ڪہ اينطورے ولم ڪنہ ... بدون اينڪہ بگہ چرا ... - براے اینڪہ بفهمے چرا دیگہ حاضر نیست باهات زندگے ڪنہ لازم نیست ڪسے چيزے بهت بگہ ... فقط ڪافیہ یہ نگاه توے آينہ بہ خودت بندازے ... تو همون نگاه اول همہ چيز داد میزنہ ... براے چند ثانيہ تعادل روحيم رو از دست دادم ... گلدون رو برداشتم و بے اختيار پرت ڪردم توے ديوار ... - با من درست حرف بزن عوضے ... زن من ڪدوم گوريہ؟ ... چشم هاے وحشت زده استفانے ... تنها چيزے بود ڪہ جلوے من رو گرفت ... چند قدم رفتم عقب و نگاهم رو ازش گرفتم ... حتے نمےدونستم چے بايد بگم ... باورم نمےشد چنين ڪارے ڪرده بودم ... - معذرت مےخوام ... اصلا نفهميدم چے شد ... فقط ... يهو ... و ديگہ نتونستم ادامہ بدم ... چشم هاے پر اشڪش هنوز وحشت زده بود ... وحشتے ڪہ سعے در مخفے ڪردن و ڪنترلش داشت ... نمےخواست نشون بده جلوے من قافيہ رو باختہ ... - آنجلا هميشہ بہ خاطر تو بہ همہ فخر مےفروخت ... نہ اینڪہ بخواد دل ڪسے رو بسوزونہ، نہ... هميشہ بهت افتخار مےڪرد ... حتے واسہ ڪوچڪ ترين ڪارهایے ڪہ واسش انجام مےدادے ... اما بہ خودت نگاه ڪن توماس ... تو شبيہ اون مردے هستے ڪہ وسط اون مهمونے ... جلوے آنجلا زانو زد و ازش تقاضاے ازدواج ڪرد؟ ... اون آدم خوش خنده ڪہ همہ رو مےخندوند؟ ... مهم نبود چقدر ناراحت بوديم فقط ڪافے بود چند دقيقہ ڪنارت بشينيم ... یہ زمانے همہ آرزو داشتن با تو باشن ... و تو روے اونها دست بزارے ... با خودت چےڪار ڪردے؟ ... چہ بلايے سرت اومده؟ ... براے یہ لحظہ بےاختیار اشڪ توے چشم هام حلقہ زد ... - هیچے ... فقط از دنیاے جوانے ... وارد دنیاے واقعے شدم ... بدون اينڪہ در رو پشت سرم ببندم، سريع از خونہ استفانے زدم بيرون ... نمےتونستم جلوے اشڪ هام رو بگيرم اما حداقل مےتونستم بيشتر از اين خودم رو جلوش دستم سمت سوئيچ نمےرفت ڪہ استارت بزنم ... بےاختيار سرم رو گذاشتم روے فرمون ... آرام تر ڪہ شدم حرڪت ڪردم ... چہ آرامشے؟ ... وقتے همہ آرامش ها موقتے بود ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌پنجاه‌وهفتم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 تنها ... بدون ت
💙 :) 🌱 چهره هاے جذاب نيم ساعت بيشتر بود ڪہ نشستہ بودم و پشت سر هم توپ بيسبال رو پرت مےڪردم سمت ديوار ... مےخورد بهش و برمےگشت ... حوصلہ انجام دادن هيچ ڪارے رو نداشتم ... قبل از اينڪہ آنجلا ترڪم ڪنہ ... وقتے سر ڪار نبودم يا اوقاتم با اون مےگذشت ... يا برنامہ مےريخت همہ دور هم جمع مےشديم ... اون روزها هميشہ پيش خودم غر مےزدم ڪہ چقدر اين دورهمے ها اعصاب خورد ڪنہ ... اما حالا اين سڪوت محض داشت از درون من رو مےخورد ... توپ رو پرت مےڪردم سمت ديوار ... و دوباره با همون ضرب برمےگشت سمتم ... و من غرق فڪر بودم ... بہ زنے فڪر مےڪردم ڪہ بعد از سال ها زندگے و حتے زمانے ڪہ رهام ڪرده بود هنوز دوستش داشتم ... اونقدر ڪہ بعد از گذشت يہ سال هنوز نتونستہ بودم حلقہ ازدواج مون رو از دستم در بيارم ... واسہ همین هم، همہ مسخره ام مےڪردن ... غرق فڪر بودم و توے ذهنم خودم رو توے هيچ شغل ديگہ‌اے جز اداره پليس نمےتونستم تصور ڪنم ... بيشتر از ده سال از زمانے ڪہ از آڪادمے فارغ التحصيل شده بودم مےگذشت ... شور و شوق اوايل بہ نظرم مےاومد ... با چہ اشتياقے روز فارغ التحصيلے يونيفرم پوشيده بودم و نشانم رو از دست رئيس پليس گرفتم ... غرق تمام اين افڪار و ورق زدن صفحات پر فراز و نشيب زندگيم ... صداے زنگ تلفن بلند شد ... از اداره بود ... - خانواده ڪريس تادئو براے دريافت وسائل پسرشون اومدن ... براے ترخيص از بايگانے بہ امضا و اجازه شما احتياج داريم ڪارآگاه ... - بديد اوبران امضا ڪنہ ... ما با هم روے پرونده ڪار ڪرديم ... - ڪارآگاه اوبران براے ڪارے از اداره خارج شدن ... اسم شما هم بہ عنوان مسئول پرونده درج شده ... اگہ نمےتونيد تشريف بياريد بگيم زمان ديگہ‌اے برگردن؟ ... چشم هام برق زد ... انگار از درون انرژے تازہ‌اے وجودم رو پر ڪرد ... از اون همہ بيڪارے و علافے خستہ شده بودم ... سريع از جا پريدم و آماده شدم ... هر چقدر هم ڪار توے اون اداره برام سخت و طاقت فرسا شده بود از اينڪہ بيڪار بشينم ... و مجبور باشم بہ اون جلسات روان درمانے برم بهتر بود ... حالا براے یہ ڪارے داشتم برمےگشتم اونجا ... هر چقدرم ڪوتاه مےتونستم يہ چرخے توے محيط بزنم و شايد خودم رو توے یہ ڪارے جا ڪنم ... اينطورے ديگہ رئيس هم نمےتونست بهم گير بده ... بہ خواست خودم ڪہ برنگشتہ بودم ... وارد ساختمون ڪہ شدم حتے ديدن چهره مجرم ها هم برام جذاب شده بود ... جذابيت و انرژےاے ڪہ چندان طول نڪشيد ... از پلہ ها رفتم پايين و راهروے اصلے رو چرخيدم سمتِ ... خنده روے لبم خشڪ شد ... دنيل ساندرز همراه خانواده تادئو اومده بود ... باورم نمےشد ... اون ديگہ واسہ چے اومده بود؟ ... تمام انرژے‌اے رو ڪہ براے برگشت داشتم بہ يڪباره از دست دادم ... ديدن چهره اش آزارم مےداد ... خيلے جدے ادامہ راهرو رو طے ڪردم و رفتم سمت شون ... اون دورتر از بخش اسناد و بايگانے ايستاده بود و زودتر از بقيہ من رو ديد ... با لبخند وسيعے اومد سمتم ... سلام ڪرد و دستش رو بلند ڪرد ... چند لحظہ بهش نگاه ڪردم ... در جواب سلامش سرے تڪان دادم و بدون توجہ خاصے از ڪنارش رد شدم ... اين بار دوم بود ڪہ دستش رو هوا مےموند .. «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج»
💢 سبک زندگی علوی 🌿 حضرت علی علیه‌السلام: 💐 الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ . 🌸 ناتوانى آفت است و شكيبايى شجاعت و زهد ثروت و تقوا سپر است. 📚 نهج‌البلاغه، حکمت4. 📎 📎 📎
☸️پرخاشگری =دور شدن از معنویت 👨🏻‌🏫یکی از پیامدهای پرخاشگری از بین رفتن مقام معنوی و دورشدن انسان مومن از امامش می‌باشد. 🖌 امام صادق عليه السلام: لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يَمْلِكُ نَفْسَهُ عِنْدَ غَضَبِهِ؛ كسى كه هنگام خشم خوددار نباشد، از ما نيست. 📚 كافى، ج ۲، ص ۶۳۷، ح۲ 📎 📎
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 📖حدیث امروز : ✳️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : خداوند دوستدار جوانى است كه جوانى‌اش را به اطاعت خداوند مى‌گذراند. 📗 میزان الحکمه ، حدیث ۹۰۹۷ 🪧تقویم امروز: 📌 یکشنبه ☀️ ۱۵ مهر ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲ ربیع‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 6 اکتبر 2024 میلادی 🔖مناسبت امروز : 🛖روز روستا وعشایر