دفتر شعر گهر
عشق یعنی گرچه از معشوق دلگیری ولی باز هم با خود بگویی: از جدایی بهتر است... #ناشناس
جواب:
عشق یعنی دل به معشوقت سپردی دلخوشی
هر چه از دلبر جفا، حال تو بهتر میشوی
#گهر
@daftaresher110
از التماس خسته شدم، چشمْ بستهام
تا هر چه یار خواست برایم سوا کند
#گهر
@daftaresher110
از عشق نمیفهمم چیزی به جز این مطلب
یا نفس و یا محبوب، دل جای یکی باشد
#گهر
@daftaresher110
ما تُنگ زادهایم و راهی دریا نمیشویم
دریا برای ماهی قرمز توهم است
#گهر
@daftaresher110
با صدای خوش اسیرم شد ولی حبسم نمود
این سزای خوش زبانی پیش نامردان بود
#گهر
@daftaresher110
از بهار در اسارت سیرم ای پروردگار
این خزان مرگی که آزادم نماید را بیار
#گهر
@daftaresher110
آمدیم از کربلا مهران به تهران از زمین
جمع شد موکب به موکب سفرههای اربعین
عمر ما اینگونه دارد رو به پایان میرسد؟
پس خدایا کی امامم با سواران میرسد؟
#گهر
@daftaresher110
صورتش رو خاک حجره
روضه ی خدالتریبه
اثر زهر روی جیگر
می خونه حسن غریبه
تشنه لب جون می ده اما
پسرش رسیده از راه
جوادالائمه اومد
وداع عجیبیه آه
نفس آخر بابا
خون رو پاک می کنه از لب
داره جون می ده ولی باز
امون از غم های زینب
بابا داره می ره از دست
پسرش بی کس و یاره
خیالش راحته هیچکس
کاری با ناموس نداره
پسرش سالمه اما
امون از روضه اکبر
یه علی جون می ده اما
پسرش نمی شه پرپر
داغ مادر رو ندیده
داغ خواهر رو که دیده
خواهرش شهید شد اما
قدش رو کسی رو ندیده
انتقام این روزا رو
یه روزی با هم می گیریم
یا پیروز می شیم یا ما هم
توی این مسیر می میریم
امون از روضه ی گودال
امون از روضه ی کوچه
عمری سوختیم پای روضه
امون از کشتن بچه
پای انتقام می مونیم
نسل به نسل روضه می خونیم
بچه هامون رو با روضه
جای لالا می خوابونیم
آخرش یا بچه هامون
انتقام تو می گیرن
یا پای روضه ی ارباب
جون می دن برات می میرن
#گهر
@daftaresher110
ترش رویی کن ولی رو برمگردان از دلم
چون سماور در خروشم لحظهی بی دلبری
یاد تو سنجاق اشعارم شده کن انتخاب
تیشهای یا سکهای یا میزنی یا میخری
#گهر
@daftaresher110
ترش رویی میکنی با من چرا شیرین من؟
طعم چای لیمو و قند کنارش درهم است
#گهر
@daftaresher110
من سماور شدم و قوری تو
میزنم جوش دمت گرم شود
هو هو و قل قل من نزد خدا
شاید او خواست دلت نرم شود
#گهر
@daftaresher110
من سماور شدم و قوری تو
میزنم جوش دمت گرم شود
هو هو و قل قل من نزد خدا
شاید او خواست دلت نرم شود
قوری چینی من! در هیأت
قل قل و هوهوی خوبی داری
چای سیبی که درونت دم شد
مزد اشکی است که تو میباری
این حسابی که تو با حق داری
در کتابی است که زهرا دارد
مادرش خواست که قوری باشی
نوکری اذن ز مولا دارد
دو رفیقیم در این نوکری و
تا قیامت به همین مأموریم
ملک الموت جدامان نکند
تا زمانی که ز دنیا دوریم
#گهر
@daftaresher110