اسلام اجتماعی، سعه صدر بسیار بیشتری از اسلام فردی نیاز دارد.
سعه صدر تنها بزرگی روح و کمال عقل نیست؛ بلکه بلوغ عمل و تجربه نیز هست.
آزمونهای سختی پیش روست تا کسانی که نمیتوانند اسلام را اجتماعی پیش ببرند، حذف شوند.
فرمود اگر سلمان در مورد آنچه که میداند به ابوذر بگوید تکفیرش خواهد کرد.
کسی که توان پذیرایی از اسلام اجتماعی را ندارد، نهایتا در فضای اسلام اجتماعی مانند سربازی است که باید مطیع کامل باشد و تشخیصی نخواهد داشت. این یعنی فردی که اسلام را فردی میفهمد، اگر با تمام ظرفیتش مسلمانی کند، در فضای اسلام اجتماعی سرباز صفر به شمار میآید.
ما موقعیت دیگری نداریم که آدمها را امتحان کنیم و کنار بگذاریم تا موعدش برسد. همه ما در یک فضا امتحان میشویم و همچنان در همان فضا میمانیم و باید خود را دائم قوی نگه داریم و این تشویش چند مرتبهای از حضور افراد مختلف ما را خسته میکند. در حالی که توافق کلی بین ما هنوز برقرار نیست که نسخه استاندارد شده و معیار کدام است.
آسان نیست که همه مانند یک تن زندگی کنیم و هیچ کس احساس برتری یا حقارت پیش دیگری نکند و همه برای یک من واحد تمام توان خود را صرف کنند.
شهر جمع خانه و خیابان است.
خانه عرصه حکمرانی زنانه است، فارغ از اینکه حاکم، زن باشد یا مرد و خیابان عرصه حکمرانی مردانه است، فارغ از اینکه حاکم مرد باشد یا زن.
زندگی اگر مجموع رابطه و فاصله باشد؛ خانوادگیهایش به رابطه میرسد و خیابانیهایش به فاصله. هیچ نقطهای از جامعه فارغ از رابطه و فاصله نیست. این دو تار و پود جامعهاند.
زمین خانه مادرانههایش است. مادران ما سرمایههای زندگی ما هستند. همه چیز بر بنیاد آنان است. سنگ زیرین آسیاب زندگیاند. خواهی نخواهی بدون آنان زندگی بیزمین است انگار. زمینه زندگی در فهم مادرانههاست. مادر بالاترین ناموس میهن است و مادرانهها بزرگترین راز جامعهاند. گستردهترین نقش را در مادر میبینم.
پدرانهها سقف و ستون نماد خانهاند.
اگر بخواهم این تطبیق ذهنی را کامل کنم، خواهرانهها و برادرانهها را دیوارهای خانه میدانم اما درک تفصیلی از آن ندارم و فضای خانه مملوّ از دوستانههاست.
این الگوی تکرار شونده اگر ماهرانه گسترده شود، جامعه انسانی را میسازد.
اگر خیابان بر خانه غلبه کند، جامعه از حیثیت خویش عریان خواهد شد. خیابان مشاعات جامعه است.
خانه اگر درست کار نکند، جامعه تودهای از مشاعات خواهد شد. ناجامعه خواهد شد.
خیابانهای امروز ما رقیب خانههایمان هستند. دارند همه چیز را به خود میافزایند. همه چیز را به مشاعات اضافه میکنند.
جامعهای بیترکیب.جامعهای بیشخصیت.
دفتر تمرین
.
امر به معروف و نهی از منکر دستورالعمل توزیع حکمرانی در جامعه است.
ما هنوز نتوانستهایم اصل حکمرانی دینی را بپذیریم که در قبال تولید ادبیات و شیوه اجتماعی کردن و اجرای آن احساس مسئولیت کنیم.
راحتطلبها به نوعی با آن مخالفت دارند. زیرا زحمت دارد.
کامجویان به نوعی و برتریطلبان و زیادهطلبان به نوعی.
امر به معروف شخصیت را در جامعه با عدالت پخش میکند و همه را به حرکت وامیدارد.
.
ما در دوران وفور نعمت الهی و گشادهدستی حکومت در توزیع انرژی قرار داریم.
به دلایل مختلف امکانات مختلف غالبا ارزان و بدون دردسر، بیحساب در اختیار ما بوده است.
روزگاران زیادی است که جهان از این مرحله عبور کرده. به خصوص کشورهایی که روند مدرن شدن را طبیعی و ارگانیک از سر گذراندهاند.
البته اینجا هر گاه بخواهی اصلاحی صورت دهی، جریانات سیاسی داخلی به شکلی و غیر انقلابیها و ضد انقلابها به شکل دیگر نقش دایه مهربانتر از مادر را بازی میکنند و مانع تربیت صحیح اجتماعی و ارتقاء فرهنگ مصرف درست در جامعه میشوند. این از سیاهبختیهای ماست که عدهای برای قدرت گرفتن فرهنگ را هیزم میکنند و در آتش رقابتهای خود میریزند.
چه آنان که با حکومت ایران رقابت میکنند برای به چنگ آوردن مردم ایران و چه جناحهایی که برای رأیآوری با هم میجنگند.
سختیهایی هم که ملت در این سالها دید در این روند و آسانگیری حکومت بیتأثیر نبست. پس از انقلاب نیاز به یک استراحت بود که فراهم نشد و حوصله جامعه به نظر میرسید که کشش ندارد. غیر از اینکه انقلاب در زمانی رخ داد که بخشهای زیادی از جامعه به خاطر مسايل اقتصادی به تنگ آمده بودند و حال و روز خوشی نداشتند. اما چیزی که بود روحیه قناعت مردم و عادت به رعایت برخی قواعد ساده بهزیستی و خودبسندگی بود که آن هم به مرور ایام به خصوص پس از جنگ به نفع فرهنگ مصرف کمرنگ و بیفروغ شد.
الغرض شب هنگام خاموشی و خلوت و خفتن است. گسترش بیدلیل و بیاندازه ما از انرژی برای تبدیل کردن آن به چیزی که از طبیعتش دور است، باعث شده تا علاوه بر انواع نامناسبتها و مسئله شدن نامسئلهها، انرژی لسیار زیادی نیز برای آن صرف شود.
البته بخشی از جامعه ناچار است؛ اما بسیاری از ما شبزی شدهایم و متوجه این رویه غلط نیستیم. این داستان در بسیاری از رفتارهای ما تأثیر منفی داشته که موضوع اینجا و اکنون نیست.
التفات به این نکته که شب محل طبیعی خود را دارد و روز محل طبیعی خود را. از دست دادن هر کدام از اینها خسارت است برای ما.
.
در عبادتهای خاموش شبانه که این روزگار کمتر تجربه میشود، فرصت پدیدار شوندگی خود انسان فارغ از پوستینش و هر چیزی که او را احاطه کرده یا برجسته کرده است، به وجود میآید.
یکی از ضروریترین مقدمات یافتن خویش، عبادتهای شبانه در ستر و سرّ تاریکیهاست.
.
درس بزرگ این روزهای سوریه منطق اسرائیل است. اسرائیل تنها در یک صورت همسایه خوبی به شمار میآید: در اختیارش باشید.
اگر شما خنثی هم باشید و کاری به هیچ طرف ماجرا نداشته باشید، اسرائیل شما را خطر بالقوه در نظر خواهد گرفت و آن را از خود دور خواهد کرد. این مسئله هیچ ارتباطی با نوع حکومت ندارد. اگر در کشوری به هر شکل ظرفیتی برای مخالفت با اسرائیل وجود داشته باشد، اسرائیل و متحدانش آن را خنثی خواهند کرد.
این یعنی مهم نیست که در ایران حکومت جمهوری اسلامی ایران باشد یا نباشد، همین که مردمانی باشند که ممکن باشد روزی علیه منافع اسرائیل اقدامی بکنند این کشور تهدید به شمار میآید و این ملت تهدید به شمار میآید و امکان زندگی در این کشور تهدید به شمار میآید.
ویرانی در صورت توانمندی، تا جایی ادامه خواهد داشت که ایرانیان هیچ امکانی برای برخواستن نداشته باشند. ایرانیان باید به صد سال قبل برگردند و در ضعف مطلق زندگی کنند تا حتی بالقوه نیز تهدیدی برای اسرائیل به شمار نیایند.
منطق اسرائیل برخواسته از آن نگاه نژادپرستانه تحریف شده در دین یهود است که غیر از شما هیچ کس انسان نیست و برای خدمت به شما آفریده شده است. اگر کسی از فلسفه حیات خود سرپیچی کرد، شایسته زیستن نیست و شیطان به شمار میآید.
آنها به شما میگویند مشکل حکومت جمهوری اسلامی ایران است. اما در واقع مسئله آنها دیواری است که ایران را احاطه کرده و باید برای ورود به آن این دیوار توسط مردم ایران شکسته شود. این انتظار خیانتی است که اسرائیل برای تسهیل کار خود از ما انتظار دارد. او این توان را ندارد که از بیرون کشور، حکومت را براندازد. همه آزمایشهای بزرگ به دیوار بزرگ نمیشود، برخورد کرده است. تنها یک راه باقی مانده. کسی باید دروازه را از داخل بگشاید. باید کسانی باشند که با شورش و اغتشاش کشور را دچار خونریزی داخلی و حالت اورژانسی امنیتی کنند تا دشمن بتواند وارد شود. افراد گاها خائن و گاها سادهلوحی که داستان را همانگونه میفهمند که دیو درنده منطقه برای آنان تعریف میکند. صحبتهای نتانیاهو خطاب به مردم ایران با این آگاهی صورت میپذیرد که در ایران افرادی هستند که واقعا باور میکنند که شاید مشکل در این میان حکومت جمهوری اسلامی ایران باشد.
این انگاره در سوریه نیز وجود داشت. اما همه دیدند که حملات اسرائیل تازه پس از سقوط بشار اسد آغاز شد. یعنی آن نیمچه دیوار نیز دیگر بر سر اسرائیل سایه نمیانداخت و آنها جرأت حمله پیدا کردند.
در مورد لبنان هم همینطور است. در مورد فلسطین هم همینطور. اسرائیل کشوری به شدت شکننده و در لبه پرتگاه است. به همین خاطر از روز اول آمریکا تمام عملیات را برعهده گرفت و تمام هزینهها را به دوش کشید و بینهایت سلاح وارد کرد و تمام قدرت خویش را پشتیبان آن قرار داد.
اسرائیل پایداری ندارد. به همین خاطر باید ذخیره نیرو در منطقه صفر باشد. اسرائیل حتی برتری نظامی و قدرت امنیتی را در میان متحدانش برنمیتابد. با این گمان که شاید روزی این تواناییها در اختیار دشمنانش قرار بگیرد. اسرائیل منطقهای مسطح از قدرت میخواهد که هر گاه هر سیاستی داشت بر آن روا دارد. اسرائیل، آمریکای کوچک در منطقه است. با همان منطق و با همان روش. همه اتفاقات منطقه باید بر اساس منافع اسرائیل تنظیم شود. همه چیز باید تحت کنترل اسرائیل باشد. اسرائیل باید پادشاه بلامنازع منطقه باشد.
اسرائیل امروز سوریه را برای صد سال بعد میسوزاند. میخواهد با خیال راحت ادامه دهد. هر لحظه احساس خطر نکند با لبنان نیز چنین خواهد کرد. البته لبنان کشوری بیدیوار است. مدتهاست که جز حزب الله قدرتی در لبنان ذخیره نمیشود. ارتش لبنان، از آن ارتشهای یک ساعتی است. یک ارتش فانتزی که برای روزهای صلح و شادی ساخته شده. این حزب الله است که در طی چند دهه عزت و شرف لبنان را حفظ کرده و امروز تمام تلاش بر این است که حزب الله نابود شود.
اسرائیل درباره عراق نیز همین نظر را دارد. آمریکا خیال میکرد عراق را مال خود کرده؛ اما با ظهور حشد الشعبی دانست که وضع عراق هنوز برای آنها خطرناک است. همه کار کرده و میکنند که حشد الشعبی را از عراق بگیرند و آنگاه این سرزمین را برای همیشه خنثی خواهند کرد و امکانهای زندگی را در آن خواهند سوزاند.
مسئله اسرائیل و آمریکا و غرب و همپیمانان عرب و غیر عرب آنان آزادی ما نیست. آزادی خودشان است برای هر کاری که مایل به انجام آن باشند. هیچ مانعی در جهان پیش پای آنان وجود ندارد، جز مقاومت. هیچ سازمان بین المللی نیست که مالکش نباشند. هیچ قدرتی در جهان وجود ندارد که ذیل اراده آنان عمل نکند. تنها یک مانع وجود دارد که نتوانستهاند مال خود کنند و آن قدرت مقاومت است. قدرت مقاومت تنها مال اهالی خود مقاومت است. قابل تصاحب نیست. پس سنگینترین جنایتهای تاریخ علیه اهالی محور مقاومت انجام میشود.
مقاومت تمام بازی غرب را بر هم میزند.
مقاومت اجازه استعمار و استثمار را به غرب و متحدان منطقهای اش نمیدهد. مقاومت اجازه نمیدهد اسرائیل پادشاه منطقه باشد. تاج و تخت این پادشاه تحمیلی را تحمل نمیکند. مقاومت در واقع شجره طیبه انقلاب است که روزی پادشاه ایران را ریشه کن کرد و امروز در حال ریشهکنی پادشاه منطقه است. هیچ کس تا روزهای آخر باور نمیکرد که همچین ظرفیتی در ایران باشد که پادشاه پهلوی را سرنگون کند. اما همه دیدند که چنین شد. همان منطق مبارزه امروز در حال فتح منطقه برای مردمان منطقه است. با قدرتی بیشتر و وسعتی بیشتر و مردمانی تشنهتر برای آزادی. منطقه ما در حال تجربه یک انقلاب تمام عیار است. بیداری اسلامی در منطقه یک شعار نیست. یک تغییر تاریخی در فهم زندگی است. یک ارتقاء هویتی برای جامعهای که اهالی آن را مقاومان و مبارزان تشکیل میدهند.
دشمن زمان ندارد، زیرا در زمین غصبی حکومت میکند. اما مقاومت که صاحب زمین و زمان منطقه است پادشاه ستم را با امکانهای مرئی و نامرئی فراوان عقب میراند.
دفتر تمرین
15.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 مذاکره کردن با سوسکها!
والاااا ما رو چه به سوسک ها اونا تو فاضلاب دارن زندگی خودشون رو می کنن به ما کاری ندارن! چرا باید هزینه سم پاشی بدم
😁 طنزی متفاوت درباره چرایی حمایت از کشورهای همسایه
#وعده_صادق #طوفان_الاقصی
هدایت شده از متنْآگاهی|جعفرعلیاننژادی
تبیین علیه پساحقیقت
🔸میتوان گفت، تبیین، نوعی مقاومت شناختی است. اهمیت فهم این موضوع، در زمانه حاضر که به گفته جمعی از متفکرین غربی در دوره پساحقیقت قرار داریم، بسیار حیاتی است. ایستادن روی دوش حقیقت و دفاع از آن در موقعیتی که واقعیتهای پیش چشم گذاشته شده میدان، جملگی گواهی علیه آن میدهند، امری بسیار سخت و پر تکلف است.
🔸بگذارید به صورت روشن بگوییم، افرادی هستند که میدانند مسأله فقط باورکردن آنچه میبینیم نیست، بلکه مسأله باید آن باشد که این واقعیت به چشم آمده و رویتپذیر، چگونه بر باور ما تحمیل میشود. لی مکاینتایر، متفکر آمریکایی ضد ترامپ، پس از روی کارآمدن ترامپ در سال 2016 نوشت: «واقعیتها و حقیقتها در عرصه سیاسی امروز، در خطرند.» به بیان او پساحقیقت خصلت ویژه سیاستورزی آمریکایی است.
🔸براساس تعریف لغتنامه آکسفورد، پساحقیقت امری مربوط به یا دال بر موقعیتهایی است که در آنها برای شکل دادن عقاید مردم، ارجاع به واقعیتهای عینی، تأثیر کمتری از توسل به عواطف و باورهای شخصی افراد دارد. به تعبیر بهتر بسته به هر چیزی که هر فردی میخواهد، یا دوست دارد یا احساس میکند درست است، برخی واقعیتهای از بقیه مهمتر جلوه داده میشوند.
🔸ارزش ایستادن بر آستان حقیقت در اینجا خودنمایی میکند. رهبر معظم انقلاب هوشمندانه انتخاب کردند که در نقطه مقابل تحمیل واقعیتهای گزینشی بر باور مردم، قرار بگیرند. تبیین صحنه یعنی بازگرداندن حقیقت به ساحت واقعیت، یعنی درنظرگیری همه لایهها، ابعاد و جهات واقعیت. یعنی ایستادن در برابر تحلیلهای برگفته از واقعیتهای دلبخواهی. یعنی نشاندادن لایههای به عمد پوشیده شده و گمشده.
🔸حوادث سوریه، بهترین طعمه ممکن برای تحلیلهای پساحقیقی است. به همین دلیل باید گفت اگر استنادات ما برای فهم صحنه، گزارشهای تحلیلی به ظاهر منصفانه خارجی باشد، یعنی خواسته یا ناخواسته پذیرفتهایم در زمین واقعیتهای دلبخواهی پساحقیقی بازی کنیم. پس متوجه میشویم یک بخش مهم از اهمیت تبیین رهبر انقلاب از حوادث سوریه، جنبه تربیتی آن است. تربیت روش شناختی. اینکه چگونه باید تبیین کرد و به کدام واقعیتها باید وزن داد، کدام واقعیتهای تحمیلی را باید رد کرد و چگونه باید سلطه تحلیلهای پساحقیقی را درهم کوفت.
🔸تا میشود باید مفردات و فرازهای این سخنرانی را مرور کرد و نوع تبیین رهبر انقلاب را بازشناخت. راههای عبور از ادراک حسی و هیجانی از میدان به سمت فهم عقلانی از صحنه را یاد گرفت. یاد بگیریم چگونه باید واقعیتهای به چشم آمده را به پرسش گرفت تا اسیر سوالات غلط و شبهات تحمیلی نشویم. از این سخنرانی به راحتی عبور نکنیم.
متنآگاهی
.
به نظر شما غرب تا کجا میتواند جوشش مردم منطقه برای تغییر موقعیت مقاومت را مهار و منحرف کند؟!
.
اسرائیل هر چه بیشتر اسراف میکند، دلیل بیشتری در اختیار مردم منطقه میگذارد که این درنده مهارناپذیر قابل اعتماد نیست.
اسرائیل امروز برخی مسیرهای نزدیک را به روی خود میگشاید؛ اما بنبستهای بزرگ را در آینده پیش رویش قرار میگیرد.
اسرائیل انتخابی ندارد. ناچار است عریان بجنگد. او از پوستین مظلومیت بیرون آمده و در حال پاره کردن منطقه است.
.
فرض کنید در آینده نزدیک همه مردم سوریه از جمله مسلحین و معارضین حاکم، بفهمند که مسئله اسرائیل با سوریه، بشار اسد نبوده. بشار اسد تنها بهانهای بوده است. چه تغییری در منطقه رخ خواهد داد؟!