eitaa logo
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
143 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
25 فایل
همه نیازمند آنیم که ناطق شدن را تمرین کنیم و گرنه در همان بخش اول باقی می‌مانیم. ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Saeedtotonkar
مشاهده در ایتا
دانلود
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
تکفیری در کوچه و بازار و مدرسه و دانشگاه و مترو و اتوبوس و روزنامه و سایت و محفل و مجلس ما که می‌نشی
جریان نفاق مأمور است تا جامعه جاهلی را رشد دهد و تمام ظرفیت‌های ملی و مذهبی و قومی و نژادی را به کار بندد و پیچیدگی‌های راه را هموار سازد تا عنصر انتحاری در میان ما احساس امنیت و سلامت کند. جریان نفاق را اگر نشناسیم، مهم نیست که عملیات شاهچراغ چند عامل ترور داشته است. زیرا ریشه جاهلیت در هر کجا به آب برسد روزانه میوه‌های شومش را به خورد کسانی خواهد داد که زیر سایه‌اش مدهوش و بی‌خبر آرمیده‌اند. جریان مسموم رسانه‌های ضدّ به دنبال بیمارسازی ملت ایرانند. آنان می‌خواهند که ما به خطای محاسباتی خودتخریبی دچار شویم. ملتی که دشمنش را فراموش کند و به درد بی‌درمان خوددشمن‌پندرای گرفتار شود رو به زوال خواهد بود. ملتی که فریب جاهلیت را بخورد و آگاهی‌های دروغین او را باور کند و فریب‌های شبانه‌روزی او را بپذیرد روی سعادت نخواهد دید. بترسید از شیوع جاهلیت و توسعه زمینه‌هایی که کرور کرور جلاد تربیت می‌کند. در این یک سال آشکارتر از هر زمانی دیدیم که چگونه یک فرد معمولی می‌تواند تحت نفوذ رسانه به یک جوکر، یک زامبی، یک ربات کنترل هوشمند از راه دور بدل شود و شهر را به نفع دشمن تصرف کند و اهالی آن را به بند کشیده واگذار کند. دیدیم چگونه جو دروغ و فریب و ریا و نفاق می‌تواند ایران را ویران کند و احساس فتح و ظفر داشته باشد. دیدیم زوزه‌های گرگ‌های رمیده در اکباتان را. دیدیم چگونه نظام را، نظم را، انتظام را، امنیت را، امان را، ایمان را، حریم را، حرمت را، حرم را هتک کردند. آیا وقت آن نرسیده که طرح کلان دشمن را از پس صورتک‌های بریده بریده بشناسیم و تصویر بزرگ آینده‌ای را که برای ما رقم زده‌اند از پشت پرده نمایش تزویر به در آوریم؟! بدون هیچ لکنتی باید گفت که اگر خون پاکان و نیکان ما بر زمین می‌ریزد، دست تمام کسانی که در این سال‌ها پیش و پس فتنه‌ها از آن حمایت کردند به آن آلوده است. داعش در فضای جاهلیت قهرمانانه و سرفراز ترور می‌کند. چرا که نه...
هدایت شده از وَهَبْ
🔺منتظر احمق‌ها باشید 💢 @vahab313
هدایت شده از سهیل سلیمی (مرصاد)
ریش میذاره. نمازم میخونه. ولی میاد نمازگزارارو‌ میکشه؛ اون خدارو دوس داره، تورو دوس نداره... ✅کانال سهیل سلیمی✅ https://eitaa.com/joinchat/1345388748C7b0dc74120
شیطان دیشب تا صبح آزارم داد. این ضد انسان کینه زیادی از ما انسان‌ها دارد. همانطور که رحمت خدا عام است برای همه و خاص است برای مؤمنین، دشمنی شیطان نیز عام است برای همه و خاص است برای مؤمنین. آزار رساندن به انسان‌ها از رایج‌ترین رفتارهای شیطان و شیاطین است. زمانی که پدر و‌ مادرمان آدم و حوا و شیطان سه‌تایی هبوط کردیم؛ خدا فرمود بین شما دشمنی خواهد بود. این ماده عداوت در بهشت نبود. آدم واقعا عداوت نمی‌فهمید؛ وگرنه به شیطان شک می‌کرد. همه‌اش صلح بود و صفا و صداقت. شیطان بازی خراب‌کن است. اخراج از بهشت آسیب بزرگی بود. شیطان از چشم آدم می‌دید. در حالی که این محصول رفتار اغواگرانه او بود. همین صفت عدم قبول مسئولیت نتایج رفتار را شما در دوستان شیطان هم می‌بینی. این بخشی از جوهر شیطنت است. گناهش را گردن او می‌انداخت. اگر تو نبودی او به من نمی‌گفت که به آدم سجده کن تا من تو را قابل ندانم و از بهشت رانده شوم. همه‌اش به خاطر تو بود. چه منطق آشنایی!!!! گناه را او کرده؛ اما آنقدر خودمحور است که جرم خویش را به حساب دیگری می‌بیند و به شمار می‌آورد و محاکمه می‌کند. در سوی خویش ایستاده و جهان را معنی می‌کند. انگار او نقطه پرگار و محور تعیین وجود است. گویی او مطلق حق است و دیگر عوالم حواریون او. در این دایره خدا نیز در مدار است؛ نه مرکز. شاید انسان این خودمرکزی را از شیطان به ارث برده باشد. باوری که بشر را از چاله زمین‌محوری بیرون کشید و به چاه انسان محوری انداخت. همین صفت زشت دلیل بسیاری از خطاهای امروزین آدمیزاده است. با این نگاه هیچ چیز جور در نمی‌آید. حساب و کتاب غلط می‌شود. هر روز می‌بینی که باید از نو بچینی. از یک جایی به بعد انسان برای فرار از این بطلان تکراری و مدام، از طبیعت عبور کرد و به صنعت متوسل شد. گفت دنیای خودم را می‌سازم با منطق خودم. به شکلی که در مرکز باشم. عجب فریب زشتی. عجب دروغ آشکاری. اما اشتباهش اینجا بود که عداوت ربطی به دنیا و طبیعت نداشت. نتیجه نابجایی و نادرستی انسان خودمحور بود. این تنازع دائمی نشان می‌دهد اشکالی در کار است. روزی در جاده شمال می‌رفتم. از یک جایی به بعد دیدم همه پررو شده‌اند. هم در خط من حرکت می‌کنند و هم بوق و چراغ می‌زنند. هی زیرزبانی بهشان چیز می‌گفتم که ببین دنیا کارش به کجا کشیده. همه بی‌ادب شده‌اند. تا اینکه دیدم پلیس از دور بال بال می‌زند. از ترسم که چه خطای عظیمی مرتکب شده‌ام پایم را سیخ گذاشتم روی ترمز و تا می‌شد فشار دادم. ماشین کمی سر خورد و ایستاد. پیکان بیچاره تازه داشت در هوای صاف کوهستانی نفس چاق می‌کرد که به خاک خزید. پس از گفتگو دانستم همه چیز درست است جز یک چیز. به خاطر ترافیک متراکم شمال به تهران، جاده یک طرفه شده و من نمی‌دانستم. اصطکاک همه ماشین‌ها با من سر همین نادرست بودن جهت حرکت من بود. من داشتم به دل خطر می‌رفتم و همه آن ماشین‌هایی که علامت دادند مهربان بودند. بی‌تفاوت‌ها حتما با خود می‌گفتند عجب ادم بی‌کله‌ای است. ته دره که رفت می‌فهمد، یک من شیر چقدر کره می‌دهد. خلاصه انسان خودمحور همه عالم را خلافکار می‌بیند و پس از مدتی ضدطبیعت و معتاد به صنعت می‌شود. صنعت مقدس. انسان صنعتی، طبیعت را مرده می‌بیند و می‌شناسد. اگر حرکتی هم دید می‌گذارد به حساب اینکه حتما باید به کار من بیاید. او طبیعت را سر می‌برد و مصرف می‌کند. طبیعت سر داشته باشد، ممکن است فکر کند و انتخابی به جز انسان خودمحور داشته باشد. سر نباشد تن در اختیار است. سر داشتن در نظر خودمحور به خاطر تازه ماندن است برای روز موعود. همین استخوان لای زخم، ماده بنیادین تمام دشمنی‌هاست. عفونتی که هیچ گاه خشک نمی‌شود. فسادی که پایان ندارد. بیماری و مرگ دائمی انسان که از ضدانسان به ارث رسید. فرض بفرمایید دو‌ نفر در کنار هم به سمت بی‌نهایت حرکت می‌کنند. آیا تعارض و تنازعی بین اینها خواهد بود؟! دو مسیر موازی هیچ گاه یکدیگر را قطع نمی‌کنند. بی‌نهایت هدف گسترده در دوردست است. دلیلی برای رقابت و دعوا و جنگ وجود ندارد. آدم‌هایی که قصد سفر به سوی خدا دارند، داستانشان همین است. اصولا حیات انسان منظومه‌ای طراحی شده است. هر کس مدار و محوری دارد در منظومه‌ای و حرکتی کلی به سوی هدف کل. هر کس جانمایی شده و تعریف گردیده است. یک جا برای یک نفر. آدم‌های نابجا هی بازی را خراب می‌کنند. در میان مدارها و محورها ول‌ می‌گردند و احساس رهایی و آزادی و آقایی می‌کنند. خوشحالند که به هیچ‌ منظومه‌ای وفادار نیستند. همواره مانند یک تهدید سیار نظم‌ها و انتظام‌ها را ملتهب می‌کنند. سنگ‌های سرگردانی که طرح حیات و آبادانی ندارند. ایده تخریب و ویرانی دارند.
آدم‌های خودمحور تنش تولید می‌کنند و می‌شکنند ساختارهای طبیعی و ذاتی را. به رسمیت نمی‌شناسند. همانطور که شیطان سر باز زد. گفت من به او سجده نمی‌کنم. من آتشم، او خاک. با شیطنت داشت خدا را می‌کشید وسط بازی‌اش. کاری که پیروانش هم انجام می‌دهند. خدا تو مرا از آتش خلق کرده‌ای. به تو برنمی‌خورد آفریده برگزیده‌ات به یک موجود خاکی سجده کند؟! کلاس او از من بالاتر است؟! اصلا مگر او خداست؟! جایی که تو هستی من او را لایق نمی‌دانم. این نگاه استعلایی فرعونی را شیطان با خود به زمین آورد. برتری‌طلبی در جهان شیطان معنی داشت. سجده با تکبرش نمی‌ساخت. آدم‌های خودمحور دیندار هم چنین هستند. دین را می‌برند در مدار خودشان. لذا دینداری زیاد مهم نیست. دینمداری است که داستان را خاص می‌کند. خیلی‌ها پس از انقلاب اسلامی دچار این معنی شدند. دیندارانی که اسلام را روی حافظه عادت خود ذخیره کرده بودند. بازی به هم خورد. همه چیز جدی شد. حالا دین نصب می‌شد و همه چیز از خودمحوری به خدامحوری ارتقاء می‌یافت. خوب معلوم است کسانی که دوست داشتند دین مثل کالایی مرده و زینت و زیوری بی‌اختیار در گنجه‌ها ذخیره شود، امروز از اینکه باید بجنبند و کار را به دین واگذارند ناراحت و نگران و حیران بودند. لذا مقاومت‌ها شروع شد و بازی خراب‌کن‌ها وارد صحنه شدند. با یک محک ساده مستضعفین ظالم از مستضعفین مظلوم جداسازی شدند. دشمنی را شیطان آورد به دنیا در نهایت با خود به جهنم خواهد برد. جهنم جای دشمنی است. دشمنی از مختصات جهان جهنم است. همچنان که محبت از مختصات جهان بهشت است. جهنمی‌ها دائم با هم دعوا خواهند کرد. از چشم هم خواهند دید این مصیبت عظمی را. جریان‌های ضدانسان، نوسط شیطان تقویت می‌شود تا روزی که تکلیف یکسره شود. دعوای دیشب ما با شیطان تا نزدیکی‌های اذان صبح ادامه داشت. پنجه در پنجه که شدیم، ذکر شریف لا إله‌إلّاالله به دادم رسید. او مسخره‌ام می‌کرد که خیال می‌کنی نجاتت می‌دهد؟! اما ادامه دادم و اصرار کردم و متمرکز شدم. طوفانی بلند شد و او ناتوان‌تر و ناتوان‌تر شد. الان می‌دانم که این ذکر زیبا شیطان را ضعیف می‌کند. باید بیشتر یادش کنم. توحید دقیقا در برابر طرح شرک شیطان است. او با وسوسه شرک را در جامعه توسعه می‌دهد و مبانی توحیدی را از بستر زندگی جدا می‌کند. زندگی بدون توحید ما را به زندگی با شرک عادت می‌دهد. در این صورت کار شیطان آسان است. از مدار که خارج شدی دیگر فرق زیادی ندارد کجا باشی. مخربی و همین برای شیطان کافی است. تو و همه ریز منظومه‌ات در اختیار طرح شیطانند. در کار ایجاد اختلاف و اختلال. به همین آسانی... خدا را چه دیده‌ای شاید روزی از طرح وسوسه هم با هم سخن گفتیم.
فدای همت مستی که چون رسید به پیری ز استکان شرابش نگاه کرد جهان را... تصویری از حضور پیرغلام اهل بیت شهید حاج غلامعباس عباسی که امروز در جوار شاه‌چراغ به شهادت رسید، در مراسم عزاداری محرم الحرام سال ۱۴۰۲ | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید ♦️آرشیو پرونده ها (اینجا) https://eitaa.com/parvandeha
روحم به پرنده‌ای می‌ماند که بر جریان رایحه‌های الهی بال بال می‌زند تا بر دام تن ننشیند. اما گاهی انگار چاره‌ای جز تنازل به تن خسته بی‌جان نیست.
هدایت شده از سبک زندگی متقین
امر به معروف و نهی از منکر، چرا و چگونه؟ (۲۲) 🌷 پيامبر اکرم (ص): يا امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد، يا عذاب خدا همه شما را فرا مى گيرد. ✍️ شرح: امر به معروف یعنی امر به ، نهی از منکر یعنی نهی از 📖 لتَأمُرُنَّ بِالمَعروفِ و لَتَنهُنَّ عَنِ المُنكَرِ ، أو لَيَعُمَّنَّكُم عَذابُ اللّهِ . 📚 میزان الحکمه، ح ۱۲۸۵۴ 📱 کانال سبک زندگی متقین: @mottagheen
این سیگاری‌ها برای سیگارکش‌های ناشی که دود را فرونمی‌برده پس می‌دهند اصطلاح بامزه‌ای دارند. می‌گویند سیگار را کاه‌دود می‌کنی. انگار غیرت آن نفس‌های آتشین را می‌کشند. اعتراض دارند به سیگار کشیدن‌های نصفه و نیمه که با آهت گره نخورده باشد. سیگار را باید از ته دل کشید. بی‌پروا باید بلعید تا صورت جدی به خود بگیرد و اتلاف وقت و آتش زدن پول و رنجاندن جان به نظر نرسد. شاید روزی که بتوان با سیگارها همدل و همنفس شد و به لب‌ها نشست و نترسید از سوختن و گداختن، راهی به آن سوی نگاه هم پیدا کرد. به مبدأ آه... سیگار به قیمت سوختن و خاکستر شدن همسفره رازهای این و آن می‌شود‌. به خاطر همین وفاداری همه جا هست. الغرض آدم‌هایی که حرفه‌ای زندگی می‌کنند با کاه‌دود کردن زندگی مشکل دارند. امثال من دیدنی‌ها را، شنیدنی ها را، بوییدنی‌ها را، چشیدنی‌ها را، لمس‌کردنی‌ها را کاه‌دود می‌کنند. نمی‌گذارند این برود وارد شش‌ها بشود. همراه با اکسیژن عجین شود با خون و به تک‌نک سلول‌ها سفر کند. زندگی مانند آن سیگار است که در لحظه تولد آتش میزنند و می‌گذارند روی لبت. در هر نفس، یک کام می‌گیری و یک گام برمی‌داری. روزهای اول سرفه می‌زنی و اشک می‌ریزی؛ اما پس از مدتی می‌پذیری. نفس کشیدن‌های بچه‌ها با بزرگترها متفاوت است. با شکم نفس می‌کشند نه با سینه. انگار به زندگی عادت می‌کنی و معتاد می‌شوی. دیگر نه آن کام اول تکرار می‌شود و نه آن گام پشت سر. زندگی کم کم نه در عمق وجودت که در زیر پوستت؛ در نزدیک‌ترین جا به بیرون جریان دارد. همان جاها پرسه می‌زنی تا ناگهان می‌بینی لبت سوخت. حواست نبود. کام آخر را سر کشیدی، یک گام هم بیشتر... اما هنوز دنیا را ندیدی. سیگاری‌ها دود را که کشیدند توی سینه پر درد، مکث می‌کنند. یک توقف معنی‌دار و سپس آرام آرام آزاد می‌کنند آن اسیر شوریده را. نمی‌دانم در سینه‌ها چه خبر است. بازدم دودها را دیده‌ای؟! مانند کسی که مست و مسموم است تلو تلو می‌خورد در هوا و می‌افتد روی دستانش. نعشش آنقدر سنگین است که تا چند متر این طرف و آن طرف پهن می‌شود اما تکان نمی‌خورد. انگار جان رفتن ندارد. سنگین است. می‌گویند سالانه بسیاری از عوارض سیگار کشیدن می‌میرند. مثل بسیاری که گرفتار عوارض زندگی هستند. زندگی‌هایی که در ورق‌های سفید پیچیده و خیلی اتوکشیده و مجلسی با آداب خاصی بسته‌بندی می‌شود و به دست مصرف کننده می‌رسد. کارخانه زندگی کجاست؟! چرا زندگی‌ها اینجوری شده‌اند؟!. مگر نباید با زندگی زنده‌تر شد!؟. سرطان چه می‌گوید این وسط؟! بگذریم... زندگی را کاه‌دود نکنیم. جهان را هدر ندهیم. حالا که قرار است با آتش زندگی نفس‌هایمان گره بخورد و فراری نیست، حرفه‌ای نفس بکشیم. سرفه‌ها دو جورند. ناشیانه‌ها و جانانه‌ها... سرفه‌های ناشیانه هر چقدر علامت سلامتند، جانانه‌ها سفیر مرگند...
هدایت شده از اندکی تفکر
امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: فاش‌كننده زشتى‌ها، همانند انجام‌ دهنده آن‌ها است. 📚 به نقل از شرح غررالحكم، ج۶، ص۱۲۵. 🌷 @ttafakor
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امنیت را تف کرد توی صورتم و دستور حرکت داد!. پاسخ چرای من هم تجاوز بود!!! از سؤال منصرف شدم و به ننگ زندگی با ذلت ادامه دادم. اینجا قله‌ای است که غربزدگان در دامنه‌های آن دست و پا می‌زنند تا راهی بگشایند.
هشت ثانیه، هشت قرن ✍ یادم هست معلمی داشتیم بسیار دوست داشتنی. روحیه لطیفی داشت. از جنگ برگشته بود و تعریف می‌کرد که برای باز کردن معبر در میدان مین فراخوان دادند. همه دویدیم. من هم رفتم و در صف ایستادم. نفر اول پرید روی زمین. تکه تکه شد. ناگهان انگار بند تسبیح زمان از طول زندگیم پاره شد و همه خاطراتم جلوی چشمم ریخت روی زمین. در یک آن یک بار دوباره طی کردم همه داشته‌ها و خواسته‌هایم را. احساس کردم فرصت بیشتری می‌خواهم. یک نفر عقب رفتم. هر یک نفر یک قدم بود. نفر دوم نیز خیز برداشت به سوی پر باز کردن. باز عقب نشستم. و آنقدر پس افتادم که راه باز شد با گوشت و پوست و استخوان همرزمانم. آن روز دیدم که چقدر انتخاب آگاهانه مرگ سخت و طاقت‌فرسات و اینکه چرا باید شهید زندگی کنی تا شهید بشوی... در لحظه حادثه تو دیگر آن موجود انتخاب‌گر نیستی. یک نقطه حاضر ناظری که همه انتخاب‌های طول زندگیت آن را ساخته. همه‌ات هوش است. همه‌ات انتخاب است. طول و عرض ندارد. یک آن هستی که یا باید واقع شوی یا نه. قبلا انتخاب کرده‌ای و پایش مهر زده‌ای و امکان تجاوز از آن را نداری. در آن لحظات علم کاملی از خویشتن که ناگهان فاش می‌شود. نیروی امنیتی ما دیشب در فضای صحن حرم حضرت شاهچراغ مظلوم و غریب به سوی رعب دوید و او را در آغوش مرگ کشید. در هشت ثانیه، در هشت قدم، او هشت بار متولد شد انتخاب کرد، بزرگ شد و به آن نقطه رسید. هر بار یک قدم نزدیک‌تر. مرا به یاد شب عاشورا انداخت وقتی لحظه‌ها می‌دویدند و یاران گرد حضرت جمع بودند و آرزو می‌کردند که هزار بار بمیرند و زنده شوند و این عین الیقین آنان بود نه شعار شب حمله... آن نیروی خدماتی حرم آقا که نامش را نمی‌دانیم. دیشب لااقل هشت بار شهید شد تا به او رسید. سلام بر دلیرمرد گمنام. سلام بر شهید زنده. مردی که مردمی کرد و از خود گذشت تا به او برسد... @daftaretamrin