هدایت شده از گروه پژوهشی آرتا
🔺سال ۵۶ بمناسبت فرار رسیدن نهم ابان سالروز تولد ولیعهد، بعنوان #هدیه_تولد، ریاست عالیه ورزش ایران به او واگذار شد.
🔘روزنامه اطلاعات،یکشنبه ۸آبان ماه ۱۳۵۶
⚠️دقت کردید چی شد !
محمد رضا پهلوی مسئولیت های مهم کشور رو چگونه پخش می کردن!
به عنوان هدیه تولد مسئولیت کشوری می دادن به فرزندان
گروه پژوهشی آرتا
https://eitaa.com/joinchat/2525560832C7caee8d264
طرف آورده سنگکای بیات درسته رو انداخته وسط میدون که کفترا بیان بخورن.
داداش با خودت چی فکر کردی؟!
یه قالب پنیرم میگذاشتی و یه سطل چای شیرین تا از گلوشون پایین بره...
مهربون بودن هم آداب داره. غذا دادن به حیوونی که زحمت خونه زندگیش رو بر عهده نگرفتی درست نیست.
بیات کردن اون همه نون فاجعهست فضیلت نیست. ریختنش وسط میدون شهر آلودگیه مصرف بهینه نیست. شهر رو تبدیل کردن به پرورشگاه حیوانات دلسوزی نیست، نابلدی و بیمسئولیتیه. شهرها نه روستا هستند و نه صحرا. نه جنگلند و نه کوه و دشت و بیابون و ساحل دریا. آدمهایی که هنوز سازگار نشدن با زندگی شهری تلاش میکنند اون رو به خیال خودشون ارتقاء بدن و کامل کنند. حواسشون نیست که در واقع امکانهای زندگی شهری رو دارند به تدریج از بین میبرند و شهر رو تنگ و تنگ و تنگتر میکنند.
منطق زندگی حیوانات با ما انسانها فرق میکنه. این آفریدگان معصوم خدا نظم غریزی دارند. رسیدگی نامتعارف ما آدمها ساز و کار غریزی اونها رو مختل میکنه..
انسان خاصترین غذا رو در طبیعت میل میکنه. وقتی غذای خودش رو از چرخه طبیعی خارج میکنه و حیوانات رو تغذیه میکنه به جای اینکه تقویتشون کنه، تضعیفشون میکنه. اونها دیگه از تواناییهای خودشون دور میشن و ناقص میشن.
حیوانات مهارتهای ذاتی زیست متعادل دارند. وقتی انسان دخالت غیر حساب شده میکنه کل هماهنگی و همرنگی طبیعت رو ازش میگیره. زندگی مصنوعی در شهر غالب هست و این یعنی ما مسئولیتش رو گردن گرفتیم و فکر همه جاش رو کردیم. وقتی دهها هزار کبوتر رو به صورت خودمختار در شهر پرورش میدی و هزاران گربه رو غذا میدی و دهها و صدها هزار موش رو و هزاران سگ رو و ... بدون اینکه بتونی مراقبت کنی سیر میکنی، داری یه اختلال بزرگ غیر قابل مهار در شهر به وجود میاری و تعریف شهر رو عوض میکنی.
آدمهای سادهدلی که سگهای ولگرد رو سیر میکردند باعث شدند تا رشد زاد و ولد اونها تصاعدی بالا بره و طبیعت از عهده اونها برنیاد و سگها به تمام جنبندگان محیط زیست حمله کنند و از قسمتهای زیادی از مناطق اطراف شهرها و نقاط دوردست رو از وجود هر جانوری پاک کنند. اونها گناهی ندارند. گرسنهاند و حمله میکنند به تنوع زیستی منطقه اطرافشون. گناه رو کسی انجام داده که غذای انسانی رو که حتی برای انسانها کمبود و گرانیش هست، به خورد حیواناتی داده که باید با طبیعت تعادل برقرار میکرده.
مهربانی جاهلانه این جماعت باعث شده تا آسیبهای جدی هم به انسانها و هم حیوانها وارد بشه. حتی خود سگها هم مدتهای زیادی سختی میکشند به واسطه این عدم تعادل. دلیلش هم انسانها هستند. نمونههای فراوانی در تجربه بشر وجود داره که اینگونه دخالتها چه مصیبتهایی به بار آورده. به همین خاطر امروزه در تمام دنیا نگهداری و رسیدگی به حیوانات قواعد خاص خودش رو داره.
هدایت شده از پویاگراف
13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افکار خودتحقیر، بزرگترین دشمن ایران
🦋 @pooyagraph || پویاگراف 🦋
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحنه های دلخراش از تکرار یک جنایت...
ما آدمها گاهی کارهایی میکنیم که به سرانجامش نمیاندیشیم. کوتاهبینی باعث بدبینی یا کژفهمی میشود. در لحظه زندگی کردن به معنی نادیده گرفتن تجربهها و کنار گذاشتن عبرتها و بررسی نکردن نتایج نیست. زندگی روزمره به معنی رهایی از مسئولیت دامنههای رفتارمان نیست. زندگی نرمال لاابالیگری نیست. خوشگذرانی حق اختصاصی ما نیست. مالکیت آزادی تنها به نام ما نخورده. ما همه چیز و همه کس نیستیم. ما بخشی از یک پیکره زنده هستیم. پیکره جهان خلقت. در شاخه انسانیت.
چرا باید سالانه هزاران جنایت به خاطر لذتهای کوچک انجام شود؟!
خود را مهار کنیم تا جنایتکار نشویم.
┅══❉꧁🟢꧂❉═
🦋 @pooyagraph || پویاگراف 🦋═┅
ما هنر را در قاب زنجیر میکنیم و بر دیوار به دار میکشیم تا از دور تماشایش کنیم و تحسینش کنیم و بپرستیمش؛ اما جرأت نداریم هنرمندانه زندگی کنیم. نمیرویم نجاتش دهیم و بیاوریمش پایین و تنمان کنیم تا جذب شود در سلولهای ما و رسوب کند در رگهای ما و رسوخ کند در مغز ما تا وجدان کنیم هنر را. زندگی کنیم آن را.
ما به جایش آن را در دور دست مینشانیم و راه زشت خودمان را میرویم و گاه گاهی از زیبایی هنر به وجد میآییم و همین تحریک بیرونی غریزی برای ما کفایت میکند. عادت کردهایم خوبیها را عتیقه کنیم و به موزههای خانگی و شهری و ملی و جهانی بسپاریم و آن را تقدیس و تکریم کنیم و یا حتی بخریمش و بفروشیمش و به این کار افتخار کنیم. درست همان کاری که مشرکین انجام میدادند و میدهند. کالا کردن زندگی و برگرفتن آن از بودنمان.
آدمهای ساده قدیمی را به یاد دارم که خودشان قاب زیبایی زندگیشان بودند. مدرنیته همه چیز حتی خدا را کشت و سعی کرد از دور هر چیزی را تشریح کند و در این تجزیه و ترکیب چیستی و چرایی را بیابد؛ اما مرگ روند فساد را سرعت داد و تعفن تبدیل به عادت و خاطره پسزمینه زندگی شد. نمیتوانی انکار کنی که زندگی بسیاری اکنون رایحه ضعیفی از زیبایی را دارد. هنر زندگی به تدریج در زشتیهای عریان شهر گم میشود و زیباییها برای فروخته شدن قاب میشوند.
اینستاگرام و خوابهای پریشان
سرم را پایین انداختم. وقتی بلند کردم که دور و برم آشفته بود. فهمیدم رسیدهایم و من بیخبر بودم.
آن قسمت از عمرم کنده شد و رفت بدون اینکه گذرانش را درک کنم. خاطره من از دو ساعتی که غرق آغوش چند سانتیمتر مربعی گوشی همراه بودم، تکههای نامربوطی از احساس شادی و غم و هیجان و ترس و حیرت و حسرت و لذت و نفرت بود. چند تا تکه را هم ذخیره کردم برای اینکه بعدا دوباره ببینم. بعضیها را هم برای دوستانم فرستادم و بعضی را بازنشر کردم. اما وقتی سرم را بالا آوردم مانند کسی که از خواب پریده دیگر چیزی از آن حالات باقی نبود، جز یک خاطره ضعیف و تصویر نحیف.
منظورم فقط اینستا نیست، تیک تاک از آن هم شدیدتر است. شاید هم بشود گفت یک جورهایی شورش را درآورده. اینترست هم هست اما ضعیفتر و مثلا تخصصیتر و حتما نمونههای دیگری هم هست اما من همینها را میشناسم. البته فرزندان ما بسیار بسیار بیشتر از ما در این جهان مصرف میشوند.
اینستا یک نماد برجسته است از زندگی در خوابهای پریشان. من شخصا هیچ گاه اصراری به فیلتر کردن فضای مجازی نداشتم. به خصوص پس از آنکه دانستم این داستان نه هوشمند است و نه کارآمد. یعنی تا آنجا که من میدانم کاری صورت نمیدهد. بلکه در فضای ابتذال بازیهای سبکسرانه و مسئولیتگریز کاسبکار سیاسی و عدم فهم و تفهیم درست مسئله کاری بر کارهای قبلی جامعه میافزاید.
فیلتر به مقصد مطلوب فرهنگی و اجتماعی خویش نرسید. البته از جنبههای دیگر آن سر درنمیآورم. اظهار نظری نیز در آن بارهها ندارم.
روشن است که مسئولان امر نتوانستند از تلاش خود برای حفظ و حمایت از مردم خود در برابر هجوم رسانهای فرهنگهای ناهمساز و ناسازگار و ستیزهجو دفاع کرده، اقناع عمومی ایجاد کنند. از سوی دیگر فناوری از جایی آمده که مهر و مهارش را در دست دارد. تجربه ثابت کرده آنها هیچ گاه تکنولوژی را به ما نمیفروشند. بلکه ماکتهایی از آن را با داراییهای ما معاوضه میکنند. آن هم به عنوان مسیر جریان جوهر و گوهر جوامع دیگر به سوی غرب به بهانه و قیمت کالبد تکنولوژی.
روزانه چقدر از عمر دهها میلیون ایرانی و میلیاردها انسان در این فضا گم میشود؟!
اگر این ساعتها را کم کنی میبینی که چقدر هر جامعهای آدم کمتر از آمار رسمی دارد. در حالی که عین آمار کار هست و چند برابر آمار مصرف و چندین برابر سودای مصرف.
میبینی که هیچ چیزش با هیچ چیزش نمیخواند. آدمها در بلبشوی رسانهای همه آمارهایشان به هم میخورد.
کار کم میشود، حسرت و هوس چند برابر میشود و مصرف پشت سر میلهای تحریک شده رسد مضاعف پیدا میکند.
درست است که فضای مجازی فرصتهای پول درآوردن زیادی ایجاد میکند. درست است که بستر مناسبی برای برخی کارهای مهم افتصادی نیز هست. حتی درست است که تأثیرات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و امنیتی آن نیز فارغ از ارزشگذاری مثبت و منفی، غیر قابل انکار است؛ اما هر چه که گمان میکنیم در اختیار ما قرار میدهد، تنها کسری از آن چیزی است که از ما میستاند. مگر اینکه یاد بگیریم درست مصرف کنیم.
هدایت شده از 3سوت نیوز
سفیر آمریکا تو عراق: حضرت عباسی تو حمله اسرائیل(صهیونیستا) به ایران مشارکت نداشتیم.
. . .🌐 ✨ @SeSoootNews
┄┅┅┅❀🚨سهسوت نیوز❀┅┅┅┄
این جاسوسهای زیبای دوستداشتنی حواس هیئت دولت ما را هم به خود جلب کرده است تا مهریهاش را برای ملت تعیین کنند.
نمیگویم که نباید؛ اما در کشاکش جنگ و جهاد، مسئله شدن ورود سربازهای دشمنی که شرارتش را پنهان نمیکند و قاعده بازی را زیر پا میگذارد، عادی نیست.
میدانم بخشی از مردم بدون گوشی اپل احساس حقارت و پوچی میکنند؛ اما باید بدانیم این بیماران تکنولوژی با گوشی یا بدون آن حامل و عامل انتشار آن ویروس هستند. این وظیفه مسئولین است که با رسیدگی درست به بخشهای سالم جامعه و تقویت آنان بخش بیمار را تیمار کند و التیام ببخشد. نه اینکه خوراک ویژه برایش تدارک ببیند و زخم را گسترش دهد.
اجتماعات بزرگ بر اثر همایش مردمان از مناطق مختلف شکل میگیرند. توافق عرفی ناگزیر در اجتماعات بر سر حداقلهای مشترک است. هر چه این اجتماع بزرگتر باشد، این عرف در سطح پایینتری شکل میگیرد. گاه این حداقلها تنه به ابتذال میزند. به خصوص در زمانه غلبه جوامع مجازی بر جوامع واقعی که گاه حضوری پررنگتر و جدیتر دارند.
حال اگر این مقدمه پذیرفته باشد، چه باید کرد؟!
چگونه میتوان عرف جامعه را از رانده شدن به عمق ابتذال رها کرد. این فشار ناخودآگاه را چگونه میتوان خنثی کرد؟!
جامعه چگونه میتواند به صورت خودانگیخته از خود دفاع کند؟!
اگر بخواهم به مهمترین دغدغه انسان در طول زندگی اشاره کنم باید بگویم «رابطه».
رابطه انسان با خود و ناخود. این مسئله زمانی بیشتر خود را نشان میدهد که دو بعد اجتماعی بودن و روحانی بودن انسان را نیز وارد محاسبات خود کنیم.
یعنی بپذیریم که انسان همزمان با زیست زمینیاش در آغوش وجودی هفت آسمان است و همزمان با زیست فردیاش جزئی از زمان و زمین و عضوی از زمانه و زمینه وجودی خویش است. حالا مهندسی رابطه میتواند اهمیت بیشتری پیدا کند.
هیچ کدام از ما رها از این مسئولیت نیستیم. هر چند بسیاری از ما فراموش میکنیم که مرتبط با مجموعه عظیم و وسیعی از لایههای وجودی و دوایر موجوداتیم. چه فکری در این باره داشتهایم؟!
آیا راه حل ما انکار است؟! انکار و تکذیب و فراموشی و کفران، همان چیزی است که بسیاری از انسانها در طول دوران انجام دادهاند. آدمهای ضعیف که کم هم نیستند، نمیتوانند تمام شخصیت خویش را بپذیرند. اگر به آنها بگویی که در چگونه جهانی سهم دارند وحشت میکنند و مضطرب میگردند.
اگر میبینیم غالبا بشر نیازمند برنامههای ساده شده قابل دسترس و اجراست، از همین جاست.
انسانها معمولا ارتباط فعال و آگاهانهای با شئون مختلف خود ندارند. نمیتوانند پاسخگوی تمام نیازهای وجودی خویش باشند. ناگهان در صدر مجلسی خود را یافتهاند که دامنهاش میلیاردها میلیارد سال است. باورشان نمیشود خداوند چنین سرمایهگذاری بزرگی روی آنها انجام داده باشد. چرا باید خداوند اینقدر برای انسان قدر و قیمت قائل میبود؟!
در هر حال آدمها برای رها شدن از این محاسبه سخت مدام، همواره به دنبال راهی بودهاند که با رفتارهای ساده تمام نیازهای سختشان تأمین گردد. نیازی که به رابطه با اشیاء و گیاهان و حیوانات و انسانها و البته جنیان و فرشتگان و خداوند دارند. من چیستم و من کیستم انسانها، به دنبال پاسخی روشن است تا بتواند همین سادهسازی را با کمترین خطا انجام دهد. سادهسازی با سادهانگاری و سادهلوحی فرق دارد. سادهسازی فرایندی سخت و پیچیده است.
درخت سیب در برآیند سادهسازی شد، دانه سیب. حالا برای اینکه انسان به سیب برسد میتواند دستورالعمل سادهای را دنبال کند که عبارت است از قرار دادن دانه سیب در زمین و رساندن آب و نور و هوای کافی به آن. از آنجایی که این سادهسازی عالمانه، حکیمانه و قادرانه بوده است، دانه در خاک اطراف خود را میشناسد و با آن رابطه برقرار میکند و رشد میکند. راه را گم نمیکند تا وقتی که سیب شود.
اینکه بتوانی چوب را ساده کنی تا بشود مولکول و سیب را ساده کنی تا بشود، دانه یا گوسفند را ساده کنی تا یشود نطفه، یک کار بزرگ است. کشی که این کار را کرده باید پیشاپیش تمام بودن را تجربه کرده باشد و روند مستقیم و معکوس شدن را بداند و سلطه خود را در هدایت آن سیب به آن دانه و آن دانه به آن سیب حفظ کند.
انسان ناگهان وارد این مجموعه میشود و مأموریت عجیبی پیدا میکند. همه موجودات در زمین و آسمانش فعالند؛ اما انسان در فضایی برتر و بالاتر نیز حضور فعال دارد. شباهت انسان با سایر موجودات از جنس شباهت پیامبران با سایر انسانهاست. لازمه ارتباط فعال، همین شباهتهاست که امکان اتصال و رفت و آمد را ممکن میسازد.
انسان بناست عالم سادهسازی شده زمینی و مادی را رشد دهد و در زمین وجود خویش به بار نشاند و به آسمان عرش برساند.
میگویند زمین و آسمانش، نسبت به مرتبه بعدی آسمان، حلقهای در بیابان است. همچنان که آن آسمان نیز همان نسبت را در آسمان بالاتر دارد و همینطور تا هفت آسمان و سپس عرش و مافوق آن.
انسان در آنجا میشکفد و میوه میدهد و معلوم میشود که با خود چه آورده است. شیرین است، ترش است، تلخ است یا چه؟! آبدار است یا خشک؟! تر و تازه است یا تیره و سیاه؟! موضوع آخرت پاسخ به این سؤال است. چیزی که انسان از فرایند معکوس سادهسازی با خود آورده است.
همانطور که زمین طی فرایند سادهسازی شده به این شکل جزئی درآمده، رفتار ما نیز چنین است. یعنی متناسب با روند سادهسازی به شکل و شمایل زمینی درآمدهاند تا در قالب بگنجند.
دین الهی مدعی است که تنها راه رمزگشایی از راز سادهسازی است.
اگر ما علم کافی نداشته باشیم، به جای سادهسازی، بخشهایی از وجود و طبقاتی از آن را میبریم و دور میاندازیم. ما چون منطق تولد و رشد را نمیفهمبم، اشیاء را تکه تکه میکنیم و میتراشیم و از آنها بتوارههایی میسازیم که شبیه هستند به آن شکل نهایی. ما که نمیتوانیم روح بدمیم و حرکت ذاتی را وارد معادله کنیم و مسیر فطری را طراحی کنیم و مراقب باشیم هر چیزی در مسیرش حرکت کند و هر چیزی را به سمت شکوفاییاش هدایت کنیم.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
اگر بخواهم به مهمترین دغدغه انسان در طول زندگی اشاره کنم باید بگویم «رابطه». رابطه انسان با خود و ن
ما سادهانگارانه و سادهلوحانه برنامه میریزیم. سادهسازی حرکتی استادانه است.
وقتی نوشته را آغاز کردم قصدم این بود به مسئله جهاد به عنوان مهمترین مرحله از برقراری رابطه بپردازم. اما سخن به سوی دیگری رفت و فرصت گذشت.
جهاد لبه فعالیت یک انسان است. جدیترین عملیات یک مؤمن که در تمام زندگیاش تکثیر میشود و منطق یگانهای را به حیات حرفهای او میبخشد. حیات حرفهای یعنی حیات هنرمندانه، زندگی زیبا، زیست هماهنگ.
جهاد در سه مرتبه اصغر و اکبر و کبیره و در شکلهای مختلف صورتبندی میشود. نوع مواجهه با خودیها و ناخودیها و حل و فصل این رویارویی. بالاترین سطح فنآوری زیست بشر در مسئله جهاد خود را نشان میدهد.
در جهان غیر مؤمنانه نیز چنین است. یعنی انسان بیشترین سرمایهگذاریها را برای حل و فصل مسئله رابطه داشته است. لذا میبینی که بیشترین فناوری مهندسی در جنگ و ابزارآلات جنگی است و بیشترین تولید دانش در زمینه سیاستورزی و بیشترین تولیدات سخت و نرم برای رسیدن به رضایت فردی.
این روزها داغدار مصیبت بزرگ غزه و لبنان و سوریه و عراق و یمن و افغانستان و .... هستیم. مصیبتی که پهنه زمین را درگیر خود کرده. مصیبتی که همیشه یوده؛ اما گاهی آشکارتر است و گاهی پنهانتر.
انسان هنوز بلد نیست، ساده زندگی کند. نمیپذیرد نقش خود را. با ابزارهای مختلف دارد بتی را میتراشد برای زندگی. اما زندگی بت شده هیچگاه رضایت انسان دارای قلب را برآورده نمیکند.
چقدر غمگینیم در این روزهای سخت...
12.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دفاع جانانه سامانهةای ایرانی...