کار سخت، ساختن است و کار آسان سوختن. ذهنهای ضعیف، به سوختن فکر میکنند و ذهنهای قوی به ساختن.
دشمن ذهنهای ما را تضعیف میکند تا مستضعف بمانیم.
قویها با دو دست میجنگند. یک دست دوست ضعیف را مهار میکند و دست دیگر دشمن قوی را. این دو مقدمه ساختن است.
اگر یک دست آزاد شد، ساختن با یک دست آغاز میشود و اگر هر دو دست آزاد شد، با دو دست ایرانمان را میسازیم.
دشمنان دانا روی دوستان نادان حساب باز میکنند.
ما برای گول زدن ذهن خود، اسمها را عوض میکنیم.
این در کوتاهمدت جواب میدهد؛ اما در بلندمدت ما را به سمت حماقتی عجیب و چند لایه میراند.
زبانبازی راه حل مسئله نیست. راه رسیدن به صورتی از مسئله است که ما را از جمع متغیرهای مسئله کنار بگذارد.
ما دوست داریم که مسائل گرد ما بچرخند بدون آنکه گرد حل مسئله بر دامنمان بنشیند.
نقدا به نقش زبانبازی در این دو کلمه فکر کنیم: زندگی روزمره در برابر زندگی مبتذل...
التفاتی که یکی از دوستان به من داد.
وقتی ولی فقیه فرمود کشف حجاب یک حرام سیاسی است، داشت با زنان و دخترانی صحبت میکرد که این کار را با هزار دلیل دیگر انجام میدهند.
ولیّ جامعه مردمش را شماتت نمیکند. انگ نمیزند. نمیراند.
ولیّ جامعه همه ایران را یک بدن میبیند. هیچ گاه یک بدن با بخشی از خود به جایی نمیرسد. یا همه بدن میرود و یا میماند.
گاهی همین بدن دچار دودلیهایش میشود. دچار چندپارگیهای ذهنش میشود. گاهی دچار ناهماهنگی روحانی میگردد. ولیّ جامعه موظف است تمام بخشها را نسبت به افق کلی حرکت بدنه آگاه و هماهنگ کند.
برخی از مردها و زنهای جامعه موضوع لباس را شخصی و خانوادگی و محفلی میفهمند. ولیّ جامعه به مردم خبر میدهد که دشمن جامعه موضوع لباس را به عنوان ابزار مبارزه سیاسی با شما در دست گرفته.
لزوما مردم فهم با نگاه سیاسی در مورد لباس ندارند. حتی پس از اخبار و اخطار رهبری هم نمیتوانند ربط و پیوندی بین لباس و سیاست پیدا کنند. این برای آن است که لباس واقعا در سطحی از زندگی مسئله شخصی است؛ اما همان لباس در دایرههای بزرگتر نقش جدیتری پیدا میکند. مانند تمام رفتارهای انسان.
امروز شاید بهتر از هر روزی بتوانیم درک کنیم که لباس چرا میتواند مسئله سیاسی باشد. وقتی سیاستمداران جهان در مورد لباس ایرانیان فکر میکنند، تصمیم میگیرند، هزینه میکنند، یعنی توانستهاند از لباس ما به عنوان ابزاری سیاسی بهرهبرداری کنند.
نه بزرگ مردم ایران میتواند تمام سرمایهگذاریهای آنان را پوچ کند. معتقدم مردم ایران آماده این کار هستند؛ اما مشکل جای دیگری است.
مسئله وقتی پیچیده میشود که برخی جریانات سیاسی از ناهنجاریهای پوشش مردم ایران کره سیاسی میگیرند.
آنها نیز یافتهاند که میتوانند لباس را تبدیل به سلاح کنند و قدرت را گروگان بگیرند.
آنها میفهمند که التهاب حول موضوع لباس میتواند همه کسانی را که از لباس استفاده میکنند حساس کند. حساسیت میتواند تهدید باشد. با یک مثال آشنا این نکته را توضیح میدهم.
گاهی ما به پزشک مراجعه میکنیم و از درد شکایت داریم. دکتر نارسایی را تشخیص میدهد و داروی مناسب آن درد را تجویز میکند.
بیمار از داروی درست استفاده میکند و ناگهان دچار واکنش فوری و خطرناک بدن میشود.
این واکنش بدن به قدری خطرناک است که به یک مسئله اورژانسی تبدیل میشود و تمام اولویتهای بدن را تحت تأثیر قرار میدهد. سمزدایی میشود، فوریت.
دیگر مسئله درمان درد نیست. در فضای جدید منافع جدید و مضارّ جدید مطرح است. تعریف صلاح و فساد هم تغییر میکند.
در مسئله لباس، جریانات غیر انقلابی هم متوجه فسادهایی هستند که از قبل ناهنجاری در حوزه لباس به وجود آمده و هم میدانند که جامعه توان فهم موقعیت را دارد. اما منافع سیاسی حکم میکند که برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران و وادار کردنش به تسلیم شدن در برابر خواستههایشان جامعه را دچار حساسیت کنند. تا اولویت جامعه از درمان درد به رفتار اورژانسی ضدحساسیت تبدیل شود.
حالا یک انتخاب سخت وجود دارد. آیا درمان را میتوان از راه دیگری ادامه داد؟!
یا باید تسلیم صحنهسازی دیگران کرد که از درد قدرت و ثروت و موقعیت کسب میکنند.
حالا در موقعیتی هستیم که جریان غیر انقلابی لباس را تبدیل به حساسیت اجتماعی کرده است. جریان انقلابی اگر به دنبال حل مسئله هستند باید راه جایگزین را بیابند که حساسیت جامعه را برنیانگیزد. مگر اینکه معتقد باشند این روش منحصر به فرد است (بنده معتقد به این مسئله نیستم). آنگاه باید گفت که بهتر است به جای آزمودن مکرر داروی حساسیتزا، از آن اجتناب کنند و درد را تحمل کنند.
.
دشمن زمان کمی دارد تا انتحار شرمآور سوری را انقلاب موفق مردمی جلوه دهد و آن را به عنوان الگو تکثیر کند.
.
اسلام اجتماعی، سعه صدر بسیار بیشتری از اسلام فردی نیاز دارد.
سعه صدر تنها بزرگی روح و کمال عقل نیست؛ بلکه بلوغ عمل و تجربه نیز هست.
آزمونهای سختی پیش روست تا کسانی که نمیتوانند اسلام را اجتماعی پیش ببرند، حذف شوند.
فرمود اگر سلمان در مورد آنچه که میداند به ابوذر بگوید تکفیرش خواهد کرد.
کسی که توان پذیرایی از اسلام اجتماعی را ندارد، نهایتا در فضای اسلام اجتماعی مانند سربازی است که باید مطیع کامل باشد و تشخیصی نخواهد داشت. این یعنی فردی که اسلام را فردی میفهمد، اگر با تمام ظرفیتش مسلمانی کند، در فضای اسلام اجتماعی سرباز صفر به شمار میآید.
ما موقعیت دیگری نداریم که آدمها را امتحان کنیم و کنار بگذاریم تا موعدش برسد. همه ما در یک فضا امتحان میشویم و همچنان در همان فضا میمانیم و باید خود را دائم قوی نگه داریم و این تشویش چند مرتبهای از حضور افراد مختلف ما را خسته میکند. در حالی که توافق کلی بین ما هنوز برقرار نیست که نسخه استاندارد شده و معیار کدام است.
آسان نیست که همه مانند یک تن زندگی کنیم و هیچ کس احساس برتری یا حقارت پیش دیگری نکند و همه برای یک من واحد تمام توان خود را صرف کنند.
شهر جمع خانه و خیابان است.
خانه عرصه حکمرانی زنانه است، فارغ از اینکه حاکم، زن باشد یا مرد و خیابان عرصه حکمرانی مردانه است، فارغ از اینکه حاکم مرد باشد یا زن.
زندگی اگر مجموع رابطه و فاصله باشد؛ خانوادگیهایش به رابطه میرسد و خیابانیهایش به فاصله. هیچ نقطهای از جامعه فارغ از رابطه و فاصله نیست. این دو تار و پود جامعهاند.
زمین خانه مادرانههایش است. مادران ما سرمایههای زندگی ما هستند. همه چیز بر بنیاد آنان است. سنگ زیرین آسیاب زندگیاند. خواهی نخواهی بدون آنان زندگی بیزمین است انگار. زمینه زندگی در فهم مادرانههاست. مادر بالاترین ناموس میهن است و مادرانهها بزرگترین راز جامعهاند. گستردهترین نقش را در مادر میبینم.
پدرانهها سقف و ستون نماد خانهاند.
اگر بخواهم این تطبیق ذهنی را کامل کنم، خواهرانهها و برادرانهها را دیوارهای خانه میدانم اما درک تفصیلی از آن ندارم و فضای خانه مملوّ از دوستانههاست.
این الگوی تکرار شونده اگر ماهرانه گسترده شود، جامعه انسانی را میسازد.
اگر خیابان بر خانه غلبه کند، جامعه از حیثیت خویش عریان خواهد شد. خیابان مشاعات جامعه است.
خانه اگر درست کار نکند، جامعه تودهای از مشاعات خواهد شد. ناجامعه خواهد شد.
خیابانهای امروز ما رقیب خانههایمان هستند. دارند همه چیز را به خود میافزایند. همه چیز را به مشاعات اضافه میکنند.
جامعهای بیترکیب.جامعهای بیشخصیت.
دفتر تمرین
.
امر به معروف و نهی از منکر دستورالعمل توزیع حکمرانی در جامعه است.
ما هنوز نتوانستهایم اصل حکمرانی دینی را بپذیریم که در قبال تولید ادبیات و شیوه اجتماعی کردن و اجرای آن احساس مسئولیت کنیم.
راحتطلبها به نوعی با آن مخالفت دارند. زیرا زحمت دارد.
کامجویان به نوعی و برتریطلبان و زیادهطلبان به نوعی.
امر به معروف شخصیت را در جامعه با عدالت پخش میکند و همه را به حرکت وامیدارد.
.
ما در دوران وفور نعمت الهی و گشادهدستی حکومت در توزیع انرژی قرار داریم.
به دلایل مختلف امکانات مختلف غالبا ارزان و بدون دردسر، بیحساب در اختیار ما بوده است.
روزگاران زیادی است که جهان از این مرحله عبور کرده. به خصوص کشورهایی که روند مدرن شدن را طبیعی و ارگانیک از سر گذراندهاند.
البته اینجا هر گاه بخواهی اصلاحی صورت دهی، جریانات سیاسی داخلی به شکلی و غیر انقلابیها و ضد انقلابها به شکل دیگر نقش دایه مهربانتر از مادر را بازی میکنند و مانع تربیت صحیح اجتماعی و ارتقاء فرهنگ مصرف درست در جامعه میشوند. این از سیاهبختیهای ماست که عدهای برای قدرت گرفتن فرهنگ را هیزم میکنند و در آتش رقابتهای خود میریزند.
چه آنان که با حکومت ایران رقابت میکنند برای به چنگ آوردن مردم ایران و چه جناحهایی که برای رأیآوری با هم میجنگند.
سختیهایی هم که ملت در این سالها دید در این روند و آسانگیری حکومت بیتأثیر نبست. پس از انقلاب نیاز به یک استراحت بود که فراهم نشد و حوصله جامعه به نظر میرسید که کشش ندارد. غیر از اینکه انقلاب در زمانی رخ داد که بخشهای زیادی از جامعه به خاطر مسايل اقتصادی به تنگ آمده بودند و حال و روز خوشی نداشتند. اما چیزی که بود روحیه قناعت مردم و عادت به رعایت برخی قواعد ساده بهزیستی و خودبسندگی بود که آن هم به مرور ایام به خصوص پس از جنگ به نفع فرهنگ مصرف کمرنگ و بیفروغ شد.
الغرض شب هنگام خاموشی و خلوت و خفتن است. گسترش بیدلیل و بیاندازه ما از انرژی برای تبدیل کردن آن به چیزی که از طبیعتش دور است، باعث شده تا علاوه بر انواع نامناسبتها و مسئله شدن نامسئلهها، انرژی لسیار زیادی نیز برای آن صرف شود.
البته بخشی از جامعه ناچار است؛ اما بسیاری از ما شبزی شدهایم و متوجه این رویه غلط نیستیم. این داستان در بسیاری از رفتارهای ما تأثیر منفی داشته که موضوع اینجا و اکنون نیست.
التفات به این نکته که شب محل طبیعی خود را دارد و روز محل طبیعی خود را. از دست دادن هر کدام از اینها خسارت است برای ما.
.
در عبادتهای خاموش شبانه که این روزگار کمتر تجربه میشود، فرصت پدیدار شوندگی خود انسان فارغ از پوستینش و هر چیزی که او را احاطه کرده یا برجسته کرده است، به وجود میآید.
یکی از ضروریترین مقدمات یافتن خویش، عبادتهای شبانه در ستر و سرّ تاریکیهاست.
.
درس بزرگ این روزهای سوریه منطق اسرائیل است. اسرائیل تنها در یک صورت همسایه خوبی به شمار میآید: در اختیارش باشید.
اگر شما خنثی هم باشید و کاری به هیچ طرف ماجرا نداشته باشید، اسرائیل شما را خطر بالقوه در نظر خواهد گرفت و آن را از خود دور خواهد کرد. این مسئله هیچ ارتباطی با نوع حکومت ندارد. اگر در کشوری به هر شکل ظرفیتی برای مخالفت با اسرائیل وجود داشته باشد، اسرائیل و متحدانش آن را خنثی خواهند کرد.
این یعنی مهم نیست که در ایران حکومت جمهوری اسلامی ایران باشد یا نباشد، همین که مردمانی باشند که ممکن باشد روزی علیه منافع اسرائیل اقدامی بکنند این کشور تهدید به شمار میآید و این ملت تهدید به شمار میآید و امکان زندگی در این کشور تهدید به شمار میآید.
ویرانی در صورت توانمندی، تا جایی ادامه خواهد داشت که ایرانیان هیچ امکانی برای برخواستن نداشته باشند. ایرانیان باید به صد سال قبل برگردند و در ضعف مطلق زندگی کنند تا حتی بالقوه نیز تهدیدی برای اسرائیل به شمار نیایند.
منطق اسرائیل برخواسته از آن نگاه نژادپرستانه تحریف شده در دین یهود است که غیر از شما هیچ کس انسان نیست و برای خدمت به شما آفریده شده است. اگر کسی از فلسفه حیات خود سرپیچی کرد، شایسته زیستن نیست و شیطان به شمار میآید.
آنها به شما میگویند مشکل حکومت جمهوری اسلامی ایران است. اما در واقع مسئله آنها دیواری است که ایران را احاطه کرده و باید برای ورود به آن این دیوار توسط مردم ایران شکسته شود. این انتظار خیانتی است که اسرائیل برای تسهیل کار خود از ما انتظار دارد. او این توان را ندارد که از بیرون کشور، حکومت را براندازد. همه آزمایشهای بزرگ به دیوار بزرگ نمیشود، برخورد کرده است. تنها یک راه باقی مانده. کسی باید دروازه را از داخل بگشاید. باید کسانی باشند که با شورش و اغتشاش کشور را دچار خونریزی داخلی و حالت اورژانسی امنیتی کنند تا دشمن بتواند وارد شود. افراد گاها خائن و گاها سادهلوحی که داستان را همانگونه میفهمند که دیو درنده منطقه برای آنان تعریف میکند. صحبتهای نتانیاهو خطاب به مردم ایران با این آگاهی صورت میپذیرد که در ایران افرادی هستند که واقعا باور میکنند که شاید مشکل در این میان حکومت جمهوری اسلامی ایران باشد.
این انگاره در سوریه نیز وجود داشت. اما همه دیدند که حملات اسرائیل تازه پس از سقوط بشار اسد آغاز شد. یعنی آن نیمچه دیوار نیز دیگر بر سر اسرائیل سایه نمیانداخت و آنها جرأت حمله پیدا کردند.
در مورد لبنان هم همینطور است. در مورد فلسطین هم همینطور. اسرائیل کشوری به شدت شکننده و در لبه پرتگاه است. به همین خاطر از روز اول آمریکا تمام عملیات را برعهده گرفت و تمام هزینهها را به دوش کشید و بینهایت سلاح وارد کرد و تمام قدرت خویش را پشتیبان آن قرار داد.
اسرائیل پایداری ندارد. به همین خاطر باید ذخیره نیرو در منطقه صفر باشد. اسرائیل حتی برتری نظامی و قدرت امنیتی را در میان متحدانش برنمیتابد. با این گمان که شاید روزی این تواناییها در اختیار دشمنانش قرار بگیرد. اسرائیل منطقهای مسطح از قدرت میخواهد که هر گاه هر سیاستی داشت بر آن روا دارد. اسرائیل، آمریکای کوچک در منطقه است. با همان منطق و با همان روش. همه اتفاقات منطقه باید بر اساس منافع اسرائیل تنظیم شود. همه چیز باید تحت کنترل اسرائیل باشد. اسرائیل باید پادشاه بلامنازع منطقه باشد.
اسرائیل امروز سوریه را برای صد سال بعد میسوزاند. میخواهد با خیال راحت ادامه دهد. هر لحظه احساس خطر نکند با لبنان نیز چنین خواهد کرد. البته لبنان کشوری بیدیوار است. مدتهاست که جز حزب الله قدرتی در لبنان ذخیره نمیشود. ارتش لبنان، از آن ارتشهای یک ساعتی است. یک ارتش فانتزی که برای روزهای صلح و شادی ساخته شده. این حزب الله است که در طی چند دهه عزت و شرف لبنان را حفظ کرده و امروز تمام تلاش بر این است که حزب الله نابود شود.
اسرائیل درباره عراق نیز همین نظر را دارد. آمریکا خیال میکرد عراق را مال خود کرده؛ اما با ظهور حشد الشعبی دانست که وضع عراق هنوز برای آنها خطرناک است. همه کار کرده و میکنند که حشد الشعبی را از عراق بگیرند و آنگاه این سرزمین را برای همیشه خنثی خواهند کرد و امکانهای زندگی را در آن خواهند سوزاند.
مسئله اسرائیل و آمریکا و غرب و همپیمانان عرب و غیر عرب آنان آزادی ما نیست. آزادی خودشان است برای هر کاری که مایل به انجام آن باشند. هیچ مانعی در جهان پیش پای آنان وجود ندارد، جز مقاومت. هیچ سازمان بین المللی نیست که مالکش نباشند. هیچ قدرتی در جهان وجود ندارد که ذیل اراده آنان عمل نکند. تنها یک مانع وجود دارد که نتوانستهاند مال خود کنند و آن قدرت مقاومت است. قدرت مقاومت تنها مال اهالی خود مقاومت است. قابل تصاحب نیست. پس سنگینترین جنایتهای تاریخ علیه اهالی محور مقاومت انجام میشود.
مقاومت تمام بازی غرب را بر هم میزند.
مقاومت اجازه استعمار و استثمار را به غرب و متحدان منطقهای اش نمیدهد. مقاومت اجازه نمیدهد اسرائیل پادشاه منطقه باشد. تاج و تخت این پادشاه تحمیلی را تحمل نمیکند. مقاومت در واقع شجره طیبه انقلاب است که روزی پادشاه ایران را ریشه کن کرد و امروز در حال ریشهکنی پادشاه منطقه است. هیچ کس تا روزهای آخر باور نمیکرد که همچین ظرفیتی در ایران باشد که پادشاه پهلوی را سرنگون کند. اما همه دیدند که چنین شد. همان منطق مبارزه امروز در حال فتح منطقه برای مردمان منطقه است. با قدرتی بیشتر و وسعتی بیشتر و مردمانی تشنهتر برای آزادی. منطقه ما در حال تجربه یک انقلاب تمام عیار است. بیداری اسلامی در منطقه یک شعار نیست. یک تغییر تاریخی در فهم زندگی است. یک ارتقاء هویتی برای جامعهای که اهالی آن را مقاومان و مبارزان تشکیل میدهند.
دشمن زمان ندارد، زیرا در زمین غصبی حکومت میکند. اما مقاومت که صاحب زمین و زمان منطقه است پادشاه ستم را با امکانهای مرئی و نامرئی فراوان عقب میراند.
دفتر تمرین
15.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 مذاکره کردن با سوسکها!
والاااا ما رو چه به سوسک ها اونا تو فاضلاب دارن زندگی خودشون رو می کنن به ما کاری ندارن! چرا باید هزینه سم پاشی بدم
😁 طنزی متفاوت درباره چرایی حمایت از کشورهای همسایه
#وعده_صادق #طوفان_الاقصی