خیلیها امروز از زمان وعده صادق 3 سؤال میکنند. میشنوم برخی دچار شبهه و شک شدهاند . برخی شماتت میکنند و سعی میکنند ثابت کنند که این که خبری از وعده صادق نیست، یعنی شکست جمهوری اسلامی ایران.
به احتمال زیاد این آدمها اگر زمان حضرت نوح بودند غرق شده بودند. زیرا میگویند خداوند هفت بار وعده عذاب را به تأخیر انداخت و بسیاری از مردمی که پذیرفته بودند با نوح همراه شوند از اطراف او پراکنده شدند.
آری... وعده خدا. وعده صادق خداوند...
برای بسیاری از ما عجیب و بیمعناست. اما برای کسی که در مسیر هدایت قرار گرفته و ایمان قلبش را لمس کرده این بخشی از راه است.
خداوند برای خالص کردن بندگانش آزمونهای سخت و جورواجور برگزار میکند. شک و ریب حتی اگر در تاریکیهای چند لایه قلب هم نهفته باشد باید بیرون کشیده شود و رسوا گردد. این چیزی نیست که خداوند تحمل کند. اختلاط. اختلاط حق و باطل به هیچ وجه مورد پذیرش خداوند نیست.
کسی که ادعای ایمان میکند باید ثابت کند که صاف و صادق و ناب است. میتواند ادعا نکند و صفش را جدا کند تا مشمول این آزمونها نشود. خداوند فرصتها و امتیازاتی را هم برای کافران در نظر دارد که مربوط میشود به دنیای آنان. زیرا بهرهای از آخرت ندارند و نباید کارهای خوب، هر چند بیمبنای آنان، بیپاسخ بماند.
اما اگر کسی ادعای ایمان کرد و سعی کرد از مزایای جامعه مؤمنانه بهره ببرد، حتما امتحانات سخت خواهد داشت و وزن و جوهر ایمانش آشکار خواهد شد.
وعده خداوند صادق است؛ اما...
جاری شدن وعدههای خداوند در زمین فارغ از حال مردمان نیست. خداوند دخالتهای آسمانی را در چارچوب منطقی پیش میبرد که خود در زمین تصویب و تأیید فرموده است. اگر بنا بر هدایت است و بنا بر خالصسازی جامعه است، آنگاه اتفاقاتی بر سر راه قرار داده میشود تا اتفاق بیافتد. خداوند میتواند در یک آن همه قلوب را منقاد و مطیع خود سازد و ایمان را در آنها جاری کند؛ اما بنا بر این نیست.
خدا به مردم نقش داده و این نقش اساسی و تعیین کننده است. قرار نیست خداوند برای مردم کار کند. مردم خودشان باید عمل صالح تولید کنند و همبستگی خودشان با اراده خدا را ثابت کنند. اگر این کار را نکنند نمیتوانند خداوند را به استخدام اراده خود درآورند.
تفاوت عمل انسان با ایمان و بیایمان، تفاوت انسان زنده و مرده است. آنچه که از مرده برمیآید محصول جاذبه زمین و تأثیر عوامل بیرونی است و آنچه که از زنده برمیآید بیانتها حرکت خلاقانه و مبتکرانه است که پیش روی ماست.
هیچ گاه مرده از زنده خبر ندارد و منکر از مؤمن. لذا تنها راه گشایش در این شرایط که سپاه انکار از هر سو بر ما هجوم آورده حفظ ایمان است. انکار تلاش خواهد کرد سنگینی خود را به ما بفروشد و ایمان ما را برباید. حیات ما را مانند سنگی سنگین که بر ما برخورد میکند از ما بگیرد؛ اما باید هشیار باشیم. تا زمانی که باور و امید را در خود حفظ میکنیم یعنی زندهایم و رشد ادامه دارد. ترمیم ادامه دارد. تولد ادامه دارد. خلاقیت و ابتکار و شگفتانه ادامه دارد. اما اگر باور و امید از دست رفت، آنگاه منطق رفتار ما در سطحی مساوی با منکران خواهد بود و این یعنی زمین بازی دیگر تغییر کرده و معادلات پاسخهای دیگری خواهند داشت.
یکی از عزیزان جانم که جانم فدای او، مدتهاست دچار یک بیماری عجیب است که پزشکان متخصص از فهم و درمان آن متحیرند. تنها توانستهاند نامی برای آن انتخاب کنند و اندکی روند آن را کند کنند و دیگر هیچ...
در این بیماری پوست بدن آرام آرام شروع به خشک شدن میکند. این خشک شدگی و چرمی شدن پوست نقطه به نقطه و لایه به لایه و عضو به عضو منتشر میشود و توسعه پیدا میکند تا اینکه به اعضاء حیاتی بدن مانند قلب و امثال آن میرسد و امکان حرکت را از آنان سلب میکند و نتیجه آن بازگشت روح در آغوش رحمت بیانتهای پروردگار مهربان است و پذیرایی بهشتی از مهمان تازه از راه رسیده و شاید از ناآشنایی مسیر ترسیده. به هر حال این از بهانه یادداشت و اما موضوع آن...
بدن واسطه عمل روح است. اگر بدن توان عمل را از دست بدهد جان انسان امکان تظاهر و اعمال و تأثیر را از دست میدهد. در واقع بدون بدن، روح نمیتواند نقش مستقیمی در اتفاقات عالم داشته باشد، مگر اینکه ارتباط روحانی با روح بدنمند دیگری داشته باشد که باز پای یک بدن در میان است.
الغرض استبداد نقطه مقابل ایمان است. استبداد خشکشدگی تدریجی بدنه اجتماع است تا ایمان در آن نگنجد و تبدیل به یک شیء شود. جامعهای که دچار استبداد شود به تدریج امکانهای حیاتش را از دست میدهد؛ مگر اینکه طبیبی روحانی از راه برسد و این بدن را شفا بخشد و ادامه حیات را ممکن سازد.
جامعه مستبد دچار خشکی مفرط میشود. سلولها دیگر با هم کار نمیکنند. تعاملی با روح ندارند. یکی یکی خاصیت جامعگی خودشان را از دست میدهند. هنوز از هم نپاشیدهاند، اما بسیار مستعد هستند. آماده یک ضربه یک اتفاق یک شگفتیسازند. بدن روحمند انعطاف بسیار زیادی دارد. آماده ترمیم خویشتن است. درد را تحمل میکند و حتی برای آن چاره جویی میکند. اما بدنی که دچار استبداد شده، روح را تحت فشار قرار میدهد. این فشار میخواهد روح را محدود کند تا جایی که آن را از بدنه اخراج کند.
آنگاه اختیار این شیء به دست کسانی است که وفایی به بدنگی بدنه ندارند و کلیت آن را نمیفهمند. استبدادها وقتی گرد هم میآیند میتوانند یک بدن را از پا درآورند و روح را آزاد کنند. بدنه پس از آن متعلق به هزاران روح کوچکتر و ضعیفتر خواهد شد و در چرخه زندگی نازلتری قرار خواهد گرفت اما دیگر هیچ گاه تعیین نخواهد کرد. این روح به آن بدن تعلق نخواهد گرفت.
شکنندهترین زیبایی و در دسترسترین و گرانترین آن، تناسب تنانه است. اما این نه تنها زیبایی است و نه زیباترین زیبایی. انسان زیباییهای دیگری نیز دارد که از این عمیقتر، بادوامتر، دستنایافتنیتر و ارزانتر است. اساسا گردش پول در سطح ظاهر اتفاق میافتد و گرانی و ارزانی در اینجا معنی پیدا میکند. اما برای آدمهایی که حال پرداختن به لایههای عمیقتر زیبایی ندارند و راحتطلب و عجول و مضطربند، سطحیترین نوع زیبایی بهترین و گاه تنها فرصت جلوهگری به شمار میآید.
اما اگر کمی همت انسان بالاتر و نگاهش عمیقتر و احترام به خویشتن خویش بیشتر باشد، قطعا فراتر از آرایشهای پوستین، رفتارهای واقعیتر و بنیادیتر و ماندگارتری نیز میتوان داشت که زیباییهای بیشتر و باشکوهتری را نمایش دهد.
موجودی که خداوند او را با احسن تقویم و احسن الخالقین یاد فرموده، نباید اینقدر در یافتن زیبایی دست بسته باشد.
شهر لبریز است از افراط در تلاش برای متناسبسازی ظاهر با قواعد زیبایی. بخشی از مردم چنان غرق در ظاهرسازی هستند که یادشان رفته خودشان. خاصیت ظاهرسازی این است که تو دیگر نگاه به درون خودت را گم میکنی. همه مردم از درون به جهان نگاه میکنند و چیزی که میبینند از منظر درون خودشان است. نمیتوانند آن را نادیده بگیرند. اما آنچه که اکنون نگران آن هستیم، اینکه انسانها به خودشان نگاه نکنند و هر گاه نگاه میکنند از سوی خودشان به خودشان نگاه نکنند و جستجوگر نگاه دیگران به خود باشند و نگاهشان به نگاه دیگران در باره خودشان باشند. این یک بحران بزرگ شناختی به وجود خواهد آورد.
خودشناسی مهمترین عنصر زندگی ما انسانهاست. اگر اختلالی در آن به وجود بیاید دیگر توان معرفت درست و باور درست و عمل درست را از دست خواهیم داد.
وقتی تمام هم و غم ما پیدا کردن ترکیبهایی به نام زیبایی باشد که دیگران آن را از ما میخواهند آنگاه استقلال هویتی خود را از دست میدهیم. این غیر از فرایند اجتماعی شدن است که نمیخواهیم در اینجا به آن بپردازیم.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
شکنندهترین زیبایی و در دسترسترین و گرانترین آن، تناسب تنانه است. اما این نه تنها زیبایی است و نه
آدمها وقتی با راحتطلبی یا عجله و اضطراب و تردید و ترس، نگاه کوتاه و دستپاچه پیدا کردند، آنگاه حتی تعریف زیبایی را هم در نگاه دیگران جستجو میکنند. یعنی دیگر حتی تعریفی از تناسب ندارند. بلکه تناسب را توجه دیگران میفهمند. زیبایی و زیبندگی را نیز همچنین. آنگاه برایشان فرقی ندارد که ویترین حتی با چه چیزی آغشته شود. دیگر خود بدن نیز اینجا احترام ندارد. آنچه از آن آویزان است هم میتواند موضوع زیبایی باشد. یعنی دیگر آنچه از اشیاء استفاده میکنم گاهی میشود اصل و من تنها پایه نمایش آن هستم و خوشحالم که توفیق پیدا کردهام نمایش دهنده اشیاءی باشم که جلب توجه میکند. سادهترینش در آرایش بدن است. در عملهای جراحی و لباسهای متنوعی است که میپوشیم. حتی اداهایی که درمیآوریم و نوع و محتوای حرف زدن ما و حتی عادتهای روزانه و سنتهای جاری ما و خانهگزینی ما و خیابانآرایی ما و هر چیزی که برای ظاهر خود استخدام میکنیم و خود را در آن پنهان میکنیم و به آن فخر میفروشیم و آن را آشکار میکنیم تا بیشتر توجه جلب کنیم و صدرنشین نگاه این و آن باشیم.
این در حالی است که تمام این زیباانگاریها تنها ذرهای از آن چیزی است که میتواند در انسان باشد. حتی با شرط اینکه انتخاب تمام مؤلفههای زینتی و پوستین و ظاهری واقعا علمی و دقیق و درست باشد و جمالی را رقم زده باشد و جلالی را به وجود آورده باشد و ....
اگر ما آماده باشیم که کمی بیشتر خودمان را پیدا کنیم و زحمت بیشتری برای متناسبسازی خودمان با جهان بکشیم، آنگاه خواهیم دید که مثلا کج و راست بودن برخی اعضاء ظاهری لزوما به معنای زشتی نیست و اگر باشد هم تنها نقطهای در دریایی از زیبایی است که میتوانیم داشته باشیم. اسارت در نگاه این و آن بدترین نوع و تنگترین سلولی است که میتواند انسان را انفرادا به زنجیر بکشد.
ما به جز آرایش پوستین میتوانیم زیبا سخن گفتن و زیبا رفتار کردن را نیز تمرین کنیم.
عمیقتر از آن میتوانیم در مورد زیباییهای اخلاقی نیز بیاندیشیم. چیزی که هم سختتر است و هم زیباتر است و هم دست نایافتنیتر و احتمالا کمیابتر و درخشندهتر.
عمیقتر از آن زیباییهای روحانی و معنوی است که البته دست هر کسی به آن نمیرسد اما دریاهای بسیار عظیمی از جذابیت هستند که به صید هر نگاهی نمیآیند؛ اما صورتهایی رازواره میآفرینند و همگان را در بهت و حیرت و تعجب فرو میبرند.
انسانها در دو سوی داستان خود را میگسترند. یکی در نگاه دیگران و در آستان ظاهر و یکی در نگاه حقیقت و در بوستان باطن.
آنگاه وابستگی انسان به نگاههای دیگران حداقلی خواهد بود. یافتن زیباییهای رفتاری و اخلاقی و معنوی شجاعت و همت و عظمت بیشتری را طلب میکند که بدون تمرین به دست نمیآید. بخشی از این زیباییها هم بدون توفیق الهی و یاری او میسر نیست. اما بسیار ارزانتر و ارزشمندتر از زیباییهایی است که آدمهای کوچک و پوستین به دنبال آن هستند.
هدایت شده از استاد محمدحسین فرجنژاد
11.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖ارادۀ مقاومت را گرفتند
🎙دکتر محمدحسین قربانیزواره
🔹مهم ترین کار گروهها و اتاقهای فکر صهیونیستی گرفتن ارادۀ مقاومت بود. با گرفتن ارادۀ مقاومت، حتی اگر مدرنترین تجهیزات هم داشتند به کار نمیگرفتند.
🔸مهمترین مؤلفه، ارادۀ مقاومت بود و با فضاهایی که ایجاد کردند و بر ذهن مخاطبان سوری کار کردند، اراده مقاومت را گرفتند و قبل از اینکه سقوط شکل بگیرد، سقوط شکل گرفته بود.
#پادکست
#تحولات_منطقه
#جنگ_شناختی
🎓 مؤسسه فرهنگی رسانهای استاد فرجنژاد
📲 سایت|آپارات|اینستاگرام|ویراستی|ایتا
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
آدمها وقتی با راحتطلبی یا عجله و اضطراب و تردید و ترس، نگاه کوتاه و دستپاچه پیدا کردند، آنگاه حتی
ما نیاز داریم که به خودمان احترام بگذاریم. هجوم تصاویر حرمت ما را میشکنند. نفوذ رسانهها حریم خصوصی را از ما میگیرد. آنها به ما میگویند که چگونه باشیم باشیم. چه چیزی را ببینیم و چه چیزی را نادیده بگیریم. چه چیزی را آشکار کنیم و چه چیزی را پنهان کنیم. چه چیزی را با چه چیزی ترکیب کنیم و چه چیزی را برای چه چیزی مصرف کنیم. اینها و بسیار بیشتر از اینها چیزهایی است که رسانه به ما میگوید و به این ترتیب تمام جهان ما را معماری میکند و برای ما فضا میسازد و سپس ما را در آن فضا جانمایی میکند و تناسب را در آن فضا تعریف میکند و زیبایی را در آن فضا نشان میدهد و ما ناگهان میبینیم که تمام حس زیباییشناختیمان با گذشتهمان بیگانه است. نه گذشته زمانیمان؛ بلکه گذشته وجودیمان. انگار ما را به پستوی بودن میفشارد و «ما»ی جدیدی را طراحی و معرفی میکند و آن را برای بازنمایی ایدههایش استخدام میکند و از ما نظرهایی را میخواهد که دوست دارد بشنود و ما را سکوی دیدگاههای خود میکند.
واقعیت آن است که رسانه ما را عادت میدهد که در پوستههای خودمان زندگی کنیم و آن داخل یعنی درون ما تاریکخانهای هیبتافزاست که هیچ شناختی از آن نداریم. از آن میترسیم چون ظلمات است. سعی میکنیم در روشنایی چراغ بیرون زندگی کنیم. پناه میبریم به زرق و برق و اگر زندگی ما را در موضعی قرار دهد که مجبور باشیم به خود بازگردیم وحشت میکنیم و ناآرام میشویم و شاید حتی بشوریم و برآشوبیم.
شرایطی که درون ما را به ما نشان دهد میشود شرایط نامطلوب و شرایطی که ما را دچار غفلت کند میشود شرایط خوشی و زندگی. یعنی در اینجا حتی مفهوم زندگی را نیز در ما تغییر میدهند. ما دیگر در خود زندگی نمیکنیم. بیخود زندگی میکنیم. این بیخودی جهانی از تغییرات بزرگ را وارد زندگی ما میکند و واقعا پس از مدتی دیگر هیچ نسبتی با خود نداریم و اگر روزی خود را از روبرو ببینیم نخواهیم شناخت.
اگر آخرت را از زندگی مؤمن ببری و دور بیاندازی، زندگی او را کشتهای. آخرت روح دنیای ماست و زندگی بدون فهم از آخرت خزیدن در اسفل السافلین و ماندگاری در مرگ جاهلیت است.
اعتقاد به آخرت به زندگی ما، زندگی میبخشد و دنیای ما را معنادار میکند و نظام برنامههای ما را منطقی خواهد کرد.
اگر بخواهی زندگی اجتماعی خود را تنازل دهی و ایمان به غیب و آخرت را اجتماعی نکنی، در واقع جامعهای مرده از تو متولد خواهد شد. در آیات اولیه سوره بقره حیات اجتماعی مؤمنانه به خلاصه نشانهگذاری شده است. چنین نیست که دین در حوزه فردی چیزی باشد و در حوزه اجتماعی چیزی دیگر. آدمهایی که بزرگ میشوند اجتماعی میشوند و آدمهای کوچک در فردیت رسوب میکنند. البته که اندیشههای سوسیالیستی هیچ گاه از عهده فهم منطق دین و دین اجتماعی برنیامدند. هر چند تلاش کردند دین را به مذاق خود معنی کنند؛ اما نشد و نمیشود. جامعه هوشمند برآمده از دین، هیچ ارتباطی با عقاید آنان ندارد.
کتاب خدا هدایت برای متقین است. برخی این را هدایت برای جمع جبری متقین میدانند. یعنی این را فردی میفهمند. حتی اهدنا الصراط المستقیم را نیز فردی میفهمند و اساسا زیر بار مسئولیت اجتماعی شدن نمیروند.
ایمان به غیب، اقامه نماز، انفاق رزق، ایمان به ادیان الهی و آخرت بخشی جدا نشدنی از طرح اجتماعی اسلام است.
ورود اینچنینی به فهم دین نگاه ما را نسبت به مسائل بسیاری تغییر خواهد داد. اساسا دین اگر بنا بود فردی باشد، بیهوده مینمود. یا لااقل معرفی اینچنینش غیر ضروری و غیر واقعبینانه بود. دین برای این نیست که افراد به تنهایی با خداوند رابطه برقرار کنند. دین برای این است که افراد تنها را تبدیل به جامعههای همدل کند و آنان را گرد هم آورد و شخصیت کلّی واحد متکثر در افراد به آنان ببخشد. شخصیت عالیمقامی که میتواند روح انسان کامل را تحمل کند و قد راست کند و به فعالیت بپردازد.
برای اینکه دلالت اجتماعی این آیات و امثال این آیات را بهتر بفهمیم، پرداختن بلافاصله قرآن به پدیده کفر و نفاق را باید در آیات بعدی با دقت مشاهده کنیم و در آن تأمل کنیم. اساسا نگاه اولیه قرآن به دین، اجتماعی است و تنازل آن در فرد پسینی است. هر چند آغاز دینداری و دعوت به دینداری نفر به نفر است؛ اما معرفی دین به عنوان یک امر اجتماعی است و این همان چیزی بود که قدرتمندان را در هر دورهای نگران کرده و به مقابله با پیامبران و امامان وادار کرده است.
بدون وجدان مفهوم جهاد و جایگاه آن در زندگی مؤمنانه، نمیتوان منطق تصمیمات ولیّ فقیه را یافت و دانست که چگونه به صحنه مینگرد و به چه میاندیشد و چه هدفی را دنبال میکند.
کسی که جهاد را تنها در جنگ نظامی میفهمد، در تحلیل شیوه مبارزه آیت الله خامنهای با دشمنان ایران و اسلام فرومیماند و به بیراهه میرود.
همانطور که اگر فردی دین را فردی بفهمد و اجتماع را جمع جبری افراد بداند و ولیّ فقیه را سلطان اسلامی بشناسد، نمیتواند درست در این باره بیاندیشد.
جهاد در متن دین سه وجه دارد. سهم و وزن جنگ نظامی در این منظومه کلی روشن میگردد.
تمام لحظات زندگی مؤمنانه در متن جهاد است. جهاد صفتی از صفات زندگی مؤمنانه است که صورت عینی نیز پیدا کرده و صاحب شخصیت روشن و مهین است.
جنگ نظامی در طرح جهاد اصغر جانمایی شده است. جهاد اکبر و جهاد کبیر مکمل سهگانه جهاد است. این هر سه در یک طرح کلی به ما خواهند گفت،کی، کجا، چه کاری باید انجام داد. هر عمل ما دارای این سه وجه است. همان طور که صاحب سایر صفات دهگانه است.
حال سخن اینجاست. اگر بنا بر این باشد که نماینده جهاد اصغر نیروهای نظامی ارتش و سپاه باشند، نماینده جهاد اکبر و جهاد کبیر کدام بخش از جامعهاند؟!
آیا میتوان گفت که نیروهای نظامی آماده جهادند و بدون در نظر گرفتن عیار آمادگی جهاد اکبر و جهاد کبیر وارد صحنه پاسخ نظامی که خود بخشی از جنگ ترکیبی است بشویم؟!
نویسنده بر آن نیست که تعیین کند، ما در چه نقطه از آمادگی قرار داریم. قصد و غرض بنده آن است که سهم تمام آحاد ملت را در پبشبرد برنامه جهاد یادآوری کنم.
بنا بر اجرای حکمی الهی است. قصد حرکت مردم به بهانه یک رویارویی جدی است. آزمونی عمومی برگزار شده که نیروهای نظامی بخشی از آنند. این امتحان با حضور همه برگزار خواهد شد.
اینگونه نیست که بخشی از بدنه مردم حرکت کنند و بخشی باقی بمانند.
بنیإسرائیل وقتی به دروازههای فلسطین رسیدند حاضر نشدند وارد شوند و جهاد کنند. خداوند آنان را از دم دروازههای شهر بازگرداند. با اینکه وعده پیروزی داده بود و وعده خداوند حق است.
مردم پا پس کشیدند و تقدیر چنان شد که چهل سال آواره باشند. امروز چیزی تغییر نکرده است. صحنه همان صحنه و آزمون همان آزمون است.
جنگ شناختی دشمن بر روی شهرها در تلاش است تا مالک را از پای خیمه معاویه عقب بکشد. یا اینکه نیروی نظامی در نقطه صفر برخورد بدون پشتوانه تنها بماند و محاصره شود و قلع و قمع گردد.
ما آمادهایم تا همه با هم، با تمام توان جهاد کنیم و ولیّ فقیه لحظه و شکل درست عملیات را بر اساس داشتههای واقعی تعیین خواهد فرمود. نه خلف وعدهای هست و نه سستی و تزلزل و عقبنشینی. هیچ سلطهای نیز در کار نیست. اجباری وجود ندارد. ولیّ فقیه یک دست در پیمان خدا دارد و یک دست در پیمان مردم. با هر دو پیش میرود. زبان او نیز پیوندی دارد با وعده خداوند و عهد مردم.
دشمن نیز دائم در حال ارزیابی ماست. آیا تا چه حد آمادهایم؟! پاسخ او نیز به رفتار ما بستگی دارد. آیا آماده جهاد هستیم؟!
آیا سهم خود را برآوردهایم؟!
آیا حق جهاد اکبر با نفسانیات و وساوس درونی و جهاد کبیر با جریان نفاق و شبهه را برآوردهایم؟!
نظامیان قهرمان ما بیباکترین و سلحشورترین نیروهای نظامی جهانند. با تمام امکانات و تجهیزات آمادهاند تا همه به نقطه صفر عملیات برسند.
اما نکته اینجاست که مسئولیت وعده صادق سه بر دوش سه وجه از جهاد است.
جهاد اصغر؛ جهاد اکبر؛ جهاد کبیر
هدایت شده از گروه پژوهشی آرتا
🛑۳ خبر در یک صفحه از روزنامه زمان شاه
➕استخدام ۷۰۰ هزار کارگر خارجی برای کار در ایران (بیکاری در کشور هست و قراره این تعداد کارگر خارجی با حقوق های بالا در ایران شروع به کار کنن)
➕۲۰۰ هزار تُن برنج آمریکایی از فردا در مغازه ها به فروش می رسد(چرا از پاکستان و هند برنج وارد نمیشد! از آمریکا با هزینه های ارسال آنچنانی!!!)
➕ایران با فرستادن نفت، مصر را از بحران نجات داد(ما آریایی هستیم عرب نمی پرستیم )
📚روزنامه اطلاعات ۲۲ دی ۱۳۵۳
گروه پژوهشی آرتا | برای عضویت کلیک کنید