eitaa logo
حسینیه[دَهِه هَشتاد+نَودیها]
324 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
86 فایل
اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا سَیِّدتَنا رُقَیَّةَ عَلَیكِ التَّحِیَّة َاَلسَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللهِ ♡ وَقفِ‌رُقَیِه‌خاتونِ‌وشاهزادِه‌علی‌اصغَر🤍🌙 اَلحَّمدُلِله الَّذیٖ خلقَ الزَهرا... _ای‌اهل‌نت‌بی‌اهل‌بیت‌نباشید! کانال‌خودسازیمون💪🏻🤍 @maktaabe_zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
حسینیه[دَهِه هَشتاد+نَودیها]
گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی
کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم..
حسینیه[دَهِه هَشتاد+نَودیها]
کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درس
سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
کتاب عارفانه زندگی نامه و خاطرات عارف شهید احمد علی نیری است که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، بخشی از این زندگی نامه را مادر شهید به عنوان راوی داستان روایت می‌کند..
شهید احمد علی نیری جوانی بود که در همین نزدیکی ها زندگی می کرد. در محله ای در جنوب شهر تهران. در کنار بازار مولوی. البته حرف از قرن های گذشته نیست! افسانه و اسطوره سازی هم نیست. حرف از کسی است که در همین ایام معاصر در کنار ما زیست. مانند ما در همین دوران زندگی کرد. درس خواند، کار کرد. او به سادگی زندگی کرد و به سادگی بار سفر را به سوی مقصد بست و رفت. آن قدر ساده و بی آلایش که کسی او را نشناخت. حتی خانواده اش! هیچ کس او را نشناخت.
بارزترین صفت عارف شهید احمدعلی نیری ادب و مهربانی و تواضع بود. هیچ كس از احمد آقا بی‎ادبی ندیده بود.. شهید نیری همه‎ی بچّه‎ها را مؤدبانه صدا می‎كرد. هیچ كس در حضور او كوچك نمی‎شد. ممكن نبود با كسی به خصوص نوجوانان با خشونت برخورد كند. بزرگ‎ترین عامل جذب ایشان هم همین ادب و مهربانی ایشان بود. ایشان در مقابل همه‎ی تازه‎واردها از جا بلند می‎شد و احترام می‎كرد. برای تشویق بچّه‎ها به آن‎ها هدیه می‎داد كه بیشتر هدایای ایشان كتاب بود.
قالوا لمااذ تحب المجاهدين وتتحدث عنهم كثیر؟ قلت: كيف لا احب من احبهم الله؟! «گفتند: چرا مجاهدین را زیاد دوست داری و همیشه زیاد در موردشان می‌گویی؟ گفتم: چطور دوستشان نداشته باشم در حالی که الله آنها را دوست دارد؟!»
بهشت زهرا✨ قـطعـه :۲۴✨ ردیـف :۷۶✨ شـماره :۳۲
زیارت_عاشورا.pdf
حجم: 253.3K
هدیه به روح مطهر شهید نوید صفری ❤️ روز نهم✨
حسینیه[دَهِه هَشتاد+نَودیها]
هدیه به روح مطهر شهید نوید صفری ❤️ روز نهم✨
⟮⚘⟯ من یقین دارم ، کھ شهدا نمرده‌اند ؛ فقط با حریر نازکے از جنسِ ⇜‌نور ، از ما جدا شده‌اند..؛🕊•.
از صفات بارز اخلاقی شهید احترام بسیار زیاد به پدر و مادر ، مودب و با حیا ، بسیار دلسوز ، اهل فکر و صبور ، شوخ طبع، بسیار کار راه انداز و توانمند بودند..
شهید نوید صفری علایق خاصی به شهید محمد حسن (رسول) خلیلی داشتند.. درحال حاضر هم مزار این دوشهید در نزدیکی یکدیگر قرار گرفته است..