eitaa logo
🍃مهارتهای زندگی🍃
106 دنبال‌کننده
24 عکس
6 ویدیو
0 فایل
برای داشتن حال خوب بامن همراه شو☘️☘️ ارتباط با من: @ramesh71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان شماره (۱)🍃🍃 در روزگـاران گذشته مردکاسبی بودکـه در دکان کـوچکش آرد می فروخـت. شبها وقتـی مـرد کاسب بـه خانه باز می گشت ، در راه با خود می اندیشید که اگر فردا بتوانم کیسه های آرد بیشتری بفروشم ، می توانم با آن شیـر و خرمـا بخرم . حتی می توانم برای زن و فرزندانم لباسهای نـو تهیه کنم . مـرد کاسب حتی وقتـی در کنـار زن و فـرزندانش سـر سـفره شـام می نشست باز هم در افکار خود غوطه ور بود . نـه حضور زن و فـرزندانش را حس می کـرد و نـه می فهمید که چه می خورد . وقتی بـه بستر می رفت ، نمی توانست بخوابد .افکارش به او اجـازه استراحـت نمی دادند . آنقدر فکر می کرد تـا از خستگی به خواب می رفـت . یکروز صبح در حین خواندن نماز ، به یاد زن همسایه افتاد که چندی پیش از او آرد گرفته بود ولی هنوز پولش را نداده بود . مرد کاسب با عصبانیت به رکوع رفت ، سپس نقشه کشید که چگونه بـه در خـانه او برود و پـولش را پس بگیرد. وقتی به سجـده رفـت ناگهـان به یاد آورد مدتهاست که از یکی از تجـار بازار پول قرض کرده و هنـوز نتوانستـه پول را بـه او برگرداند . آنگاه تـرس سراپـای وجودش را فراگرفت و پیـش خود فکر کرد کـه امـروز حتمـاً مرد تـاجر بـه سراغش خواهد آمد وآبرویش را در محل خواهـد ریخـت . مرد کاسـب نمـازش را بـه پایـان رساند، بی آنکه بداند چه خوانده است . مرد پس از صرف صبحانه ، بـه سوی دکان کوچکش بـه راه افتـاد . در آنجا نیز در فکر بود تا آنکه صدای اذان ظهر از مسجد بلند شد و او به همراه دیگر کاسبان به مسجـد رفت . ولی در آنجـا نـیز آرام نداشت . در حین نماز با خود می گفت : «مدتهـاست زن همسایه را ندیده ام ، او خود را پنهان کرده تـا مبـادا پول آرد را از او بگیرم . می خواهد ، موضوع را فرامـوش کنم. اما این بار حقش را کف دستش می گذارم .» ادامه دارد...🌱🌱 https://eitaa.com/danaei2
داستان شماره ۱(بخش دوم) نمـاز بـه پایـان رسیـد . ولی مـرد کاسـب اصلاً متوجه نشد که چـه خوانـده است . پس از اتمام نماز مـرد بـه سوی دکان خود بـه راه افتـاد .🚶🚶 وقتی بـه در دکان رسیـد ، زن همـسایه را در آنجا دید در حالیکه رنگ به صورت نداشت و پشت سر هم سرفـه می کـرد . زن جلو آمـد و پس سلامو احوالپرسی گفت : «مرا ببخشید که نتوانستم پولتـان را زودتر بیاورم . دو هفته است که سخت بیمـارم . ولی امروز به هرزحتمی بـود ، آمـدم تـا قرضم را ادا کنـم .» آنگـاه پـول را بـه مـرد کاسـب داد و رفـت . مـرد که از دیـدن زن یکه خورده بود ، بـا شرمندگی سرش را پایین انداخت . چه فکرها که نکرده و چـه روزها کـه وقـت خود را صرف افکار بیهـوده نکرده بود . سپـس وارد دکان خود شد اما دوبـاره افکار منفی به ذهـن او هجوم آورد .در همین حیـن خدمتکار یکی از تـاجـران ثـروتمند شهـر وارد دکان شـد و گفت : « اربابم چهار کیسـه آرد لازم دارد .بـاید کیسه ها را بـه خانه او ببری .» مرد کاسب بسیـار خوشحال شد چون می توانست با آن پـول ، قـرض خود را بدهـد و پس از مـدتها بـا خیال راحت سـر بر بـالین بگذارد .مـرد کاسـب کیسه های آرد را بـر پشت اسب خود بست و بسوی خانه تـاجر بـه راه افتاد .امـا او مجبور بود از کنار دکان مرد تاجری که از او پول قـرض کرده بود بگذرد. مرد کاسب بـا ترس به راه افتـاد ، وقتی بـه در دکان تـاجر رسید ، با تعجب دید که در دکان بسته است. از یکی از کسبه ها علت را پرسید و مرد در پاسخ گفت :« چندینماه است ، مرد تاجر بـه سفر رفته است و به این زودیها نیز برنمی گردد .»🌱🌱 مرد کاسب آهی کشید و با خود اندیشید که چه شبها از ترس تـا صبـح نخوابیده است و چه روزها که از ترس دیـدن مرد تاجر پنهان نشده است . اما آیـا ایـن آخـر کار مـرد کاسب بود ؟ نه ! او همیشه موضوعی برای فکر کردن داشت . او یا در گذشته بود یا در آینده . در واقع ایـن داستان زندگی همه مـا است.اگر بـه خـاطر بسپـاریم که زندگی یعنی خوب زیستـن و غنیمت شمردن هر لحظه . آنگاه می توانیـم همیشه در لحظه زندگی کنیـم وآینـده و گذشتـه را بـه فراموشی بسپاریم و به آرامش برسیم .🍃🍃 جایی برای نگرانی نیست🌱 https://eitaa.com/danaei2
امروز مـال مـا است و مـا می توانیم آنـرا هـر طور کـه می خـواهیم ، بگذرانیـم و از آنجا که دیروز گذشته و آینده هم از آن ما نیست ، بنابراین امروز زمانیست که باید به خاطر آن خدا را شکر کنیم و از لحظه لحظه آن لذت ببریم . زیرا گذشـته بوجـود آورنده امروز مـا و امروز ، شکل دهنـده فردا و آینـده ما است. بیاییـد هر روز به خودمان بگوییم ، امروز آغاز یک روز تازه است .🌸🌸 https://eitaa.com/danaei2
قدرت افکار🧠 ۱ـ افکار خوب یعنی افکاری با انرژی مثبت و سازنده . 2ـ افکار بـد یعنی افکاری با انرژی منفی و مخـرب . بنـابرایـن افکـار مـا می تـوانـد یکی از مؤثرترین عوامـل در بـروز مشکلات و نگرانیها ویا بالعکس، حل آنهـا بـاشد . بـا توجه بـه ایـن موضـوع ، ذهن مـا دارای قدرت وتوانایی های فراوانی است که باید راه درست استفاده از آن را بیاموزیم👌👌 https://eitaa.com/danaei2
داستانک🌼🌼 دو بیـمار که یکی مبتلا بـه سرطان و دیگری قند خون بود،از قضا جواب آزمایشهای آنها در بیمارستان اشتباه شد. مردی که سالم بود، پس از آنکه فهمید ، مبتلا به سرطان است ، هـر روز حـالش بدتر از روز قبـل شد و تمام امید خود را از دسـت داد و مـردی که بـواقع سرطان داشت هر روز حالش بهتر شد تا جائیکه بـر بیماری خود غلبه کرد و سلامت خود را بازیافت. پس از مدتی مرد سالم که به اشتبـاه فکر می کرد سرطان دارد ، درگذشت و مردی که سرطان داشت ، بهبود یافت .☘☘ پس بیاییـم از قدرت بیکران ذهن خـود ، در جهت مثبت استفاده کنیـم 👌👌 جایی برای نگرانی نیست🍃🍃 https://eitaa.com/danaei2
منفی گرایی وراه مقابله با آن🌱🌱 افراد زیادی وجود دارند که مشکل خـاصی در زندگی خود ندارند ولی از آنجائیکه انسـانهای منفی گرایی هستـند ، با افکار منفی نگرانی های زیادی را برای خود بوجود می آورند . با این روش آنها ابتدا یک فضای منفی در درون خود بوجود می آورند و بعد این فضای منفی بوجود آمده کم کم بـه بیـرون منتقـل شـده و رفتـار و کـردار آنهـا را تحـت تـأثیـرقـرارمی دهد . 😒😒🙃 روش جایگزینی👇👇 بنابراین نباید اجازه دهیم ، افکار منفی در ذهنمـان نقـش ببندد و اگـر هـم چنیـن اتفاقی افتاد ، بایـد جای آن را بـا افکار روشن و مثبت عوض کنیم . مـا می توانیم در این مواقع از روش جایگزینی بهره بگیریم . بدین صـورت که هـر گاه فکری منفی در ذهن مـا نقش بسـت دقیقاً عکس آنرا به طور مثبت در فکر خود تصور کنیم . با ایـن کار افکار منفی در ذهن ما کم رنگ و کم رنگتر می شود و زمانی می رسد که دیگر هیچ فکر منفی در ذهنمان وجود نخواهد داشت.🌸🌸 https://eitaa.com/danaei2
راهی آسان برای رهایی از نگرانی🍃 یکی از آسان ترین راهها برای رهایی از نگرانی نوشتن آنهاست . افکارتان را هر چه که هست ، بر روی کاغذ بیاورید و بدون هیچ واهمه ای آنها را بنویسید. آنقدر بنویسید که دیگر فکرتان از تمامی نگرانیها خالی شود . مهم نیست که جملاتتان غلط باشد یا درست ، فقـط بنویسیـد . اجازه دهید ، نگرانیهای را که نمی توانید بـا کسی در میان بگذارید ، بر روی کاغذ نوشته شود .شما پس از مدتی با نوشتن چند صفحه ناگهان می بینید که دیگر نگرانی وجود ندارد . اگر پس از گذشت چند روز به سراغ نوشته ها بروید و آنها را بخوانید ، مطمئنم که به آنها خواهید خندید .🌱🌱 https://eitaa.com/danaei2