#جایی برای نگرانی نیست.☘☘
مشکلات و نگرانیهای حاصل از آن اگر امروز نباشد ، فردا حتماً خواهند بود . بنابراین باید بتوانیم با کسب آگاهیهای لازم و بکار بستن راه حلهای درست ، خودمان را با آنها وفق دهیم .🍃🍃
در دنیا هیچ انسانی وجود ندارد، ادعا کند ، هرگز نگرانی نداشته است. ما می توانیم مشکلات و نگرانیهای حاصل از آن را بخشی از زندگی خود بدانیم . براستی اگر مشکلی وجود نداشته باشد ، زندگی بی معنا و یکنواخت خواهد شد . بنابراین یکی از حکمت های وجود مشکلات در زندگی لذت بردن از آسایش و رفاه است .☺️☺️
https://eitaa.com/danaei2
پیش بینی وقایع ومشگلات🤦♀🤦
وقتیکه ما مشکلات و وقایعی را که هنوز به وقـوع نرسیده است، در ذهـن خود پیش بینی می کنیم ، باعث بوجود آمدن تشویش ، نگرانی، اضطراب ، دلهره ،ترس و انواع ناراحتی های عصبی و روحی می شویـم . ما بـا تجسم و پیـش بینی انـواع دشـواریهایی که ممکن اسـت هـرگز رخ ندهد ، باعث دگرگونی و شکنجـه روح و روان خود می شویم.🌸🌸
https://eitaa.com/danaei2
در زمان حال زندگی کنید🍃🍃
افـراد زیـادی وجـود دارنـد که جسمشان در زمان حـال زندگی می کنـد . در حالیکه فکرشـان به گذشته و آینده تعلـق دارد . اما گذشته ،گذشته است و ما بـاید به جای سیر کردن درگذشته تنها از اتفاقات تلخ و شیرین آن عبرت بگیریم و به جای نگرانی دربـاره آینـده ، برای آن برنامه ریزی کنیم و در عیـن حال خود را به خداوند بسپاریم . زمانی که ما حتی از یک ساعت بعد خود خبر نداریم ، چگونـه می توانیم بـا اطمینان بگوییم که فردای ما چه خواهد شد .🌼🌼
https://eitaa.com/danaei2
دوستان خوبم از امروز قراره در رابطه با موضوع نگرانی چند تا داستان جالب براتون بزارم.
داستان ها رو دنبال کنید واز دست ندین👌👌☺️
داستان شماره (۱)🍃🍃
در روزگـاران گذشته مردکاسبی بودکـه در دکان کـوچکش آرد می فروخـت. شبها وقتـی مـرد کاسب بـه خانه باز می گشت ، در راه با خود می اندیشید که اگر فردا بتوانم کیسه های آرد بیشتری بفروشم ، می توانم با آن شیـر و خرمـا بخرم . حتی می توانم برای زن و فرزندانم لباسهای نـو تهیه کنم . مـرد کاسب حتی وقتـی در کنـار زن و فـرزندانش سـر سـفره شـام می نشست باز هم در افکار خود غوطه ور بود . نـه حضور زن و فـرزندانش را حس می کـرد و نـه
می فهمید که چه می خورد . وقتی بـه بستر می رفت ، نمی توانست بخوابد .افکارش به او اجـازه استراحـت نمی دادند . آنقدر فکر می کرد تـا از خستگی به خواب می رفـت . یکروز صبح در حین خواندن نماز ، به یاد زن همسایه افتاد که چندی پیش از او آرد گرفته بود ولی هنوز پولش را نداده بود . مرد کاسب با عصبانیت به رکوع رفت ، سپس نقشه کشید که چگونه بـه در خـانه او برود و پـولش را پس بگیرد. وقتی به سجـده رفـت ناگهـان به یاد آورد مدتهاست که از یکی از تجـار بازار پول قرض کرده و هنـوز نتوانستـه پول را بـه او برگرداند . آنگاه تـرس سراپـای وجودش را فراگرفت
و پیـش خود فکر کرد کـه امـروز حتمـاً مرد تـاجر بـه سراغش خواهد آمد وآبرویش را در محل خواهـد ریخـت . مرد کاسـب نمـازش را بـه پایـان رساند، بی آنکه بداند چه خوانده است . مرد پس از صرف صبحانه ، بـه سوی دکان کوچکش بـه راه افتـاد . در آنجا نیز در فکر بود تا آنکه صدای اذان ظهر از مسجد بلند شد و او به همراه دیگر کاسبان به مسجـد رفت . ولی در آنجـا نـیز آرام نداشت . در حین نماز با خود می گفت : «مدتهـاست زن همسایه را ندیده ام ، او خود را پنهان کرده تـا مبـادا پول آرد را از او بگیرم . می خواهد ، موضوع را فرامـوش کنم. اما این بار حقش را کف دستش می گذارم .»
ادامه دارد...🌱🌱
https://eitaa.com/danaei2
داستان شماره ۱(بخش دوم)
نمـاز بـه پایـان رسیـد . ولی مـرد کاسـب اصلاً متوجه نشد که چـه خوانـده است . پس از اتمام نماز مـرد بـه سوی دکان خود بـه راه افتـاد .🚶🚶
وقتی بـه در دکان رسیـد ، زن همـسایه را در آنجا دید در حالیکه رنگ به صورت نداشت و پشت سر هم سرفـه می کـرد . زن جلو آمـد و پس سلامو احوالپرسی گفت : «مرا ببخشید که نتوانستم پولتـان را زودتر بیاورم . دو هفته است که سخت بیمـارم . ولی امروز به هرزحتمی بـود ، آمـدم تـا قرضم را ادا کنـم .» آنگـاه پـول را بـه مـرد کاسـب داد و رفـت . مـرد که از دیـدن زن یکه خورده بود ، بـا شرمندگی سرش را پایین انداخت . چه فکرها که نکرده و چـه روزها کـه وقـت خود را صرف افکار بیهـوده نکرده بود . سپـس وارد دکان خود شد اما دوبـاره افکار منفی به ذهـن او هجوم آورد .در همین حیـن خدمتکار یکی از تـاجـران ثـروتمند شهـر وارد دکان شـد و گفت :
« اربابم چهار کیسـه آرد لازم دارد .بـاید کیسه ها را بـه خانه او ببری .»
مرد کاسب بسیـار خوشحال شد چون می توانست با آن پـول ، قـرض خود را بدهـد و پس از مـدتها بـا خیال راحت سـر بر بـالین بگذارد .مـرد کاسـب کیسه های آرد را بـر پشت اسب خود بست و بسوی خانه تـاجر بـه راه افتاد .امـا او مجبور بود از کنار دکان مرد تاجری که از او پول قـرض کرده بود بگذرد. مرد کاسب بـا ترس به راه افتـاد ، وقتی بـه در دکان تـاجر رسید ، با تعجب دید که در دکان بسته است. از یکی از کسبه ها علت را پرسید و مرد در پاسخ گفت :« چندینماه است ، مرد تاجر بـه سفر رفته است و به این زودیها نیز برنمی گردد .»🌱🌱
مرد کاسب آهی کشید و با خود اندیشید که چه شبها از ترس تـا صبـح نخوابیده است و چه روزها که از ترس دیـدن مرد تاجر پنهان نشده است . اما آیـا ایـن آخـر کار مـرد کاسب بود ؟ نه ! او همیشه موضوعی برای فکر کردن داشت . او یا در گذشته بود یا در آینده .
در واقع ایـن داستان زندگی همه مـا است.اگر بـه خـاطر بسپـاریم که زندگی یعنی خوب زیستـن و غنیمت شمردن هر لحظه . آنگاه می توانیـم همیشه در لحظه زندگی کنیـم وآینـده و گذشتـه را بـه فراموشی بسپاریم و به آرامش برسیم .🍃🍃
جایی برای نگرانی نیست🌱
https://eitaa.com/danaei2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان امیرالمومنین(ع) درباره نماز☘☘
https://eitaa.com/danaei2
امروز مـال مـا است و مـا می توانیم آنـرا هـر طور کـه می خـواهیم ، بگذرانیـم و از آنجا که دیروز گذشته و آینده هم از آن ما نیست ، بنابراین امروز زمانیست که باید به خاطر آن خدا را شکر کنیم و از لحظه لحظه آن لذت ببریم . زیرا گذشـته بوجـود آورنده امروز مـا و امروز ، شکل دهنـده فردا و آینـده ما است. بیاییـد هر روز به خودمان بگوییم ، امروز آغاز یک روز تازه است .🌸🌸
https://eitaa.com/danaei2
قدرت افکار🧠
۱ـ افکار خوب یعنی افکاری با انرژی مثبت و سازنده .
2ـ افکار بـد یعنی افکاری با انرژی منفی و مخـرب .
بنـابرایـن افکـار مـا می تـوانـد یکی از مؤثرترین عوامـل در بـروز مشکلات و نگرانیها ویا بالعکس، حل آنهـا بـاشد .
بـا توجه بـه ایـن موضـوع ، ذهن مـا دارای قدرت وتوانایی های فراوانی است که باید راه درست استفاده از آن را بیاموزیم👌👌
https://eitaa.com/danaei2
داستانک🌼🌼
دو بیـمار که یکی مبتلا بـه سرطان و دیگری قند خون بود،از قضا جواب آزمایشهای آنها در بیمارستان اشتباه شد. مردی که سالم بود، پس از آنکه فهمید ، مبتلا به سرطان است ، هـر روز حـالش بدتر از روز قبـل شد و تمام امید خود را از دسـت داد و مـردی که بـواقع سرطان داشت هر روز حالش بهتر شد تا جائیکه بـر بیماری خود غلبه کرد و سلامت خود را بازیافت. پس از مدتی مرد سالم که به اشتبـاه فکر می کرد سرطان دارد ، درگذشت و مردی که سرطان داشت ، بهبود یافت .☘☘
پس بیاییـم از قدرت بیکران ذهن خـود ، در جهت مثبت استفاده کنیـم 👌👌
جایی برای نگرانی نیست🍃🍃
https://eitaa.com/danaei2