💠 مسابقه کتابخوانی " إِنّی أَحِبُّ الصَّلاةَ"
💠 همرا ه با مسابقه جنبیِ انتخاب بهترین اشعار و متون ادبی درباره نماز و ارتباط آن با عاشورا
💠 همراه با جوایز نفیس 👇
🔸نفر اول: نیم سکه بهار آزادی🥇
🔸نفر دوم: ربع سکه بهار آزادی🏅
🔸نفر سوم: دو میلیون تومان💶
🔸نفر چهارم تا پانزدهم: نفری پانصد هزار تومان
💠جوایز بخش جنبی مسابقه:
🔸اهدای سیصد هزار تومان به پانزده نفر
💠 برای اطلاع از شرایط و مهلت ثبت نام، نحوه دریافت کتاب در سراسر کشور، زمان برگزاری آزمون و ... اینجا را لمس نمایید.
درتاریخ ۲۴ مرداد سال ۱۳۶۱ سازمان تروریستی منافقین اقدام به ربایش وشکنجه ی سه تن از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی میکند که یکی از آن افراد شهید طالب طاهری رحمه الله علیه بود!
عزیزان، طالب ۱۷ سال بیشتر نداشت که زنده زنده گوش وبینی اش را بریدند ویک چشمش را از حدقه درآوردند؛ با اتو کل بدن طالب را داغ کردند وآب جوش روی تمام بدنش ریختند، وبا شیشه خرده پوستش را جدا کردند و در آخر هم گفته شده زنده به گورش کردند!!!
پ ن:
هر کسی از جلاد های منافقین دفاع کرد، این شهید عزیز را به او معرفی کنید
شادی روح شهدا صلوات
✍️بیداری ملت
@bidariymelat
او رود جنــون بود که دریا می شد
با بیــــرق آفتـــــاب برپا می شد
پرواز اگــــر نبــــود ، معلـوم نبــــود
این مردچگونه در زمین جا می شد
#میلاد_عرفانپور
15مرداد سالگرد شهادت خلبان عباس بابایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این فیلمِ مقایسه مدیریت سیل در ایران و آلمان رو ببینید و به سانسور رسانه ای این فاجعه بنگرید از طرفی تفاوتهای نوع کمک رسانی رو مقایسه کنید تا ارزش نیروهای جهادی رو متوجه بشیم.
✍ مجتبی روحی زاده
🆘 @Roshangari_ir
❌به تو چه ها ، به من چه ات نکنن!
بنظرتان این دوقلوی نحس کدامیک زودتر متولد شده اند؟!
برای یک لحظه هم که باشد: "به تو چه"؟!
اگر همه "به من چه؟" بودند، "به تو چه؟" پیدا نمیشد!
اما پس از "به تو چه؟" ، "به من چه ها" زیاد پیدا میشود!
در امور عمومی به هم مربوطیم !
راضی به ، "به من چه؟" نشو ؛ حتی اگر درشت بگویند:"به تو چه؟"؛ و الا امور عمومی مال همان "به تو چه ها" میشود!
از ما گفتن بود!
محسن قنبریان
☑️ @m_ghanbarian
خیلی زور داره، ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی بوده، تا رسید به این، انقلاب شد😂
#حسین_دارابی 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
من نمیدونم طرف یه سال کنکور قبول نمیشه، از همه چی نا امید میشه، افسرده میشه و خلاصه داغون میشه. نمیتونه یکسال دیگه انتظار بکشه.
بابا یکم از این یاد بگیرید، ۴٢ ساله منتظره نظام جمهوری اسلامی نابود بشه بیاد اینجا شاه بشه😂
#حسین_دارابی 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
💥 *۵ داستان کوتاه ولی پر معنا
از شهید حسین یوسف الهی*
🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.
1⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت میشود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود.
وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمیشوی".
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟
2⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!
3⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمیدانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی میتواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟
لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!
4⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.
محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص میکنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!
5⃣همرزم شهید: زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!
از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد...
منبع: کتاب نسل سوخته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توضیحات جالب سرتیم محافظین رهبر انقلاب
⭕️ من میخوام داخل مردم باشم!
🆔 @sireh_agha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺شبکه خبری رژیم صهیونیستی و اعتراف کارشناس اسرائیلی در مورد ترس رژیم صهیونیستی از حزب الله لبنان