🔺️🔻 *برگزاری آزمون استخدامی آموزشوپرورش در اسفند*
رئیس سازمان اداری استخدامی:
🔹️آزمون استخدامی آموزش و پرورش اگر تامین اعتبار شود اسفندماه و قبل از ماه رمضان انجام میشود.
🔹️خروجی از آموزش و پرورش به خاطر بازنشستگی سالانه بین ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر است که برای جبران آن باید جذب داشته باشیم.
🔹️بخشی از جذب نیرو توسط دانشگاه فرهنگیان انجام می شود که امسال ۳۰ هزار نفر مجوز دادیم. در شرایط موجود آزمون استخدامی ماده ۲۸ هم خواهیم داشت.
▫️تسنیم
@akharinkhabar | akharinkhabar.ir
🔺️🔻 *برگزاری آزمون استخدامی آموزشوپرورش در اسفند*
رئیس سازمان اداری استخدامی:
🔹️آزمون استخدامی آموزش و پرورش اگر تامین اعتبار شود اسفندماه و قبل از ماه رمضان انجام میشود.
🔹️خروجی از آموزش و پرورش به خاطر بازنشستگی سالانه بین ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر است که برای جبران آن باید جذب داشته باشیم.
🔹️بخشی از جذب نیرو توسط دانشگاه فرهنگیان انجام می شود که امسال ۳۰ هزار نفر مجوز دادیم. در شرایط موجود آزمون استخدامی ماده ۲۸ هم خواهیم داشت.
▫️تسنیم
@akharinkhabar | akharinkhabar.ir
🔴 قطعا صبر استراتژیک تا زمانی معنا دارد که امنیت ملی را خدشهدار نکند
درخواست بسیج دانشجویی دانشگاه تهران از شورای عالی امنیت ملی
#بسیج_دانشجویی
#دانشگاه_تهران
✅ کانال #سعیدیسم :
@saeedism
هدایت شده از محمد معلی
ریشه گوشهگیر بودن اباضیه - بخش دوم.mp3
5.49M
⭕️ عمان؛ میانجیگر گوشهگیر - قسمت دوم
🔹 ریشه عقیدتی و تاریخی گوشهگیر بودن عمان در سیاست خارجی
🔹 حتما قبل از این فایل، قسمت اول اون رو هم گوش کنید.
🆔 @moallablog
برای همسر شهید حادثه تروریستی دیروز که باردار هستند دعا کنید😭
#ارسالی_مخاطبین
#کرمان_تسلیت🏴
#دختران_انقلاب
🇮🇷کانال دختران انقلاب را دنبال کنید
✅https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بچه با قاچاق بنزین روزی ۶۰۰ تومن درامد دارد. یعنی ماهی ۱۸ میلیون تومن.
یعنی ۳ برابر حداقل دستمزد.
تازه این بچه فقط روزی یک ۲۰ لیتری میبرد. فرض کنید یک جوانی، روزی دو بار، و هر بار ۵ تا ۲۰ لیتری را بار الاغ کند. میشود روزی ۶ میلیون تومن. یعنی ماهی ۱۸۰ میلیون تومن.
🔸دوستی میگفت در تمامی شهرهای مرزی نه کارگر فنی میتوان پیدا کرد نه کارگر ساده. همه مرزنشینانمان را به درامد بالا و ساده قاچاق عادت داده ایم. برای کم کردن بار منفی اش هم نام یکی را کولبری نام یکی را سوخت بری و دیگری را ته لنجی نهادیم.
@BisimchiMedia
هدایت شده از 🌱 تشکیلات توحیدی 🌱
2_144200951340163766.mp3
13.34M
🎧 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهلبیت(علیهمالسلام). ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
🌷
🖌 متاسفانه به دلیل جنایتی که امروز در کرمان رخ داد و باعث شهید و مجروح شدن عدهای از برادران و خواهران عزیزمان شد، سخنرانی امروز حضرت آقا روحی فداه که در جمع مداحان بود، تقریبا به حاشیه رفت.
همهی عزیزانی که از این جنایتِ کرمان، ناراحت و خشمگین هستند و نیز آن عده از بزرگوارانی که انتظارِ #انتقامسخت (البته طبق میل و نظر خودشان) را از نظام دارند و مدام در کانالهای مختلف، مسئولین نظامی و امنیتی را به بیعُرضگی متهم میکنند، حتما این سخنان نائب الامام را گوش بدند.
به نظرم در این سخنرانی _ که قبل از جنایت در کرمان بود_ رهبر انقلاب، ابزارها، قالبها، روشها و اولویتهای #انتقامسخت را فرمودند، منتها متاسفانه یه عده، یه تعریف خیلی سطحی و هیجانی و بچهگانه از #انتقامسخت دارند و منتظرند تا نظام، طبق خواستهی آنها رفتار کند؛ که اگر نکند، هر چه از دهانشان دربیاید_به اسم انقلابیگری_ نثار نظام و جمهوری اسلامی خواهند کرد.
مسائل کشور و نظام را باید واقعی و کلان و درست تحلیل کرد.
به ریشهی دشمنیِ دشمن و این ترورها و جنایات باید نگاهی جامع و دقیق داشت.
نباید غلبهی سطحینگریها و جزئینگریها، باعث سادهانگاری و عوام گرایی و گمراهی ما بشوند.
"عدم نگاه جامع و کلان به مسائل انقلاب و کشور باعث ناامیدی و یاس از انقلاب خواهد شد."
حسن رزمی
مسئول مجموعهی تخصصی مکتب انقلاب اسلامی بعثت
#تشکیلات_توحیدی
#بصیرتی
┏━━━〰️〰️━━━┓
@tashkilat_ir
┗━━━〰️〰️━━━┛
پایگاه فرهنگی بعثت : besat313.ir
➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از کانال حسین دارابی
روایت از کرمان؛
روایت از یک شهر مقاوم؛
زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانههایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابهلای روسری روی گونهاش ریخته بود. لبهایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زندهست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بیجانش را نگه داشت.
نگهبان همانطورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه میکرد گفت: "پسرته خواهر؟" و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: "تو رو امام زمان نگو مُرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: "خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش میکنی؟"
زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضیهاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده سالهی او. سومی هم بدن بیجانی بود که بر پارچهی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که بهسرعت داشت از کنارش میگذشت چنگ انداخت و گفت: "خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه اینجا نیاوردن؟" پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: "من کار دارم، خانم جون پاشو اینجا آلودهست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکییکی اتاق ها رو نگاه کنی."
زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاقها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم ... چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک میشد دلش بیشتر راضی میشد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاقها بیابد.
آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه میرفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سالخورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله میکرد.
جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: "مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز میکنم"
در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشمهایش تار شد: "خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم."
بیرمق با لبهایی لرزان از زنی پرسید: "سردخانه کجاست؟" و قبل از آنکه جملهاش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون میآمد بلند فریاد زد: "پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU"
از لابهلای درِ باز شدهی اتاق و رفتوآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفتهاش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان میداد آرام گرفت ...
روایت از فاطمه مهرابی
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هدایت شده از کانال حسین دارابی
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین روضه شهید عادل رضایی😭
او مداح گلزار شهدای کرمان بود که ساعاتی بعد از مداحی به شهادت رسید
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
هدایت شده از طاها رشد | رشد دینی برای همه
💠قصه یک زن💠
#دوره_دوم
قصهها اغلب مردانه بودهاند، انگار ما همیشه قصهها را مردانه پی گرفتهایم و مردانه از آنها عبور کردهایم. قصهی موسی را شنیدهایم و ابراهیم را، قصه شعیب را و محمد را... قصهی نمرود را و فرعون را...
میشد قصه، قصهی ساره باشد، قصه آسیه را خواند، قصه هاجر را شنید و قصه خدیجه را نفس کشید.
اینجا قصهها همه از زاویه زنان است و زن محور اصلی قصه.
«قصهی یک زن» راوی زنانه قصههاست و راوی قصههای زنان در قرآن...
🔰فصل اول: یک عاشقانهی ناآرام
حضرت خدیجه سلام الله علیها قبل از ولادت تا ازدواج.
🛑 قیمت دوره فقط ۲۵۰/۰۰۰ هزار تومان
🟠 تخفیف ویژه فعالان جلسات خانگی قرآن کریم
⬅️همین حالا ثبت نام کن.
https://survey.porsline.ir/s/yzFb3XG/
http://Taharoshd.com
🌐جهت کسب اطلاعات بیشتر به آیدی و شماره زیر مراجعه کنید.
09185857035
@Taharoshd_2
•┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈•
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشک های حاجی بعد
از شنیدن نام مهدی
او چه ها می دید که
اینگونه منقلب میشد!؟
*مَتَى نُغَادِیکَ وَ نُرَاوِحُکَ فَنَقِرَّ عَیْنا*
چه زمان با تو صبح و شام مىکنیم،تا دیده از این کار روشن کنیم؟
#دعای_ندبه
#التماس_دعا