اواخر سال 98 و اوایل ورود کرونا بود...محدودیت های کرونایی شدیدتر ... تشنه شرح هایی بر مناجات خمس عشر بودم ...در اینترنت سرچ کردم و اتفاقا لینکی را باز کردم که در مورد مناجات های خمس عشر مطالبی نوشته بود...منبع را نگاه کردم دیدم کتاب فوز سالک از علی صفایی حائری است...از لینک آمدم بیرون به دنبال کتاب فوز سالک...محدودیت های کرونایی موجب تعطیلی کتابخانه ها، کتابفروشی ها و حتی تعطیلی ادارات پست شده بودو امکان خرید اینترنتی هم نبود...تنها راه ممکن پیدا کردن فایل رایگان کتاب بود...پیدا کردم😍 آن هم نه فقط فوز سالک را، که فایل رایگان همه کتب استاد صفایی را یکجا پیدا کردم😍❤️ با عطشی وصف ناشدنی سراغ کتاب فوز سالک رفتم...30 صفحه ای خوانده بودم که ناگهان یادم افتاد رضایت ناشر در این امور شرط است...دست نگه داشتم برای مطالعه. رفتم دنبال استفتاء از مرجع تقلیدم .گفت رضایت ناشر شرط است. از مرجع تقلید خداحافظی کردم رفتم دنبال ناشر لیله القدر قم...شماره را پیدا کردم و به ناشر پیام دادم...ابراز عدم رضایت کرد😐😔😥 و من پنچرررر شدم 😩 علی رغم بسته بودن همه راه های حلال برای دسترسی به این کتاب، چشمه ای از عطش برای خواندن در من باز شده بود!!!! خواهرم که شدت اشتیاقم را دید و حکم شرعی و عدم رضایت ناشر را، با شیطنتی معنا دار به من گفت: بفرما این تو و این حکم شرعی دست و پاگیر !!!..😉
فکرش را بکنید حاضر بودم پول بدم کتاب بخرم، ولی جایی نبود که از من پول بگیرد و کتاب مدنظرم را بدهد..!!
چند روز به این حال سپری کردم...این حال را در ذهنتان تصور کنید:
محبوبتان پیش رویتان و نزدیک تان باشد؛ ولی شما را از او منع کنند و عطشتان را فزونتر کنند...!! آه که من با این عطش به استاد علی صفایی رسیدم.
روزی بعد با بنده خدایی حرف میزدم ، نمی دانم چه شد ماجرای این اشتیاق و آن منع را پیش کشیدم...دست بر قضا، ایشان راه حلال دسترسی را برایم معرفی کرد😍
و آن خرید اینترنتی نرم افزار آغاز در نهایت بود...😊
10 تومن دادم و از راه درست به همه کتب و حتی بیشتر از کتب، دسترسی پیدا کردم.😍
و اینگونه بود که در نهایت ، به آغاز رسیدم.
آغاز رفاقت من با کسی که گویا خودم را در او دیده باشم...!!!
استاد علی صفایی حائری
در آستانه « غدیر » می خواهم از کسی سخن بگویم که پیام « عاشورا » را درک کرده بود و خود، یکی از « وارثان عاشورا » بود.
کسی که طعم « فقر و انفاق » را چشیده بود ، از « روزهای فاطمه(س) » غصه هایی بر دلش نشسته بود که اینگونه عالی « شرحی بر دعاهای روزانه حضرت زهرا(س) » را به قلم کشید.
نگاهی زیبا به « انسان در دو فصل »، « روابط متکامل زن و مرد » و « تربیت کودک» در زندگی داشت.
کسی که به واسطه « تطهیر با جاری قرآن »، قدم در « صراط » گذاشته بود. « روش برداشت از قرآن »، « روش برداشت از نهج البلاغه » و « خط انتقال معارف » را عمیق می دانست.
به « حقیقت حج » راه یافته بود.
در « ذهنیت و زاویه دید » وی به عنوان یک روحانیِ موفق، کتاب « روحانیت و حوزه » بسیار خواندنی است.
با « بررسی » آثار ایشان، مشهود است که
« نگاهی به تاریخ معاصر ایران» ، « درس هایی از انقلاب » ، « پاسخ (ی) به پیام نهضت آزادی »، « مشکلات حکومت دینی » و « نقدی بر فلسفه دین » در اندیشه اش به عنوان دغدغه موج می زد.
ایشان ، در 22 تیر 1378، در پرتو « اخبات » ، ندای « فوز سالک » را سر داد و در راه سفر به مشهد الرضا علیه السلام، روح والایش راهی « حیات برتر » شد.
اینک تو « وقتی که از خودت میسوزی »، می توانی با نوای دلنشینش در « بشنو از نی » بی امان بباری و در « انتظار » « بهار رویش» باشی که تو را به « رشد» و « حرکت » و به « قیام » در راه « مسئولیت و سازندگی » بکشاند.
راه او هنوز ادامه دارد...
استاد علی صفایی حائری
خلاصه از ما گفتن بود، کتابهای استاد صفایی رو اگه نخونین و با این اندیشه آشنا نشید، نصف عمرتون هدر شده😊 ....اون نصف بقیه اش هم در باز کردن ایتا هدر میشه😅
خسرالایتا و اونتا میشید😁
مطالعه کتب استادصفایی برای همه خوبه ولی برای بعضیا نیاز ضروری هست؛ مثل فعالان تربیتی و فرهنگی، سرگروه ها و مربیان صالحین، حوزوی ها و به خصوص طلبه های مبلّغ، دبیران دین و زندگی و روانشناس خوانهای مدرن و..😉
حالا برای اینکه استارت تون بزنم تا حرکت کنید و رشد کنید و قیام کنید و فوز سالک دست بگیرید و ..همه این کتب رو برید بخونید،
بخشی از کتاب فوز سالک رو که عطش ما را صد چندان کرده بود، براتون خواهم آورد ان شاءالله 🌺🌸
گاهی دستی بر قلم می برم..🖌
قبل از آشنایی با استاد علی صفایی ، متنی نوشته بودم که بعد از آشنایی با ایشان، شبیه آن را در بیان ایشان یافتم...😊
این است که می گویم من در ایشان، خودم را دیده ام ...
از زبان ایشان، درد هایم را شنیده ام و با سوز سخنشان بارها گریسته ام، با چشم شان به دنیا نگریسته ام ...با گوششان، نوای نی را شنیده ام و و....
این من 👇
تلاش مذبوحانه :
نمیدانم تلاش مذبوحانه را با چشمانت دیده ای یا اینکه فقط گوشهایت، آن را شنیده اند؟ و یا... شاید خودت درگیرش شده ای!! یک قربانی را وقتی سر می برند، تیزیِ چاقو، رگهای حیاتش را پاره می کند و خونش را که امانتِ زنده بودنش بود، از او می گیرد. چشم هایش هنوز باز است و فرو ریختن قطره قطره جانش را می بیند! پاهایش در تقلایی عجیب است؛ چون فهمیده است که دیگر، فرصتِ ماندن ندارد. باید برود...نه با پای تن؛ که با پای روح باید برود! بی رمق شدن تنش را لمس می کند...می فهمد..می بیند؛ ولی با همه این فهمیدن ها، تمامِ بودنش یک تلاش است، تلاشی مذبوحانه. آری، زنده بودن من،همان تلاش مذبوحانه است. تیزی ِ چاقوی بی رحمِ جدایی و فراق، رگِ حیاتیِ دلم را بریده است و عجب ندارد اگر از دلم، خون بچکد!! عمری است در فراق دوست، دلم خون است. دلِ من، قربانی است؛ قربانیِ دردِ دوست!! دیگر رمقی در وجودش نیست. خوب می فهمد که نایِ ماندن ندارد.. دلِ من آنقدر عجیب تنگ است که میداند اگر رگ رگش پاره نشود و قربانی نشود، نمی تواند گنجایش دوست را داشته باشد. برای همین، دلم در میان خون می تپد و در تقلایی عجیب است؛ در اوج تلاشی مذبوحانه!! دلم از خدا می خواهد که رگ رگ این دلِ تنگ، پاره شود ولی... ولی گنجایش " او " را داشته باشد. 91/4/7
❌👈 شرايط ذبح
🔶 وقتى كه مى خواهند گوسفندى را ذبح كنند، بايد شرايطى فراهم باشد: بايد رو به قبله باشد. وسيله ى بريدن آهن باشد. ذابح بايد مسلم باشد. و به نام حق كشته شود. براى حق و در راه حق كشته شود، نه در راه بتها و هواها و هوسها.
🔶 ما در اين هستى يا صبر مى كنيم تا بميريم و مى گذاريم گذشت زمانه خاكمان كند و يا اگر بنا شد از خودمان بهره بگيريم، قبله اى نداريم.
🔶 جهت هاى ما و قبله هاى ما، ما را مردار مى كنند؛ قبله هايى كه ما خودمان را در آن راه ذبح كرديم و عمرى را از دست داديم، يا ثروتها بوده و يا قدرتها و شهرتها و يا فرزندها. خودمان را براى آنها فدا كرده ايم.
🔶 و خودمان را براى آنها مردار كرده ايم و آنها هم ما را به هيچ هم نگرفته اند. و ما هم جز حسرت چيزى به دل نگرفتيم. و با آن همه ضربه اى كه مى خورديم، بيدار نشديم.
🔶 آنهايى كه بناى ذبح خودشان را دارند و بناست ذبيح شوند، بايد ذبيح اللَّه باشند. اين است كه اسماعيل هايى كه ذبيح حقند، پايدار باقى مى مانند.
🔶 كسى كه ذبيح او نباشد و با دست ابراهيمى كشته نشود و در هنگام كشتنش تمام رگها را قطع نكند و تمام پيوندها را نبرد، مردار است. ذبيح نيست؛ جيفه است. مرده است. حياتى ندارد.
📚 حقیقت حج، ص ۱۱۷
🆔👉 @cheshmeyejarie
این من 👇
چه کسی میداند به پایانِ تمامِ راه هایِ این دنیایی رسیدن و در آغازِ راهِ دنیایی دیگر ماندن یعنی چه؟ ماندن در آغازی که انسان را به پایانِ خود، نزدیک میکند!! با که توان گفت از تلاطم های دلی که همه آشناها را غریبه میداند و خود، غریبه ای بیش نیست. پریشانی های روحی را که در شعله ورترین نقطه اش، خاموش می شود و جز دودی و خاکستری از آن بر جای نمی ماند. خاکستری که نوید تولدی دوباره می دهد به این ققنوسِ مانده در قفسِ مرگ... و چه معجزه ای است تولد در پشت میله های تنگاتنگ اندوه. و چه لذت بخش است شروعی نو در پایان یافتنی تلخ...رسیدن به آغاز، در پایان خود....!!! 87/12/13
و این، او 👇
راه، آنجا آغاز می شود که تو به پایان می رسی !!