زیارت عاشورا برای اولین بار با صدای سردار دلها
❤ حاج قاسم سلیمانی
❤ استاد سماواتی
❤ استاد فرهمند
❤ علی فانی
✅ به همراه ذکر شمار( صلوات شمار دیجیتالی)
✅ پخش زنده از بین الحرمین و ....
✅ اسکرول خودکار متن و صوت
✅ گرافیک فوق العاده زیبا
لینک مستقیم از کافه بازار 👇
http://cafebazaar.ir/app/?id=ziarat.ashora.bidar&ref=share
لینک مستقیم در مایکت👇
https://myket.ir/app/ziarat.ashora.bidar
ziarat.ashora.bidar.apk
17.96M
زیارت عاشورا برای اولین بار با صدای سردار دلها
❤ حاج قاسم سلیمانی
❤ استاد سماواتی
❤ استاد فرهمند
❤ علی فانی
✅ به همراه ذکر شمار( صلوات شمار دیجیتالی)
✅ پخش زنده از بین الحرمین و ....
✅ اسکرول خودکار متن و صوت
✅ گرافیک فوق العاده زیبا
لینک مستقیم از کافه بازار 👇
http://cafebazaar.ir/app/?id=ziarat.ashora.bidar&ref=share
لینک مستقیم در مایکت👇
https://myket.ir/app/ziarat.ashora.bidar
چراغهای مسجد دسته دسته روشن میشوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.
آقا سید مهدی که از پلههای منبر پایین میآید، حاج شمسالدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز میکند تا برسد بهش.
جمعیت هم همینطور که سلام میکنند راه باز میکنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، میگذار پر قبایش. مدتها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی میکنن…
حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک میشود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…
زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالیاش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه میکرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لبها، گیسهای پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونهای نبود که معترضش بشوند…
حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را میبینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوبالیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است…
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه میکند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمیگوید اینها با این زن ... چه کار دارند؟
سبحان الله…
سید مکثی میکند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمیخورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی میشود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه میکند و سمت زن میرود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور میکند.
به قیافهشان که نمیخورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله میگوید.
- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه میافتد.
حاج مرشد، همانجا میایستد. میترسد از مشایعت آن زن!…
زن چیزی نمیگوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
دخترم! این وقت شب، ایستادهاید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشمهایش که قدری هوای باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون میآورد و سمت زن میگیرد:
این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمردهام. مال امام حسین(ع) است… تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!…
سید به حاجی ملحق میشود و دور…
انگار باران چشمهای زن، تمامی ندارد…
چندسال بعد…نمیدانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج میشود. زیر لب همینجور سلام میدهد و دور میشود. به در صحن که میرسد، نگاهش به نگاه مردی گره میخورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را میپاییده، نزدیک میآید و عرض ادبی.
زن بنده میخواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر میایستد، زن نزدیک میآید و کمی نقاب از صورتش بر میگیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان میآید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت… آقا سید! من دیگر… خوب شدهام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است… سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف میکرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند، به اندازهی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه میکردند و سرشان را میکوبیدند به تابوت…
#تلنگر
🌴 کــــانـــــال در محـــــضر علمـــــا 🌴 👇
https://eitaa.com/joinchat/890306563Ceb69f62f94
🧡 السلام علیک یا صاحب الزمان 🧡
سلام مهدی جان
صبحت بخیر آقای غریبم.
هر سپیده از خدا می خواهم که جانت به سلامت باشد و از هر گزندی در امان باشی .
از خدا می خواهم که در هجوم این همه اندوه ، قلب صبورت ، آرام باشد .
و از من ، منتظری روسیاه ، جز دعا برای بزرگی چون تو چه بر می آید؟...
🌴 کــــانـــــال در محـــــضر علمـــــا 🌴 👇
https://eitaa.com/joinchat/890306563Ceb69f62f94
⭐این صدقه دادن های اول صبح...
🔷️صبح را با صدقه آغاز کنید
🔺️امام صادق علیه السلام فرمودند:
مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ حِینَ یُصْبِحُ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ ذَلِکَ اَلْیَوْمِ.
کسى که بامدادان صدقهاى بدهد، خداى عزّ و جلّ پیشامد نحس آن روز را از او دفع میکند.
🔸️الکافی، ج 4، ص 6
این صدقه دادن های اول صبحت به نیت سلامتی امام زمانت (اگر چه مبلغ اندکی باشد) خیلی اوضاع و احوال زندگی ات را سر و سامان می دهد، مولا علیه السلام بدهکار تو و من نمی مانند و هزار هزار برابر برایمان جبران می کنند.
#صدقه_دادن_های_اول_صبح
🌴 کــــانـــــال در محـــــضر علمـــــا 🌴 👇
https://eitaa.com/joinchat/890306563Ceb69f62f94
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸 حديث ثقلين دلالت بر وجود امام زمان علیهالسلام دارد و از ادله صريحه اثبات امامت است؛ زيرا در بخشى از آن، آمده است: «سَأَلْتُ اللّهَ أَنْ لا يُفَرِّقَ بَيْنَهُما حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ فَاسْتَجابَ لى؛ از خدا خواستهام كه بين آن دو (عترت و قرآن) جدايى نيندازد، تا اينكه در كنار حوض [كوثر] نزد من حاضر شوند، و خداوند اين دعاى مرا اجابت نمود»؛ بنابراين، هر وقت قرآن دست اين امت باشد، اهلبيت علیهمالسلام نيز هست.
📚 کتاب حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، ص٩٨
مجموعه بیانات آیتالله بهجت قدسسره پیرامون حضرت ولی عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف
⭐ کانال آیت الله بهجت 👇
https://eitaa.com/joinchat/1560805625C87976a81f9
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️ سید مهدی قوام و زن بدکاره
🎙 استاد دانشمند
🌴 کــــانـــــال در محـــــضر علمـــــا 🌴 👇
https://eitaa.com/joinchat/890306563Ceb69f62f94
🔻تاثیرات زیادی که شخص نویسنده حرز کبیر امام جواد علیه السلام میتواند داشته باشد تو نوشتن حرز امام جواد علیه السلام،توضیح در کانال حرز
🔶 حرز اصل کبیر امام جواد علیه السلام روی پوست آهو رو از فروشگاه در محضر علما تهیه بفرمایید.👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/1766785276C8c0efe6c9c
🌸🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍂🍃
🍂
🔰داستان دوم طی الارض شیخ حسنعلی نخودکی"ره"
✅شخصی بنام صنیعی از اهل اصفهان که ریاست اداره تلفن مشهد را نیز به عهده داشت ، می گوید: وقتی به درد پا مبتلا شدم ، به ارشاد و به اتفاق دو تن از دوستانم به نامهای حسن روستائی و شاهزاده ی دولتشاهی به خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (رحمة الله علیه )رفتم تا توجهی فرماید و از آن درد خلاص گردم ، چون به خانه او رفتم ،دیدم که در اطاق گلی و بر روی تخت پوست وزیلویی نشسته است.در دلم گذشت که شاید این مرد نیز با ظواهر ،تدلیس (عوامفریبی) می کند. پس از شنیدن حاجتم ، فرمود تا دو روز دیگر به خدمتش برسم. روز موعود و بنا به وعده آنجا رفتم . چون در خدمتش نشستم ، نظرعمیقی در من افکند که ناگهان خود را در شهر اراک که مدتی محل سکونتم بود یافتم . در آن وقت پسرم نیز در آن شهر ساکن بود .یک سره به خانه او رفتم ، ولی به من گفتند : فرزند تو چندی است که از این خانه به جای دیگر منتقل شده است و نشانی محل جدید او را به من دادند.بسوی آن نشانی جدید راه افتادم و در راه باتنی چند از دوستان مصادف شدم که قرار گذاشتند همان شب به دیدن من بیایند . چون به درب ِ منزل فرزندم رسیدم و درب را به صدا درآوردم خادمه یی درب را گشود. چون خواستم به درون روم ، ناگهان صدای حاج شیخ مرا به خود آورد . دیدم غرق عرق شده و خسته وکوفته ام.آنگاه دستوری از دعا و دوا به من مرحمت فرمود ، ولی پیوسته در اندیشه بودم که این چگونه سیر وسیاحتی بود که کردم ؟! پس از چند روز ، نامه ای گله آمیز از پسرم رسید که:چه شد به اراک و تا درب ِ خانه ما آمدی ، ولی داخل نشده، بازگشتی و چرا با دوستانت که در راه ، قرار ملاقات نهاده بودی و شب به دیدار تو آمده بودند ، تخلف وعده کردی ؟و در پایان ، آدرس منزل خود را در همان محل داده بود که من درآن مکاشفه و سیاحت به آنجا رفته بودم.
🌴 کــــانـــــال در محـــــضر علمـــــا 🌴 👇
https://eitaa.com/joinchat/890306563Ceb69f62f94
📚داستانهای شگفت انگیز اولیا خدا
#شیخ_حسنعلی_نخودکی
🍂
🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🌸🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🏴 به مناسبت یادبود سالگرد ارتحال فقیه عارف، عبد خدا، حضرت آیتاللّٰه بهجت قدس سره (به تاریخ ۲۲ جمادی الاولی ۱۴۳۰)
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🌟 خدا کند این توجّه و ارادت و محبّت به اهلبیت علیهمالسلام در دلهای ما باقی بماند و با محبّت آنها از دنیا برویم.☘️
📚 در محضر بهجت، ج١، ص٣٣۴
⭐ کانال آیت الله بهجت 👇
https://eitaa.com/joinchat/1560805625C87976a81f9