▪️▪️▪️ برای امام مهربانم!
▪️عمه خانم همیشه عادت داشت هر وقت مشکلی براش پیش میومد و میخواست از اهل آسمان کمک بگیره، میگفت "یا پسر موسی ابن جعفر"
ما هم میگفتیم "عمه! کدام پسرشون منظورتونه؟ خب اسم خودش رو بگید! مثلا بگید "یا امام رضا" یا بگید"یا احمد ابن موسی"....
▪️ولی عمه خانم اصرار داشت اسم پدر رو بیاره. میگفت: "دلم میخواد اسم خود موسی ابن جعفر رو زبونم بیاد. آخه خودش باب الحوائجه!"
▪️از همون زمان ها، جایگاه #شما برای من متفاوت شد...احساس میکردم یه محبت ویژه ای بین شما و ماست...
▪️آن موقع فکر میکردم فقط سه تا از فرزندان شما در کشور ما هستند ولی بعدتر که فهمیدم همه جای ایران متبرک شده است به قدمگاه و آرامگاه اولاد شما، فکر کردم چقدر ما ایرانی ها را دوست داشتید که عزیزانتان را به سوی ما هدایت کردید.
▪️اکثر شهرها و روستاهای ایران میزبان جگرگوشه های شما هستند و خدا میداند که چقدر از برکت این همجواری، در این قرنهای متمادی، به ما ایرانیان، روزی رسیده است و چه گره های فرو بسته ای که از زندگی مان باز شده است!
اینها همه اش نشانه ی محبت بی انتهای #شماست به ما!
▪️ای موسی ابن جعفر!
محبت تان به ما تازگی ندارد!!
از همان روز که برای نجات جان شیعیان، اسارت در زندان هارون را انتخاب کردید، نشان دادید که چقدررر دوستمان دارید.
▪️ای امام مهربان من!
قلبم فشرده میشود وقتی میشنوم سالها در زندان های هارون ملعون شکنجه شدید تا دین به بدست من برسد و من شیعه شوم..😭😭
من لایق اینهمه محبت شما نیستم.😔
من شرمنده ی فرزندان شما هستم که هرگز میزبان خوبی برایشان نبوده ام.😔😔
▪️ای محبوسِ رها شده از زندان نفس!
به منی که اسیر زندان هوا و هوس و خودخواهی م، نگاه کن!
ای مهربان امامِ من!
یا موسی ابن جعفر!
✍ #م_امیری
#شهادت_امام_تسلیت
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
@dar_masire_fatemeh
🍃قرار نیست چهل سال بگذرد از تو
تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودی!🍃
شما زمان شروع من ابتدای منید
مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید
اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد
ولی همیشه شما اشهد صدای منید
به شوق روی شما هست وقف محرابم
شما تهجدمید و شما دعای منید
شما برای خدایید و من برای خودم
نه من برای شما نه شما برای منید
گل اضافیتان بودم و اضافه شدم
به آفرینشتان پس شما خدای منید
شما بهار، شما آسمان، شما برکات
به خاندان شما اهل بیت حق صلوات
بهشت را تو ظهور مصوّرش بودی
خدای آینه ها را تو دلبرش بودی
تو حق محضی و در خلوت خداوندی
کسی نبود فقط تو، تو در برش بودی
برای آن که خدا ناظر خودش باشد
شبیه آیینه ای در برابرش بودی
در آن زمان که درختی نبود و برگی هم
خدای بود و تو هم سیب نوبرش بودی
قرار نیست چهل سال بگذرد از تو
تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودی
مدینه تا که تو را داشت تا محمد داشت
خدا همیشه در آن شهر رفت و آمد داشت
به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد
مگر عقول بشر از خدا چه می دانند
نگاه خاک نشینان خانواده ی تو
به غمزه مسئله آموز صد مسلمانند
رسول سبز ببینم که می شناسیشان
همین قبیله همین ها که شکل سلمانند
نگاه روشنت آن روز صرف سلمان شد
عرب کنار تو بود و عجم مسلمان شد
بهشت باغچه ی روشن سرای تو بود
گل محمدیِ دست بچه های تو بود
سلام اول صبح و غروب این خانه
مسیح خانه ی زهرای تو صدای تو بود
تو آفتابی و انوار آفتاب علی ست
کتاب سرّی و اسرار این کتاب علی ست
قرار شد همه عقد برادری خوانند
برای سهم شما حسن انتخاب علی ست
برای فخر تو این بس یگانه دامادت
جناب حضرت حیدر ابوتراب علی ست
🍃علی اکبر لطیفیان
🌹 #عیدمبعث_مبارک🌹
🆔 @dar_masire_fatemeh
💠#یک_آیه
🔹إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً #کهف_10
🔸زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند ، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن ، و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!»
🍂اصحاب کهف #جوان بودند.
جوانانی که نمی خواستند #گناه کنند.
جوانانی که می خواستند #خوب باشند.
اما شرایط شان اجازه نمی داد.
پس به غار پناه بردند و از خدا کمک خواستند.
🍃پیامبر اسلام هم قبل از مبعوث شدن، آن هنگام که جوان بودند و میخواستند از جامعه بت پرست کناره گیری کنند، به #غار حرا پناه می بردند و..
🍂دلم #کهف می خواهد.
پناهگاهی که برای فرار از #گناه به آن پناه ببرم.
شهر ما کهف ندارد!
🍃زیارت جامعه کبیره، کهف م را نشانم داد.
#کهف_الوری
کهفی برای همه ی مردمان.
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ و....... و كَهْفِ الْوَرَى...
🍃کهفِ من، پیامبر و فرزندانش هستند.
من از گناه و سختی های زندگی به #آنها پناه می برم و یقین دارم که پناهم می دهند..
👈 #جوانان این آیه را زیاد بخوانید. در قنوت و..
🆔 @dar_masire_fatemeh
🌺برای آنکه از مادر مهربان تر است..
🍃وقتی با یک موجود صورتی رنگ سهکیلویی از بیمارستان به خانه آمدم هیچ چیز از مادری نمیدانستم. هیچ چیز جز اینکه حاضرم تمام دردهای بزرگ دنیا را تحمل کنم تا او درد کوچکی نداشته باشد. احساس میکردم آنقدر قوی شدهام که میتوانم با تمام واقعیتهای تلخ دنیا گلاویز شوم تا لبههای تیزشان روح بچهام را خراش ندهد، و در آن واحد آنقدر ضعیف که یک تب بچه تمام قلبم را میچلاند و دست و دلم را میلرزاند.
🍃اولین بار که سرمای شدیدی خورد پنج ماهش بود. تبش هیچ جور پایین نمیآمد. لباسهایش را درآوردم تا تنش را خیس کنم. یک دفعه جیغ زد. از آن جیغهای بنفش. بغضم ترکید. تن کوچک و عریانش آنقدر در برابر بیرحمی تب بیپناه شده بود که میخواستم قالب تهی کنم. تمام تنم میلرزید و گریه میکردم. بخاطر ناتوانی خودم که نمیتوانستم تبش را قطع کنم، بخاطر اینکه او زبان نمیفهمید و نمیتوانستم به او بگویم که تبش تمام میشود، بخاطر اینکه نمیدانست بعد از رنج عافیتی هم هست. آنقدر برای حالش میسوختم که اگر میگفتند حاضری ده سال از عمرت را بدهی تا تب بچهات قطع شود بیتعارف در دم قبول میکردم.
🍃بزرگتر که شد فهمیدم این رنجها فقط مختص بیماری نیستند. هر مرحلهای از رشد را که پشت سر میگذاشت من هم پابهپایش رنج میکشیدم. گاهی از خودم میپرسم در فرآیند دردناک رشدی که فرزندم پشت سر میگذارد، آنکه بیشتر رنج میکشد کداممان است؟ او که هیجان اولین قدمها را تجربه میکند، یا من که با خودم کلنجار میروم دستش را نگیرم تا زمین بخورد و راه رفتن یاد بگیرد؟ او که برای درآمدن دندانهایش تب میکند و بیحال به خواب میرود یا من که تا صبح بالای سرش بیدار میمانم تا تبش بالا نرود.
🍃حالا وقتی این حدیث امام رضا علیهالسلام را میشنوم که "امام از مادر برای طفل شیرخوار دلسوزتر است"، دلم میخواهد زار زار گریه کنم. گریه کنم چون این نوع جدید از احساس را درک نمیکنم. چون بالاتر از رحم مادرانه را نمیفهمم چه طوری است. چون ابعاد عظیم این احساس را در خیالم هم نمیتوانم تصور کنم. دلم می خواهد گریه کنم چون وقتی تیرهای رنج زندگی، قلبم را نشانه میگیرند، نمیفهمم فریادهایم با قلب تو چه میکنند؟ نمیفهمم وقتی حسابهای کودکانه ام از دنیا غلط از آب درمیآید و بازنده میشوم چه حالی میشوی. وقتی به راهی میروم که فکر میکنم آخرش عافیت است و بعد محکم زمین میخورم نمیدانم با چه حالی دستت را دراز میکنی تا دوباره بلندم کنی؟
🍃من در برابر تمام واقعیتهای دنیا بیپناهم. آنقدر که نمیدانم لحظه بعد را خواهم دید یا نه. آنقدر که نمیدانم فردا روز رنجم خواهد بود یا روز عافیت. برای من آغوش تو کافیست. تویی که رحم و مهرت اندازه و شبیه ندارد. تویی که ثواب اعمالت را میبخشی تا شاید اندکی از تب عصیانم کم شود.
و خدا میداند در این فرآیند دردناک رشد، آنکه بیشتر رنج میکشد. تویی، نه من.
#امام_من
✅ #درمسیرفاطمه_سلام_الله_علیها وارد شوید👇👇
🆔 @dar_masire_fatemeh