📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 ای شیخ آیا مسیح را ملاقات کردی
یکی از زوار حضرت رضا علیه السلام بنام شیخ محمد حسین که طلبه بوده از عراق به قصد تشرف به مشهد و زیارت قبر مقدس امام هشتم مسافرت می کند، پس از ورود به مشهد مقدس دانه ای در انگشت دستش آشکار می شود و سخت او را ناراحت می کند، چند نفر از اهل علم او را به بیمارستان می برند.
دکتر جراح نصرانی می گوید باید فورا انگشتش بریده و گر نه به بالا سرایت می کند. جناب شیخ قبول نمی کند و حاضر نمی شود انگشتش را ببرند، طبیب می گوید اگر فردا آمدی باید مچ دست بریده شود، شیخ بر می گردد و درد شدت می کند، شب تا صبح ناله می کند فردا به بریدن انگشت راضی می شود.
چون او را به بیمارستان می برند جراح دست را می بیند می گوید باید از مچ بریده شود، شیخ قبول نمی کند و می گوید من حاضرم فقط انگشتم بریده شود جراح می گوید فایده ندارد و اگر الان از بند دست بریده نشود به بالاتر سرایت کرده و فردا باید از کتف بریده شود.
شیخ بر می گردد و درد شدت می کند به طوری که صبح به بریدن دست راضی می شود چون او را نزد جراح می آورند دستش را می بیند، می گوید: به بالا سرایت کرده و باید از کتف شانه بریده شود و از مچ دست فایده ندارد و اگر امروز از کتف بریده نشود فردا به سرعت به سایر اعضاء سرایت می کند و بالاخره به قلب می رسد و هلاک می شود.
شیخ به بریدن دست از کتف راضی نمی شود و بر می گردد و درد شدیدتر شده تا صبح ناله می کند و حاضر می شود که از کتف بریده شود و دوستایش او را برای بیمارستان حرکت می دهند تا دستش را از کتف ببرند، در وسط راه شیخ گفت ای دوستان ممکن است در بیمارستان بمیرم، اول مرا به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام ببرید،
او را به حرم مطهر بردند و در گوشه ای از حرم جای دادند، شیخ گریه و زاری زیادی کرده و به حضرت شکایت می کند و می گوید آیا سزاوار است زائر شما بلائی مبتلا شود و شما به فریادش نرسید وانت الامام الرئوف و شما امام روف و مهربان هستی خصوصا درباره زوار،
پس حال غشوه ای عارضش می شود در آن حال حضرت رضا علیه السلام را ملاقات می کند، آن حضرت دست مبارک بر کتف او تا انگشتانش کشیده و می فرماید شفا یافتی، شیخ به خود می آید می بیند دستش هیچ دردی ندارد، دوستان می آیند او را به بیمارستان ببرند، جریان شفای خود را به دست آن حضرت به آنها نمی گوید.
چون او نزد جراح نصرانی می برند، جراح دستش را معاینه می کند اثری از آن دانه نمی بیند به احتمال اینکه شاید دست دیگرش باشد آن دست را هم نظر می کند، می بیند سالم است. جراح می گوید: ای شیخ آیا مسیح علیه السلام را ملاقات کردی؟ شیخ می فرماید: کسی را که از مسیح علیه السلام بالاتر است دیدم و مرا شفا داد پس جریان را برای او بیان می کند.
📗 #داستان_های_شگفت، ص28
✍ شهید آیت الله دستغیب
🚩مَرکَزِ آموزِشِ تَخَصُصیِ
مَداحیِ |داٰرْألْسَّلآم | 🎤 👇
http://eitaa.com/joinchat/1634336780Cff38e3faa0