فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 مادر فلسطینی بعد از محاصره غزه
جناب سیروان اگر نخواهیم این واقعیات را ببینیم، مطالب طبی هم به دردمون نمی خورد! کل دنیا هم دارو شود باز درمان نمی شویم. چون فکرمان مریض است...
👈لاکی
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی
بود ، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش
فرو رفت .
از شدت درد فریادی زد !!
و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.!!
مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد
ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش
تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:🍂🌸
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن انگه که خارش خوری
حکیم به کفاش گفت :
این سوزن منبع درآمد توست.
این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور میاندازی! 🍂🌸
نتیجه اینکه اگر از کسی رنجیدیم
خوبی هایی که از جانب آن شخص
به ما رسیده را به یاد آوریم،
آن وقت ضمن اینکه نمک نشناس نبوده ایم تحمل آن رنج نیز آسان تر میشود.🍂
داستان شب
💢پادشاهی به شکار می رفت . در همین بین دیوانه ای را دید که کودکان اطرافش را گرفته اند و با او تفریح می کنند . آن دیوانه هم یکی را سنگ می زند ، دیگری را ناسزا می گوید . پادشاه فرستاد آن دیوانه را آوردند. او را با خود همراه نموده و مسافتی را طی نمود . در همان اثناء سوالاتی از او می نمود . دیوانه هم به تمام آن سوالات پاسخ های عاقلانه می داد. شاه که از این قضیه بسیار تعجب کرده بود از او پرسید :
" این چه جهت دارد که با من مثل سایر مردم رفتار نمی کنی ؟ "
دیوانه گفت :
" قربان ! جهتش این است که شما عقلت از من کمتر است و زورت از من زیادتر . می ترسم یک موقع غضبناک شوی و آنگاه فرمان کشتن من را بدهی . از این جهت ناچارم با تو مدارا کنم . " 🌺
📚 #داستان_کوتاه
🌴فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت، ولی هرگز نمی توانست با همسر خود کنار بیاید، آنها هرروز باهم جروبحث می کردند. روزی نزد داروسازی قدیمی رفت واز او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد.
🌴داروساز گفت اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کشته شود همه به تو شک میکنند پس سم ضعیفی می دهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم اورا از پای درآورى و توصیه کرد دراین مدت تا می توانی به همسرت مهربانی کن تاپس از مردن او کسی به تو شک نکند.
🌴فرد معجون را گرفت و به توصیه های داروساز عمل کرد هفته ها گذشت مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد، تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد او بمیرد دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند.
🌴داروساز لبخندی زد و گفت آنچه به تو دادم سم نبود، سم در ذهن خود تو بود
و حالا با مهر و محبت آن سم از ذهنت بیرون رفته است.
👌مهربانی موثرترین معجونیست که
به صورت تضمینی نفرت و خشم را نابود می کند...
💐💐💐💐
درد و دل های آقای سیروان
📚 #داستان_کوتاه 🌴فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت، ولی هرگز نمی توانست با همسر خود کنار بیاید، آ
👈نظر دوست تون در مورد حکایت بالا...
#ادمین_چی_میگه
شخصی از خدا دو چیز خواست......
یک گل و یک پروانه......
اما چیزی که به دست آورد
یک کاکتوس و یک کرم بود......
غمگین شد. با خود اندیشید شاید خداوند من را
دوست ندارد و به من توجهی ندارد......
چند روز گذشت......
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و
آن کرم تبدیل به پروانه ای شد......
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید
به او اعتماد کنید.........
خارهای امروز گلهای فردایند...
#ادمین_چی_میگه
👈هم حکایت آموزنده و پند، هم نظرات شما و هم نظرات ما😉، اینجا منتظرتم👇
هدایت شده از درد و دل های آقای سیروان
👈ارسال نظر:
@masoud_fatemi_2454
.
.
.
👈ارسال نظر به صورت کاملا ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16914742712178
سلام.کشور ما کشور مزخرف هاست میدونی چرا؟ چون عاقبت کشورهای غربی و نابودی خانواده و نابودی اخلاق و انسانیت رو در جامعه اونا داره میبینه اما عبرت نمیگیره و کاری نمیکنه.رعایت حجاب دیگه چیه؟؟ تو باید حتی از لوازم آرایشی شروع کنی و از اول شروعِ وضعیت فعلی شروع کنی به زدن و اصلاح و تربیت. پوشش و لباس که جای خود دارد و به شدت باید روش جدی بود.
👈محمد از کانادا
🔴مرامِ لاتی این نیست
🔹روایت شنیدنی یک راننده نیسان از روز تشییع شهید جمهور:امیرعبداللهیان از بچه محلههای ما بود؛ بچه شهر رِی. قرار بود توی حرم شاهعبدالعظیم خاکش کنند، ولی رئیسی چی؟ هزار کیلومتر راه! با خودم گفتم نامردی است نروم؛ مَرام لاتی این نیست. بلاخره رئیسجمهور بود، نون و نمک همدیگر را خورده بودیم. اینطوری شد که ساعت چهار صبح یکه و تنها نشستم پشت نیسان آبیام و زدم به دل جاده. توی مسیر، عکس رئیسی را چسباندم کنار اسم «دلبر». ساعت دو ظهر رسیدم مشهد. قلیان کشیدم و مستقیم رفتم تشییع. فشار تو فشار رفتم تا نزدیک ماشین. داشتم لِه میشدم. به زور دستم را مالیدم به تابوت رئیسی. چیزی نخواستم، چیزی خواستن لوطیگری نبود. دستم را مالیدم به تابوت شهید و یک کلام گفتم: «دمت گرم!»
🔹همین! هیچ چیز دیگر حتی توی ذهنم نیامد. «دمت گرم» و دیگر هیچی! دوباره گوله شدم و کشیدم بیرون از ازدحام. رفتم حرم. چون عرق داشتم و حمام نرفته بودم، از توی صحن یه سلام دادم آقا و برگشتم. ساعت ۶ غروبی دوباره راه افتادم سمت تهران.
👈یه لات مشتی
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ادمین_چی_میگه
.
.
چه کسی در ذهن شما خوابیده؟؟ از گوگوش و سوسن خبر داری؟؟
.
.
#ادمین_چی_میگه