eitaa logo
درد و دل های آقای سیروان
31 دنبال‌کننده
230 عکس
248 ویدیو
1 فایل
کانالی برای درد و دل های مجردی، ازدواجی، متاهلی و اصن همینطوری🤤 هر چی دوس داری بهم بگو🤗 پیام تون رو بی واسطه برام بفرستین: @masoud_fatemi_2454 ارسال نظر به صورتی که اصلا شناخته نشی: https://harfeto.timefriend.net/16914742712178
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام.اینو تو مجازی دیدم. با خلاقیت خودشو کشوری کرد.میخوام بگم نه تنها به قول شما کار هست، بلکه با خلاقیت حتی میشه یه چیز بیخود رو به اوج رسوند..🤦‍♂️ چه برسه به مطالب جالب و مفید به حال اجتماع 👈نسرین حاتمی
همکارام رفته خواستگاری بسیار با ادب و با شخصیت هستن میگه رفتیم حرف بزنیم دختره بهم گفت از ماه تولدم چی میدونی بهش گفتم من به این چیزها اعتقادی ندارم و خلاصه خود آدم باید روی شخصیت خودش کار کنه دختره گفته متاسفم ما بدرد هم نمیخوریم🤦‍♂️ خداوکیلی یکم از رویای فکر کردن دست بکشید ✍️محمدسعیدی
‌ ‌ یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت. برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی عصبانی شد و فكر كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد ؛ پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد. پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است. او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت. بر یکی از بالهايش نوشتند : «یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.» روی بال ديگرش نوشتند : هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است...
‌ 👈 در گورستان: 🔹 بر مزار بی خانه ای نوشته بودند: شکر خدا بالاخره صاحبِ خانە و مکان خویش شدم. 🔹 بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند: پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم و پا برهنه به آخرت برگشتم. 🔹 روی سنگ ثروتمندی خواندم: همه کس را با پول راضی کردم، اما فرشته ی مرگ را نتوانستم راضی کنم. 🔹 بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود: قیامتی هست، تلافی می کنم. 🔹 بر گور جوانی چنین خواندم: یکدیگر را نیازارید. به خدا قسم پشیمان خواهید شد. 🔹 بر قبر کودکی نوشته بودند: خوشحالم بزرگ نشدم تا به درنده ای تبدیل شوم. 🔹 بر مزار مادری نگاشته بودند: تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید. 🔹 بر قبر دیوانه ای نوشته بودند: هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم، اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به دیوانگی زده بودم. 🔹بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم: همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ! 🔹دنیا مزرعه ی آخرت است. به عاقبت خود بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز آن درو نخواهیم کرد... 🔸 از مکافاتِ عمل غافل مَشو 🔸 گندم از گندم بروید... جُو ز جُو
‌‌‌‌‌زنی که  از دست چشم چرانی های همسرش به ستوه آمده بود ،  درد دل نزد مادرشوهرش میبرد . او که زن دانایی بود گفت : من شب ، برای صرف شام به خانه شما میام ، ولی شام درست نکن . مرد وقتی به خانه می آید از اینکه همسرش تدارکی ندیده عصبانی میشود ،  ولی مادر میگوید : من امشب هوس نیمروهای تو را کردم و با خود تخم مرغ  آورده ام  تا با هم بخوریم .  پسر مشغول درست کردن نیمرو میشود، می گوید : چرا تخم مرغ ها را رنگ کردی ؟؟ مادر گفت : زیبا هستن؟ پسر گفت : آری . مادر گفت :  داخلشان چطور است ؟؟ پسر گفت : همه مثل هم. مادر گفت : پسرم زن نیز همین طور است ، هر کدام ظاهری با رنگ و لعاب ولی همه درونشان  یکی است . پس وقتی همه مثل همند  چرا خود و همسرت را آزار میدهی ؟؟. قدر داشته هایت را بدان .و خود را  درگیر دیگران نکن...
با سلام و ادب آقای سیروان اگر مقدور باشد در کانال قرار بدهید سپاس مدتی هست در کانال درد و دلها مطالب بزرگواران را در مورد برخی دختران و زنان جامعه امروزمان می خوانم و بسیار درست و به جا و البته که جامعه امروز ما اتفاقات عجیب تر را شاهد هست متاسفانه هدف مقابله به مثل نیست تنها بیان حقیقتی است در مورد برخی از آقایان برخی که البته قریب به اتفاق آقایان محترم که سنشان ما بین ۴۰ تا ۵۰ سال هست و همچنان مجرد و تنها زندگی می کنند نه تنها از معیارهای ۲۰ سالگی خود کوتاه نیامدند بلکه سخت گیر تر نیز شده اند آقا الان در آستانه ی ۵۰ سالگی دختری می خواهد با قد و وزن در یک رنج تعریف شده اگر فرضا خانمی با قد ۱۶۲ و وزن ۷۰ می گوید شما چند کیلو اضافه وزن دارید با خواسته ی من مغایرت دارد 🤔 اینان برای تامبن نظر صددرصدی خود باید مشخصات دلخواه خود را به یک کارخانه بدهند تا طبق آن ویژه برایشان تولید کند ! یا اینکه دختری باشد که نامش مذهبی نباشد و اسم امروزی داشته باشد !!! اصلا از کدام دانشگاه مدرک گرفته باشد چه تاثیری در زندگی خواهد داشت !! انگار این افراد محترم گذرا بودن عمر را باور نکردند هنوز همسری می خواهند برای دوست و فامیل ، به به فلانی چه زنی گرفت !!! چه سری چه دمی عجب پایی 👌 همسری می خواهند غیرمذهبی ولی با اخلاق و زیبا ! ظاهرا دین بر پایه ی اخلاق بنا شده ی اسلام مغایر هست با اخلاق !! بزرگواران بابت صراحت بیان و طولانی شدن مطلب عذر مرا بپذیرید 🙏 این فرم یک آقای چهل و چند ساله هست در قید بند حجاب نبودن ملاک و معیار مرد تحصیل کرده و در سن پختگی امروز جامعه ما شده با تاکید فراوان !👇 👈دوست تون😁.
👈ارسال نظر: @masoud_fatemi_2454 . . . 👈ارسال نظر به صورت کاملا ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16914742712178
‌‌‌‌‌مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپان‍‍ی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟» ‍‍چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم». مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» ‍‍چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!» مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟ ‍‍چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟» پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!» مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ ‍‍چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ » به نام خدای آن چوپان ... گاهی دعای یک دل صاف، از صدنماز یک دل پرآشوب بهتر است....
پیام دوست تون👆
🔹روزی و روزگاری درسرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه اى داشت به نام خواجه سلمان که مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشک مى برد و مى کوشید که اندکى از نعمت هاى آن مرد شریف را کم کند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى کارى از پیش نمى برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، که خواجه را مسموم کند: حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى که خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. 🔸خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد که خسته و مانده و گرسنه بودند. خواجه را بر آن دو، شفقت آمد. نان وحلوا را بدیشان داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى الحال در جا مردند. خبر به حاکم شهر رسید، و خواجه را دستگیر کرد، هنگامى که از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاکم کسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر کردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز کرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد که آن دو تن، یکى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یکى دو روز مرد. آرى خودم کردم که لعنت بر خودم باد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود کند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش کرد؛ تا زنده بود، پیوسته در عذاب بود و سرانجام جان خود را در راه حسد از دست داد و در جهان دیگر به آتش غضب الهى خواهد سوخت ! 💐💐💐
کشاورزي يک مزرعه بزرگ گندم داشت زمين حاصلخيزي که گندم آن زبانزد خاص و عام بود. هنگام برداشت محصول بود شبي از شبها روباهي وارد گندمزار شد و بخش کوچکي از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمي ضررزد. پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداري پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد. روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف وآن طرف مي دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش، در اين تعقيب و گريز گندمزار به خاکستر تبديل شد. وقتي کينه به دل گرفته ودر پي انتقام هستيم بايد بدانيم آتش اين انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت بهتر است ببخشيم وبگذريم.