فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جناب پزشکیان شما یا جبهه پشت سرتون به آقای جلیلی و رفقاشون گفتین طالبان و اگه روی کار بیان حکومت طالبانی رو برقرار میکنن و براشون عکس یا کاریکاتور با لباس طالبان هم ساختین...به این ویدئو و حرفهای خودتون دوباره بنگرید! ظاهرا خواهان اعدام سعید جلیلی هستید اگر...! تکرار کن کی طالبانی فکر میکند و دنبال اعدام است و به دیگران تهمت میزند یا تخریب میکند آنها را !😊
👈نوکریم
❗️به ایران گفت قفس
به قرآن گفت کاغذ نوشته
به حاج قاسم گفت موی دماغ امریکا
به معترضا گفت دیوانه
به انقلاب گفت عامل بدبختی
به رهبر گفت هرکاری خودش بخواد میکنه
میدونم فهمیدی کیو میگم🤔❓
آفرین درسته پزشکیان‼️✅✅✅
پزشکیان دولت سوم حسن روحانی❌
و جناب #جلیلی یعنی ادامه دهنده شهید رئیسی💚🌹
👈 Sa_m
سلام.ما بردیم.دکتر پزشکیان برد😍.امیدوارم مملکت بدرخشه با دولت ایشون
👈عسکری از تهران
هدایت شده از آقای سیروان
ظاهرا شمارش آرا هنوز تمام نشده اما به احتمال بسیار قوی جناب پزشکیان برنده انتخابات معرفی بشود.
نمیدانم کاندید شما پیروز انتخابات بوده یا نه، ولی من پیروز واقعی انتخابات را اعلام میکنم:: شما مردم ایران💝🤗
مشارکت بالای ۵۰ درصد بود در صورتی که هفته قبل ۴۰ درصد یا کمی بیشتر بود، و این افزایش پای صندوق رفتن یعنی اتفاق بزرگی در ایران افتاده که من و دوستان مان در سراسر کشور خواهان همین بودیم و نظرات را بازنشر دادیم💐🤩.
هر کسی انتخاب شود و قطعی شود، رئیس جمهور ماست و از لحظه اعلام قطعی نتایج، باید در هر سطح و توانی هستیم برای موفقیت اش دعا کنیم یا به او کمک کنیم برای سامان دادن وضعیت کشور...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آدم مظلوم میگن پخمه،
به صبور میگن بی بخار،
به مهربون میگن اسکل،
همینجوری انسانیتو خراب کردیم...
👤#دکترالهیقمشهای
#عشق_محبت
پیرمردي صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهاي پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداري شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازي به عکسبرداري نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند.
پیرمرد گفت....
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!
پرستاري به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد.
چیزي را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید, چرا هر روز صبح براي صرف صبحانه پیش او می روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته, به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...
📘#حکایت_خواندنی
بازرگانی مال و منالی فراوان و زنی زیبا داشت.
رابطه زناشویی آن دو مدتها بود که خالی از محبت شده بود.
شبی از شب ها دزدی از دیوار خانه آنان بالا رفت.
زن که بیدار بود، از دیدن دزد ترسید و به آغوش شوهر پناه برد.
بازرگان بیدار شد و زن را که در این حالت دید، با تعجب پرسید:
این همه نعمت از کجا به من رسیده است!؟
در همین حین چشمش به دزد افتاد و از آنچه پیش آمده بود آگاه شد و به دزد گفت:
دارو ندارم بر تو حلال باشد.
هر چه میخواهی بردار و برو، چون این تو بودی که زنم را بر آن داشتی که در آغوشم بگیرد.
آری دوستان
دارو ندار زندگی پیشکش جرعه ای محبت است
بیخیال داشته ها....
ببین چه مقدار توی دل شریکت جای داری ؟
➕ بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم!
و اولین چیزی هم که میخواستم بخرم یک یخچال برای "ننهنخودی" بود.
ننهنخودی پیرزنِ تنهایِ محل ما بود که هیچوقت بچهدار نشده بود.
میگفتند جوان که بود شاداب و سرحال بود و برای بقیه نخود میریخته و فال میگرفته.
پیر که شد، دیگر نخود برای کسی نریخته؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش.
زمستان و تابستان آبِیخ میخورد، ولی یخچال نداشت.
ننه، شبها راه میافتاد میآمد درِ خانهی ما را میزد و یک قالبِ بزرگ یخ میگرفت.
توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسهی ننهنخودی" بود.
ننه با خانهی ما ندار بود.
درِ خانه اگر باز بود بیدر زدن میآمد تو، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم میآوردیم برای او.
با بابا رفیق بود!
برایش شالگردن و جوراب پشمی میبافت و باهاش که حرف میزد توی هر جمله یک "پسرم" میگفت.
یک شبِ تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم؛ ننه، پرده را کنار زد و آمد تو.
بچهی فامیل که از ورود یکبارهی یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد.
ننه به بچه آبنبات داد. نگرفت، بیشتر جیغ زد.
بچه را آرام کردیم و کاسهی ننه نخودی را از توی جایخی آوردیم.
بابا وقتی قالب یخ را میانداخت توی زنبیل ننه، آرام گفت:
"ننه! از این بهبعد در بزن!"
ننه، مکث کرد.
به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بیحرف رفت.
و بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد.
کاسهی ننهنخودی ماند توی جایخی و روی یخش، یک لایه برفک نشست.
یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانهی ننه.
در را باز کرد.
به بابا نگاه کرد.
گفت: "دیگه آبِ یخ نمیخورم، پسرم!"
قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود.
شبیه مادری شده بود که بچههایش بیهوا برده باشندش خانۀ سالمندان.
او توی خانهی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر".
یک در، یک درِ آهنی ناقابل، یک در نزدن و حرفِ پدر
ننه را پرت کرد به دنیای خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده!
ننهنخودی یک روز داغ تابستان مُرد.
توی تشییعجنازهاش کاسهی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادر مُرده اشک ریخت و مدام آبِ یخ خورد.
یک حرف، یک عکسالعمل، یک نگاه،... چقدر آثار به همراه دارد...
کاسۀ یخ؛ انگار بهانهی عشق و مهربانی بود...
خدا میدونه کاسۀ یخ هر کدوم از ما کی؟ کجا؟ در یخچال دل چه کسانی؟
هزار بار
برفک گرفت و شکست و پرت شد و دیده نشد!
حواسمون به یکدیگر باشد، در پیچ و خم این روزگار، یکدیگر را فراموش نکنیم و محبت و مهربانی را به بوتۀ فراموشی نسپاریم. نگذاریم گلِ محبت، در پشتِ درب نامهربانی پژمرده شود. 🌹🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزدیک ۵۰ سال از غربیها عقبیم! یعنی چی؟ یعنی ۵۰ سال دیگه به الانِ اونا میرسیم..یعنی همین الان جای خوبی هستیم که بر خانه داری خانم ها و کارنکردن شون تاکید میکنیم اما مصرانه میخوایم این قاعده رو عوض کنیم..در حقیقت ما از کل جهان جلوییم در این مسئله اما به سمت خطرناکی میریم....
👈سرنگتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر درست و غلط را تشخیص ندهی خواص گیاه و علف هم به دردت نمیخوره. رفت و رای داد. طرف مقابلرا ببینید که چطور فحاشی میکند. من مسلمان نیستم اما وطنپرستم و کشورم را دوست دارم. اینهایی که با این زن صحبت میکنند عده ای فحاش وطنفروشن...وطنفروش هزاران بدتر از تنفروش چرا که تنفروش فقط تن خود را اجاره میدهد اما وطنفروش کشورش را به بیگانگان میدهد...
درود بر تو شیرزن که فحاشی وحوش منصرفت نمیکند..جالبه دقت میکنید دروغشون رو برملا میکنه😄
👈استکهلم سوئد
📙📙📙📙
روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود.
آب میخورد و خدا را شکر میکرد.
طاووسی از آنجا میگذشت؛
صدای او را شنید و باصدای بلندی قهقهه زد.
کلاغ گفت: «دوست عزیز چهچیزی موجب خندهٔ تو شده است؟»
طاووس گفت: « ازاینکه شنیدم خدا را برای نعمتهایی که به تو نداده، شُکر میگویی»
بعد بالهایش را به هم زد و دُمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد:
«میبینی خداوند چقدر مرا دوست دارد
که اینطور زیبا مرا آفریده است؟!»
کلاغ خندید...
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:
«به چه میخندی ای پرندهٔ گستاخ و بدترکیب؟»
کلاغ گفت: «شک نداشته باش که خداوند
مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمتِ شیرینِ پرواز را به من
و تو را به زیباییِ خود مشغول کرده و مرا به ذکرِ خود»
هدایت شده از آقای سیروان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞🔞 اگر ویدئو را دیدی و نسبت به نسل کشی و کشتار و سلاخی انسان ها در مسافتی آنطرف تر واکنش نشان دادی، نشان میدهی که اگر زمان حسین هم میبودی طرف این بزرگ را میگرفتی هر چند در دفاع از مظلومیت تکه تکه میشدی. اگر همچین حسی نداشتی و به هر دلیلی طرف کودک کش صهیونیست را گرفتی بدان حالت و اوضاعت خوب نیست رفیق...
اینجا کربلایی به نام غزه...
ببین کدام طرفی...
👈احمدی، تهران
عاشورای حسینی تسلیت باد...
حتی اگر دین نداری، اما می توانی آزاد باشی...آزاد از هر قید و بند مجازی و واقعی... آزاد از هر چیز مادی و زمینی...
👈رهابان، بروجرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈ارسالی دوست تون از ایلام
من دولت نیستم که برات کار فرهنگی کنم. بهت میگم پوشش و رفتارت رو درست کن چون اجتماع و کوچه و بازار مریض زیاد داره. نمیدونم این خانم هایی که برخی هاشون هم شکایت نکردن از ترس آبرو، شرایط شون چی بوده اون لحظه و قضاوت شون نمیکنم. اما حالا اگه رعایت نکردی و راحت بودی با غریبه ها و بعد بهت تجاوز کردن و دنیا و جسم و روحت رو به هم ریختن، به جهنم...
👈امیری از ساوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام.میدونم شاید از مطالب سیاسی خوشتون نیاد اما واقعیت دنیای امروزه. لطفا بذارین مجازی تون. از مظلومیت مردم فلسطین همین بس که حتی ارتش ترکیه هم با آنها میجنگد!...کثیف ترین دنیا را شاهدیم...این گزارش شبکه الجزیره رو ببینید...
👈سودان از قبرس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈محفل عزای حسینی ارسالی از کانادا
#داستان_آموزنده
مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم.
برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است.
تعدادی اندکی برای نجات دادن آن ها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنیهای رنگارنگ پذیرایی شدند.
برادرش آمد و دید که کسانی دیگری آمده و گوسفند کباب شده را خوردهاند.
از برادرش پرسید: چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟ برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند.
کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند
میپنداشتید، حتی حاضر نشدند تایک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بیاندازند.
خیلیها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکسترتان هم نخواهند ریخت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خانومت بگو شب نمیام خونه🤫😂
😂😂😂😂😂
👈کریم صفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسل به نسل اباالفضلی می مانیم...
👈مولاوردی از لندن