••●❥🌃🌙🌃❥●••
پرسیدم "چرا باید بنویسیم؟"
استاد گفت "چون محکوم میشی به نوشتن. جز این راه دیگه راهی برات نمیمونه! اونوقته که قلم رو برمیداری"
خب آن زمان لبهایم را کج کردم که اینحرفها یعنی چه!مگر میشود آدم تنها راهش نوشتن شود و بخاطرش یک سوهان بردارد و خشخش به روحش بکشد.
باور نکردم.در دلم ریشخندی زدم و گفتم طفلکی.
چند ماهی از آنروز میگذرد.
شبها، چشمهایم میسوزد. وقتی روی هم میگذارمشان، سوزششان بیشتر میشود.
اما فکری نمیگذارد بخوابم.
باید بنویسم!!
از کی و چی دردِ بعدیست.
انگار زخمِ نوشتن و درد سوهانش خودش مرهم شده.
حال این روزهایم را خودم هم نمیفهمم فقط میدانم در طفلکیترین حالت ممکن، محکوم شدم!
و بدی ماجرا اینجاست که محکوم به حکمی شدم که بلدش نیستم.
مثل اینکه به کوری بگویند بخوان!
یا به فلجی بگویند بدو!
به من هم گفتند بنویس!
#حالم_یه_جوریه_که_نمیدونم_چمه
#فقط_میدونم_یهچم_هست
••●❥🌃🌙🌃❥●••
╚💠╝╔╗╚💠╝╚╝╚💠╝╔╗╚💠╝
دخترِ کاشانیپور چند ساعتی هست که بیرون از رحم مادرش نفس میکشد و پدر شعبانی چند دقیقهست که دیگر قفسهی سینهیشان بالا و پایین نمیرود.
این دو خبر در فاصله کوتاهی در گروهِ ایتایمان پخش شد. جوری که پیام های تسلیت و تبریک در هم قاطی شده بود. یکی تسلیت میگفت و یکی تبریک.
توی گروه نوشتم: این دراماتیکترین اتفاق جهانه! تولد و مرگ!
ولی ننوشتم: مُردن، بهترین و دقیقترین معنیِ تولده! چه بسا زیباترینش...
╚💠╝╔╗╚💠╝╚╝╚💠╝╔╗╚💠╝
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃 🍃 🪴| چهاردهمین کتاب ۱۴۰۳ 📖| استامبولی 🖋| منصور ضابط
══•✼🌸📖🌸✼•══
"سفر" از قدیم همیشه جای خاص خودش را گوشه قلبم داشت. از همان اول عاشق این بودم که روزی دور دنیا را بگردم و با آدمهای مختلف معاشرت کنم.
سفرنامه مصداق بارز همان "نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم" است.
با سفرنامهها به شهرها و کشورهایی میرویم که شاید در فرصت دو روزه زندگیمان، قرعه سفر به آنجا نیفتند.
حالا این مزیت سفرنامه را بگذارید در کنار یک نویسنده و سفربُروی قهار مثل "منصور ضابطیان" که بلد است چطوری دست مارا بگیرد و ببرد نافِ استانبول و سوغاتِ سفرش را با ما تقسیم کند.
این کتاب دوستداشتنی را از خانم رحماندوست عزیزم در ماراتن کتاب هدیه گرفتم.
توصیه میکنم به خواندنش؟
بله حتما!
مخصوصا اگر عاشق سفر و استانبول هستید؛ شک نکنید کیف میکنید😎
#استامبولی
#منصورضابطیان
══•✼🌸📖🌸✼•══