eitaa logo
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
145 دنبال‌کننده
253 عکس
12 ویدیو
1 فایل
پسرِ علی(ع)؛ ما روی مرمت کردنت حساب وا کردیم! می‌گن چیزی که شما مرمتش کنی دیگه خراب نمیشه.. @apgh_50
مشاهده در ایتا
دانلود
°❀°🌼°❀°‌🌼°❀°🌼°❀°‌🌼°❀° °🌼°❀°°🌼°❀° °❀°°❀° 🌼 🪴 |اولین و دومین کتاب۰۴ 📖| کلیدر(جلد۵و۶) 🖌| محمود دولت‌آبادی 🌼 °❀°°❀° °🌼°❀°°🌼°❀° °❀°🌼°❀°‌🌼°❀°🌼°❀°‌🌼°❀°
┄┅┅✿❁✿🌼📒✿❁✿┅┅┄ داستان در این دو جلد از ریتم می‌افتد و محمود دولت‌آبادی زیاد و خسته‌کننده در نقش راوی حرف می‌زند؛ اما کلیدر برای من همچنان جذاب است. امید دارم به جلدهای بعدی.... ┄┅┅✿❁✿🌼📒✿❁✿┅┅┄
°❀°🌼°❀°‌🌼°❀°🌼°❀°‌🌼°❀° °🌼°❀°°🌼°❀° °❀°°❀° 🌼 🪴 | سومین کتاب۰۴ 📖| نیست 🖌| فاضل‌نظری 🌼 °❀°°❀° °🌼°❀°°🌼°❀° °❀°🌼°❀°‌🌼°❀°🌼°❀°‌🌼°❀°
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
°❀°🌼°❀°‌🌼°❀°🌼°❀°‌🌼°❀° °🌼°❀°°🌼°❀° °❀°°❀° 🌼 🪴 | سومین کتاب۰۴ 📖| نیست 🖌
┄┅┅✿❁✿🌼📒✿❁✿┅┅┄ نیست. «و گویی هرگز نبوده است دنیا.» اگر روزی بخواهم به جایی بروم که دیگر نشود کتابِ جدیدی خرید و خواند، و فقط باید چند کتاب از کتابخانه‌ام به یادگار بردارم؛ حتما یکی از انتخاب‌هایم، شعرهای فاضل است. بی‌شک! ┄┅┅✿❁✿🌼📒✿❁✿┅┅┄
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅┅✿❁✿❁✿❁✿┅┅┄ بیا امروز قبل اینکه بریم زیر آسمونِ شهر تا نماز عیدو بخونیم؛ یکم خرما یا شیرینی و کمی تربت بخوریم! هم جلوی ضعف‌ رو می‌گیره، هم یکی از کارهای که شیخ عباس‌قمی برای اعمال روز عید فطر نوشته رو به راحتی انجام دادیم.🌾
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
┄┅┅✿❁✿❁✿❁✿┅┅┄ بیا امروز قبل اینکه بریم زیر آسمونِ شهر تا نماز عیدو بخونیم؛ یکم خرما یا شیرینی و کم
تازه اگه امروز، لباس نیکو و خوب هم بپوشیم برای نماز؛ با یه تیر دو نشون زدیم. هم مرتب‌ و منظمیم😁 و هم عملا یکی دیگه از اعمالِ راحت امروز رو هم انجام دادیم 😌.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅┅✿❁✿❁✿❁✿┅┅┄ ﷽ دنیا واقعا عجیبه! فکر کن داری لحظه به لحظه می‌دویی و به عمرت اضافه می‌کنی. بیشتر می‌خونی، بیشتر می‌بینی، بیشتر فکر می‌کنی، حسابی تجربه جمع‌میکنی توی کوله‌ت و تمومِ زورتو میزنی که از دیروزت بیشتر بفهمی! اما تنها چیزی که گیرت می‌آد اینه که هیچِ هیچ نمی‌فهمی. آخ از این لحظه‌ی فهمیدنِ‌ نفهمیدن! آه از صدای شکستن.... خدایا بیشتر از دیروز و‌ کمتر از فردا: أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ..... بعد از خط‌خطی: به وقت لحظاتی که زنده‌گی‌شان می‌کنم؛ به وقت سکوت و تاریکی خونه که گره خورد به بویِ بارون و صفحات کتاب.
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌______ ما تا دیروز روضه های حسین را باور نمی‌کردیم؛ یعنی دلمان نمی‌خواست باور کنیم....
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈┈┈┈┈ ﷽ ما تا دیروز روضه های حسین را باور نمی‌کردیم؛ یعنی دلمان نمیخواست باور کنیم که روزی حج‌ش را نصفه رها کرد و به بیابان رفت . دوست داشتیم فکر کنیم که همه‌اش زاییده تخیل مداحان و عمامه به سران است.خیلی تلاش کردیم تا به قلب‌مان بگوییم: نه نه نمی‌شود که.. مگر الکی‌ست..نمی‌شود که کودک شش ماهه‌ای را بی‌دلیل کشت و روی سینه حسین نشست و زینب را در جایی که بوی گس‌ِ شراب از دهان‌ها خارج می‌شد، بُرد. ما با اشک‌هایمان، خیلی تلاش کردیم که باور نکنیم... اما امروز همه زحمات‌مان به باد رفت.انگار یقینی تلخ در وسط قلب‌مان نشست. یقینی که هیچوقت نمی‌خواستیمش! ما مجبور شدیم باور کنیم که همه‌اش راست بود. ما فهمیدیم که میشود....می‌شود پای کودکی آبله بزند ولی نتواند بنشیند. می‌شود عطر علی‌اکبری در صحرا پراکنده شود و رباب‌ی دق کند. ما روضه های حسین را دیگر نمی‌خوانیم؛ می‌بینیم! می‌بینیم خنجر شمر و گلوی سفید حسین را.. و حق داریم که امروز بیشتر از دیروز و دیروزها عزادار نوه پیامبر و نسلش باشیم. یا‌ایها‌الناس می‌شنوید؟ صدای هل من ناصرِ بی‌رمقی به گوش می‌رسد! حسین تنها مانده و بچه‌ها تشنه... خدا کند تا آفتاب روز دهم طلوع نکرده است، به دادشان برسیم...