Dark & wild
دارم از سرنوشت میبینم بازم میام ادامهشون رو میزارم.
خیلی باهاش ابسسد شدم
Dark & wild
خیلی باهاش ابسسد شدم
با بعضی اتفاقاتش اینقدر دچار فشار میشم که سرم درد میگیره
هدایت شده از MIGI
☁️ : برج خلیفه/دبی
قدم های آرومی برمیداشت و از منظره کیف میکرد.یک دفعه احساس خیسی کرد که ناشی از برخورد یک آدم عجول و ریخته شدن آبمیوش روی لباسش بود.
+ الان طلبکاری؟
ـ نباید باشم؟
+ من لباس زشتتو با رنگ نارنجی قشنگ کردم منظورت چیه؟
اوه..یک دلقک دیگه عین خودم!
الان وقت خریدن بستنی و نخوردنشه
الان فقط باید بستنی رو بریزی روی سر و صورتت تا خنک بشی
ایموجی ذوب شدن*