با نگرانی های عمیق تون چیکار می کنید؟
میشه فقط بدوم و دور بشم؟ نمی خوام وجود داشته باشید. میشه ترکم کنید. من بدون شما زنده ترم.
دروغه، دروغ.
آدمه بدون نگرانی مردست.
ولی یه نگاه به من بنداز. من هنوز زندم.
گاهی نگرانی ها تموم جونم رو می خوان بگیرن و نزارن که نفس بکشم اما یادشون رفته که من زندم.
خستگی
خستگی
نفس زدن
نفس زدن
اشک و خون
لبخند و درد
گم میشن و پیدا میشن
راه رو اشتباه میریم و گاهی درست
در نهایت ما فقط آدمیم
و زنده
Alive and unstable
Alive and tired
Alive and well
بله
خستگی. امشب از خستگی می نویسم. در واقع در این لحظه این قدر احساس خستگی می کنم که نمی خوام هیچی بشنوم. هیچی. اما هنوز دارم می نویسم. عجیبه. انگار گوش هام خسته تر از چشم ها و دست هامه. مگه چی شنیدن گوشام که اینقدر خسته ان. بی خبرم.
چند نوع خستگی داریم؟ جسمی. روحی. احساسی. چیزای دیگه؟ باید باشن. منتها من به خاطر نمیارم.
خستگی خوب و بد. اینام هست.
الان به زعم (گمان) خودم خستگیم از نوع خوبه. دلیلی برای خستگی بد نمی بینم. پس حتماً خوبه. با وجود اینکه برای خوب بودنش هم دلیل به خصوصی نیست.
خستگی بهاری. شاید این هم دلیل باشه. در حالی که همه طبیعت از خواب بیدار میشن، انسان ها میل بیشتری به خواب پیدا می کنن. عجیبه. دنیا مثل اینکه خواستار خوابیدن حداقل نیمی از جمعیت خودشه. من واقعا اطلاعی ندارم.
آرامش. واقعا دلیل خوبیه برای خوابیدن. برای خواهان خواب بودن حتی.
خواب در آدم های افسرده هم بیشتر می تونه باشه. احتمالا برای اون ها هم راه فرار محسوب میشه.
و برای ما؟ برای من؟ خواب چیه؟
خواب هدف دار؟ دروازه به رویا؟ نیاز طبیعی بدن؟ افزایش انرژی؟ راه در رو؟
نمی دونم، اطلاعی ندارم.
Sleep and fatigue
Sleep and dream
Sleep is sleep
Dark & wild
https://harfeto.timefriend.net/16481657916729 Xsxx فعلا!
یه عزیزی پرسیده بود کجایی
عارضم به خدمتتون که، زیر تخت
خب بیاین یه چالش بریم
نمی دونم که میگیره یا نه
حتی نمی دونم اسمش رو چی میشه گفت
چالش برازندش نیست قطعا
ولی نمی دونم دیگه چی بشه بهش گفت
مقدمه چینی. من خیلی به انتخاب واژه هام دقت می کنم. حداقل سعی می کنم. ولی، بالا تر از شیرین نوشتم و پشت بندش از مجنون گفتم. چند نفرتون دیدینش؟ چند نفر بهش توجه کردین؟ نمی دونم.
چند تا شیرین میشناسیم که مجنون دنبالشون بوده؟ چند تا مجنون دنبال شیرین بودن؟
حال اطلاعات ادبیتون چطوره؟ به هر حال من که می دونم فرهاد دنبال شیرین بوده و مجنون دنبال لیلی. (گم شده بودن احیانا که میگم دنبالشون بودن؟ واژه ها لبه های متفاوتی دارن)
هرچند ماجرای این جملات از هم جداست. ولی با این وجود شرایط ایجاب می کرد که پشت هم نیان ولی اومدن. (خدا آدم رو خلق کرد، آدم هم توجیه رو) اینا حالا توجیه نیست، شما جدی نگیرید. (داستان یه خطیش این میشه که واقعا منظورم شیرین بودن بود. طعم شیرین. نه خانم شیرین. میشه تا تهش رو خودتون برید؟)
این همه مقدمه چیدم که در نهایت بگم: من اشتباهاتمو می بینم. شما چی؟
چندتا شو می بینید؟ به چندتاش توجه می کنید؟ چندتاشو اصلاح می کنید؟ چندتاش اصلا قابلیت اصلاح دارن؟
دنیا خوشبختانه از درست و غلط پر شده، شایدم ساخته شده. خوشبختانش برا اینه که اگه اینطور نبود، آدم با یه اشتباه دنیا رو از نظم مینداخت. آدم اشتباه بولد (برجسته) میشد. ولی الان برای بولد شدن، برای دیده شدن، ترجیحا باید بی اشتباه تر باشی. این باحاله. و سخت. سخت سخت سخت.
آدمای خیلی اشتباه که بولد میشن چی؟ اونا مگه نیستن؟ متاسفم، اونام هستن. ولی بیاین امیدوارم باشیم دائمی و ماندگار نیستن.
The mistake
Wrong and right