نشانت دهم، نوشتھ بودم : دلیله سردردهایت
منم ! همھ به زخمها دستمال میبندند و تو
دل بستہای ؟ نوشته بودی دیروز وسط یک
چهارراه که جایِ سوزن انداختن نبود عطر
من را شنیدهای و من کھ سالها بود دیگر
آن عطر را نمیزدم؛ نوشته بودم که من اما
لابلایِ این نامهها چشمانت را دیدم کهـ سرخ
استـ :) . .
نوشته بودی آنجا مدام باران میآید و
دلتنگ چشمانِ من شدهای و من کهـ
نتوانستم بودم همراھ نامه برایت
چتر بفرسم، نوشته بودم : اینجا اما
نہ بارانـے میآید و نه کسی برایِ
چشمان من اسپند دود میکند، فقط
منم و دلی کھ برایت یک تهرانتنگ
شده است ..
آغلیانین بی دَردی وار ؛ گولَنین
مین دَردی وار . .
- کسـے کھ گریه میکنه یه درد داره
ولی کسی که میخنده هزار درد :)
بھ نظرم غمانگیزترین حالت ِ انسان
تو این مرحله هست که نِزارقربانی میگه ؛
در این دنیا ؛ دیگر چیزی جز چشمانت
و غمهایم برایم باقـے نمانده . . !
دلتنگـے آدم را به خیابان میکشد، دلتنگم
و مردم نمیفهمند قدم زدن گاهۍ از گریه
غمانگیزتر است ꧇) .
از آیتاللهسیستانۍ پرسیدند ؛ حکم
عاشق شدن چیست ؟ فرمودند، امر
بیاختیار حکم ندارد. بهنظرم قشنگترین
فتوای که تو عمرم شنیدم . .
ولے ولے واقعا بعضیارو حلال نمیکنم
واقعا خیلی با خودم کلنجار رفتم اما
حلالتوننمیکنم حتـےٰ اگه آسمون به
زمین بیاد .
+ ناراحت شدۍ ؟ - نھ بابا ناراحت نشدم !
پَتو را روۍ سر خود میکشد ، و زار میزند .