دیشب خابتو دیدم بغلت کردم.
و یادم میاد وقتی بغلت میکردم؛ بغلت
بهترین مکان برای آرامش من بود(:
حالم خوب بود نبودی؛ له بودم نبودی؛
ذوق زده بودم نبودی؛ گریه میکردم نبودی
تولدم شد نبودی؛ شب خابم نمیبرد نبودی
صبح خورشید درومد نبودی؛ وقتی تنها
بودم نبودی؛ ناراحت بودم نبودی؛ وقتی
دلم گرفته بود نبودی؛ و هنوزم نیستی!
دیگه کی میخوایی بیایی و باشی پس؟
اومدی بساط انداختی تو مغزم؛
چرا یه چند روز مجال نمیدی بهت فکر
نکنم؟ روزا شبا همش فکر توام(: