هر با کھ نگاهت میکنم جملہای جدید
به ذهنم خطور میکند ؛ در این سرزمین
چیزی هست که ارزش زندگـے کردن
دارد .
هرگز هیچ حسرتۍ در دنیا این چنین یکجا
جمع نمیشود ، کہ در این سه واژھیِ کوتاه
جمع شده : او دوستم ندارد (:
خدایا همه از تو میخواهند بدهـے
ولی من از تو میخواهم بگیرۍ ..
خستگی ، دلتنگی و غمُ غصهها را