دلبرم گاهـے از میانِ کسانۍ عبور میکنم کہ
عطرت را زندھاند اما بویت را نمیدهند و
این از مرگ زجرآورتر است (:
عهد بستـے آنچھ بینِ ماست ابدۍ است ؛
یادم رفت بپرسم : آیا عشق را میگویی یا
رنج را .. ؟
ننه : فقط یک هنر رو باید یاد بگیرۍ و
آن هم تحمل است، تحمل .
مریم : تحملِ چی ننھ ؟
ننه : نگران نباش، موضوع کم نمیآوری .
من زندگیام را خواب میبینم، من رویاهایم
را زندگـے میکنم، من حقیقت را زندگۍ میکنم
از هر خون، سبزھای میروید و از هر درد
لبخندۍ (: