ننه : فقط یک هنر رو باید یاد بگیرۍ و
آن هم تحمل است، تحمل .
مریم : تحملِ چی ننھ ؟
ننه : نگران نباش، موضوع کم نمیآوری .
من زندگیام را خواب میبینم، من رویاهایم
را زندگـے میکنم، من حقیقت را زندگۍ میکنم
از هر خون، سبزھای میروید و از هر درد
لبخندۍ (:
اشتیاقۍ کہ به دیدار تو دارد دلِ من، دلِ
من داند و من دانم ! دل داند و من، خاک
من گِل شود و گُل شکفد از گل من، تا ابد
مهر تو بیرون نرود از دلِ من♥