بہ قولِ فروغ فرخزاد : کسی سوال میکند
به خاطر چه زندهای ؟ و من برای زندگـے
تو را بهانه میکنم (:
ولی وقتی بعد مدتها تونستم باهات
حرف بزنم بهترین روزم بود، و همچنین
تلخترین روزم چون کہ انگار واست
غریبهای بیش نبودم (:
من به جایی رسیده ام که دیگر اشکهایم
جوابگوی غم هایم نیستند، آری ، آنها خیلۍ
وقت است که چشمانم را ترک کردهاند !
حالا، زین پس خاموشی آتش وحشـے
خاطراتت را، خون برعهده دارد ..
به چشمانم نگاه کرد و گفت، بگو دوباره بھ
این جهان باز خواهیم گشت، و مرا حتـے ؛
اگر درخت گیلاسی آفریده شده باشم . .
خواهی شناخت .
طرف خودش استاد ضربه زدن
به آدماس، بعد داره از ضربه نزدن
و به بازی نگرفتن احساساتشون
حرف میزنه😂😐دور زمونهی
عجیبی شده، نھ ؟