رفت روی تخت دراز کشید و خوابید
غمش هم جای دیگری نداشت برود
کنارش دراز کشید . .
-
کان یلزمنا قلوب اکبر کی تتسع لکل،
هذا الاسی .
- ما برای جا دادن به غم و اندوه نیازمند
قلبهای بزرگتری بودیم .
-
برای آخرین بار با چشمان غمبار به او
نگریست و توانست با آخرین نفسشبه
او بگوید : فقط خدا میداند که چقدر
تو را دوست داشتم ..
-
اینها خیال میکنند من دیوانهام !
اما من دیوانھ نیستم، فقط دلم
خیلی خیلی تنگ است :)
-