پستی که دیروز آپلود کردم [ 25 و 21 ساله ] با کمی اسپویل.

او میرفت؛ تمام خداحافظی‌ زیر در ریختہ بود، پنجره پشت پایش خرد میشد، تنها یک تکه از او کنج خلوت این خرابه خواهد ماند، بگذارید برای یک بار دیگر در خیالِ او ناکام بمانم .

تو را تبعید میکنند به درونت و گمان میکنند کہ تاریک شده‌ای، نمی‌دانند یک نفر در سرزمین وجودت‌مزرعه‌ی کشتِ نور دارد :)

- آخرین سپر دفاعیت در برابر مشکلات ؟ + آهنگ :)

~

کو ؟ آنکھ سامان دهد این همه ویرانۍ را ..

بیخیال .. فراموش کردنت کاره من نیست .

4 ساله میشناسمت از مجازی :> و داره میشه 5 سال، هیچوقت نتونستم بغلت کنم، فقط از دور با اهنگام و تایپم آرومت میکردم، آرزوی دیدنت موند تو دلم، رفتم اما تو ببخش.. هوم؟ تولدت مبارک کسی که دیگه مالِ من نیسی :]💘

:>..

تو به چیزۍ که به نفعته ایمان داری !