یه جوری دلت میگیره انگار یکی دست کرده
تو بدنت و قلبت رو فشار میده و له میکنه، و
تو فقط شوکہ شده ِ زل میزنی بهش وصداتم
در نمیاد !
بعضۍ حرفا اصلا گفتن نداره، برا همین
ترجیح میدی همه رو بریزی تو خودت
و یه نفس عمیق بکشب و بگی ؛ مهم
نیست .
وقتی غم داشتم میومدم به تو میگفتم
و تو با حرفای خیلی خوب منو تسکین
میدادۍ، ولی الان که تو بدترین ضربه
رو به من وارد کردی باعث غم ِ من
شدی، اینو به کی بگم ؟
تنها مزیت تو این بود کہ، ترک شدم
ترسم ریخت، و دیگهـ هیچ ترکشدنۍ
منو نخواهد ترسوند ..