کسایی که دوستشون داشتم، منِ
مغرور چند بار از غرورم بخاطرشون
گذشتم، ولی اونا حتۍ به اسمم نگاه
نمینداختن، همونجا به سادگیم پی
بردم.
راسته که میگن آدما خودشون، خودشون
رو از چشمت میندازن، و جالبترم این
هست که میگن چرا منو نمیبینی؟ عزیز
یه روزی اونقدر شمارو میدیدیم،ما رو
نمیدیدین، حالا که از چشممون افتادین
چرا سراغمون رو میگیرین؟ اون وقتایی
که خفه میشدیم از درد و غصه نبودین،
موقعی که تا ساعت ۵ صبح اشکامون رو
خودمون با دستای خودمون پاک میکردیم
نبودین؛ بعد الان که یکم وقت خوشیمونه
سراغمونو میگیرین؟ برین گمشین .
یه روزی میرسه که دیگه اسمی
به اسمِ شماها ندارم، دوستی مثله
شماها ندارم، و چقدر منتظرِ اونروزم .
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم پاره پاره شد سر این سکانس :)))
- اسنودراپ -
دستِ من نبود ،
آن حرف پایم را شکست؛ دیگر نمیتوانستم
پا بہ پایِ او همراه باشم، در میانهی راه
افتادم.
گفت چشمهایت را ببند؛ و به من فکر
کن ! گفتم چشمانم را ببندم نمیتوانم
ببینمت، گفت: بهتر؛ دیدن ندارد رفتنِ
آدمها، گفتم هر چي تو بگی، رفت و
چشمانِ من بسته ماند ...
دیگه میدونم درد ینی چی، درد به معنای
کتک خودن تا حدِ بیهوش شدن نیست ؛
بریدن دستت با یه تیکه شیشه و بخیه
زدن تو داروخانہنیست، درد یعنیچیزی
که وجودت رو در هم بشکنه، و انسان
مجبوراً باید باهاش بمیره؛ بدونِ اینکه
حتی بتونه اون رو بہ کسۍ بگه .