ناله را هر چند میخواهم کھ پنهان
برکشم، سینه میگوید که من به تنگ
آمدهام، فریاد کن.
تو که رفتی، انگار این شهر خالی شده
تو که رفتی، تنم خالیتر از همیشهست
تو که رفتنی، کسي نیست باهاش به
فکر و خیال بریم و باهم پرواز کنیم،
تو که رفتی من شدم یه بیچاره بدبخت
که راهی جز زل زدن به گوشی وُ دیدن
عکسای دونفرمون ندارم، کاش بیشتر
قدرتو میدونستم .
یه روز یه کتاب مینویسم و اسمشو
میذارم -اگهمیموندۍ- و تو اون کتاب
بهت ثابت میکنم؛ خیلی اشتباھ کردی
و رفتی .