منو از رفتنت میترسوني ؟
من یه زماني بهترین آدماي زندگیم رو
ترك کردم، از کنارشون گذشتمُ رفتم .
با اینك سنگینيِ ترکشون تا ابد رو دو تا
شونهیِ کوچیکم گذاشته شد ..
منُ تهدید میکني كِ من بدونِ تو تنهام ؟
منُ تنهاییا بزرگ کرده، یاد داده، گریههامو
پاك کرده، مثلِ یه مادر بزرگم کرده .
من تو تنهاییا بزرگ شدم یادت باشه منُ
با هیچچی تھدید نکنی .
رفت؛ خجالت کشیدم بگویم: من هنوزم
دوستت دارم، حسِ لجبازیم نگذاشت بگویم
ببخشم ، غرور نگذاشت بگویم بمان کنارِ دلم .
دلم نمیگذارد فراموشش کنم عقلم نمیگذارد
بگویم برگرد ..
بارها گفتم وُ میگم، من براي اینك فراموشت
کنم خودم رو از دست دادم ولي باز تو از
ذهنم بیرون نرفتي .
اونقدر بهت فکر کردم ك پیشونیم هي داره
درد میکنه، بیا بهم بگو استپ؛ وایسم، از
فکر کردن بھت ..
بازي تموم شه، یکم بخوابم، خسته شدم ((:
طرف میاد میگه چرا این روزا حوصلهيِ منو
نداري ؟ داداش من خودم حوصلهي خودم رو
ندارم چطور انتظار داری حوصلهی تو رو
داشته باشم؟ مردم چه تفکراتي دارن جدیداً .
از اینك رفتیُ پشتِ سرتم نگاه نکردي واقعاً
دمتگرم، از اینك باعث شدي من همش مثلِ
ابر بھاری برات گریه کنم؛ دمت گرم .
از اینك به خودت زحمتی ندادي برگردی
پشتِ سرت رو نگاه کني ك ببینی یکی افتاده
زخمي شده، ولي رفتنِ تو براش سنگینترُ
دردناكتره دمت گرم ..