ایتا - 𝗹𝘂𝗺𝗶𝗻𝗼𝘂𝘀.

برایِ نوشتن تاریخم، اشک می‌خواهم
نھ جوهر . .

236 مشاهده17:56

غمِ زمانه بھ پایان نمی‌رسد اما ؛
برخیز به شوقِ یک نفسِ تازه در
هوایِ بهار :)

238 مشاهده17:59

و آغوشت، اندک جایی برایِ زیستن
اندک جایی برایِ مردن و گریزِ از
شهر است . .
________________

250 مشاهده18:04

-

271 مشاهده18:07

ولے من با تو بد نمیشمـ . .

245 مشاهده19:15

دل‌تنگ توام اندوھِ مرا نقاشـے کن ،
به تو می‌اندیشم در غم، پندار مرا
نقاشی کنـ 🚶🏼‍♂!

225 مشاهده19:36

او بھ باران گفت ؛ مرسـے کھ برایم
گریه می‌کنی :) . .

228 مشاهده19:50

چنان چشمانش بھ چشمانِ من شباهت
داشت که ما همدیگر را در آینه
گم می‌کردیم . .

219 مشاهده05:41

من چیزی از عشقمان بهـ کسـے نگفتم
آنها تو را هنگامی کھ در اشک‌های‌
چشمم تن میشسته‌ای دیدند !

206 مشاهده05:44

-

220 مشاهده05:48

شیرین‌ترین سیب ، درخت‌های قرمزِ
پاییز ، و باران . . من درست پشتِ
سرت ایستاده‌ام، همان‌جا خیس
سرمازده، و عاشق (:

1 مشاهده05:50

یھ روزی میرسه که از دستِ دوستات
تو بغل دشمنات گریه میکنـے . .

1 مشاهده06:41

مطالب بعدی