#تلنگـــــــرانه
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده فقیرم و چیزی ندارم.
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد، و مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده.
هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد،
فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین...
این هندوانه خراب را بخاطر تو داده و این هندوانه خوب را بخاطر پول.
👌وای اگر این تفکر در کل زندگی ما باشد...
.
#محفل_شاه_علقمه
از شجاعتت بگم
از نگاه نافذ و شمشير و هيبتت بگم
يا ميخواي از كرم و لطف و محبتت بگم
از عنايتت بگم
از نماز شبو سجده و اطاعتت بگم
تو كريمي بهتره كه از كرامتت بگم
واي حسني ام
مست روضه و همين سينه زني ام
خيلي عاشقه عقيق يمني ام
ميخونم همه بدونن حسني ام
واي حسني ام
منو آدمم كن آقا ، شدني ام
تو رسولي من اويس قرني ام
ميخونم همه بدونن حسني ام
" شاه بي حرم حسن
قربونت برم حسن..."
شاه با كرم حسن
داره توي قلب هر عاشقي يه حرم حسن
هركي نوكره حسينه ميگه دم به دم حسن
حافظ علم حسن
وقتي كه ميره تو ميدون ميزنه قدم حسن
علي ميگه يل با غيرت و با جنم حسن
واي حرف يل شد
باز ميگم از اوني كه شير جمل شد
رو سر دشمنا سايه ي اجل شد
توي معركه دلير بي بدل شد
واي تا غزل شد
ذكر نابش به روي لبم عسل شد
اين كيه كه روشني هر محل شد
بخدا عشق دل من از ازل شد
" شاه بي حرم حسن
قربونت برم حسن..."
👇
🍃🍃🌸🌸🌸
🍃🍃
🍃🍃
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
✔سعی کنید بعد از نماز مقداری تعقیب بخوانید
و زود بلند نشوید و بروید📛
حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای(ره) با همان لهجه شیرین اصفهانی خود می فرمود:
🕳بادبادک، بی دنباله بالا نمیره، نماز هم بدون تعقیب بالا نمی رود.
💟برخی تعقیبات مشترکه بعد از نماز
👌دعا کردن
👌ذکر تسبیحات حضرت زهرا(س)
👌خواندن سوره حمد و آیت الکرسی
👌سه مرتبه: استغفرالله الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، ذوالجلال والاکرام و اتوب الیه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✨﷽✨
🌸 مــال حــرام 🌸
✍بی اهمیت جلوه دادن مال حلال، آثار منفی زیادی در زندگی انسان دارد و تأثیرات فراوانی در نوع عملکرد انسان دارد.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم به باغی دعوت شد. ایشان انگور خیلی دوست داشت. نگاه کرد و دید این باغ انگورهای قشنگی دارد. صاحب باغ هم آدم خوبی بود. گفتند: یک مقدار انگور بیاورید. صاحب باغ به کارگرش گفت: برو قدری انگور بیاور! او هم رفت و لحظاتی بعد ظرف انگور را خدمت حاج شیخ عبدالکریم حائری آورد. ایشان گفت: میل ندارم. گفتند: آقا شما خودتان فرمودید! گفت: نمیدانم چرا میل من یکباره رفت! این غذا و این میوه نزد من غیر مطبوع جلوه میکند. این ذائقه سالم است.
باغبان تعجب کرد که چه شد. ایشان فرمود: نمیدانم، خودم هم خیلی میل داشتم. کارگر را خواستند. آقا از او پرسید: انگور را از کجا چیدی؟ گفت: آقا که امر کردند من دیدم انگورهای باغ خودمان هنوز شیرین نشده و آفتاب نخورده و ترش است. از باغ بغلی یک خوشه انگور چیدم و دیدم مال آنها شیرین است. آقا فرمودند: من و شما انگور را میخوریم و شاید متوجه هم نشویم و به به هم بگوییم.
حکایاتی
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
☀️امام صادق عليه السلام:
هر كه دوست دارد از ياران قائم باشد، بايد انتظار كشد و در حالى كه منتظر است، پارسايى و اخلاق نيك را در پيش گيرد. اگر [با چنين حالتى ]از دنيا برود و بعد از مرگ او، قائمْ قيام كند، همانند اجر كسى را دارد كه قائم را درك مى كند. پس [در كار و عمل] بكوشيد و منتظر باشيد. گوارايتان باد اى جماعتِ مشمول رحمت!
مَن سَرَّهُ أن يَكونَ مِن أصحابِ القائِمِ، فَليَنتَظِر وَليَعمَل بِالوَرَعِ ومَحاسِنِ الأَخلاقِ وهُوَ مُنتَظِرٌ، فَإِن ماتَ وقامَ القائِمُ بَعدَهُ كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ مِثلُ أجرِ مَن أدرَكَهُ، فَجُدّوا وَانتَظِروا هَنيئا لَكُم أيَّتُهَا العِصابَةُ المَرحومَةُ
📚الغيبة للنعمانی، صفحه ۲۰۰
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
🔴مهربانی همیشه ارزشمندتر است.
💎بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد. ...
زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر، مى تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا کند.
بالاخره هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:«خیلى فکر کردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى!»
#ظهورنزدیک_است
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود. کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که میشد برای خواندن نماز دست از کار میکشیدند. یک روز مهندس به آنان اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر میشود. کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان، نماز را به آخر وقت میگذاردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان، همچنان در اوّل وقت، نماز ظهر و عصرشان را میخواندند.
آخر ماه، مهندس به کارگرانی که همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادّی ماهیانه پرداخت کرد. کسانی که نماز خود را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض کردند که چرا حقوق آن کارگرها را بر خلاف انتظارشان زیاد داده است. مهندس میگوید: «اهمیّت دادن این کارگرها به نماز و صرفنظر کردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمانشان بیشتر از شماست و این قبیل آدمها هرگز در کار خیانت نمیکنند همچنانکه به نماز خود خیانت نکردند.»
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✔️ مواظب باشید ما هم مثل آن بچّهها خدا و پیامبر و ائمّه علیهم السّلام را به چند گردو نفروشیم.
🔻عارف باللّه مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻
روزی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای اقامهی نماز جماعت از کوچه به سمت مسجد عبور میکردند که به تعدادی بچّه برخورد نمودند که در کوچه مشغول بازی بودند. بچّهها از حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم خواستند که با آنها بازی کنند. ایشان هم پذیرفتند و مشغول بازی با بچّهها شدند.
اذان گفته شد و مدّتی مؤمنین در صفوف جماعت مسجد منتظر آمدن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند، ولی بچّهها حضرت را رها نکردند. وقتی اصحاب مشاهده کردند که حضرت تشریف نیاوردند، از مسجد بیرون آمدند و برای پیدا کردن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم به راه افتادند تا اینکه دیدند بچّهها مشغول بازی با حضرت هستند و ایشان را رها نمیکنند.
پیش آمدند و از حضرت تقاضا کردند به مسجد تشریف بیاورند. حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ببینید بچّهها حاضرند مرا به شما بفروشند. بالأخره بچّهها راضی شدند با گرفتن تعدادی گردو دست از حضرت بردارند. حضرت یکی از صحابه را به منزلشان فرستادند تا آن تعداد گردو را بیاورد و بالاخره بچهها به قیمت چند گردو حضرت را فروختند و ایشان همراه اصحاب راهی مسجد شدند.
مواظب باشید ما هم مثل آن بچّهها خدا و پیامبر و ائمّه علیهم السّلام را به چند گردو نفروشیم.
🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب🔺
#اهل_بیت_علیهم_السلام
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#دو_رفیق_دو_شهید 😍✌️
دو رفیق ؛ دو شهیــ🕊ـــد...
همه جا #معروف شده بودن به
باهم بودن☺
تو #جبهه اگه از هم جداشونم
می کردن آخرش ناخواسته و
تصادفی دوباره برمی گشتن پیش
هم😍
خبر #شهادت علی رو که آوردن،
مادر محمد هم دو دستے تو سرش
میزد و می گفت: "بچم !!!"😭
اول همه فکر میکردن علی رو هم
مثل بچش میدونه بخاطر همین داره
اینجوری گریه می کنه😔
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی
باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو
باید مادر علی رو دل داری بدی😢
همونجوری که های های اشک
می ریخت گفت :
"زانوهای محکم کجا بود؟!
اگه علی #شهید شده مطمئنم
محمد منم #شهید شده اونا محاله
از هم جدا بشن😞
عهد بستن اخه مادر ...
عهد بستن بدون هم پیش
#سیدالشهدا نرن😭💔
مامور سپاهی که خبر آورده بود
کنار دیوار مونده بود و به اسمی
که روی پاکت بعدی #نوشته شده
بود خیره مونده بود ....
#شهید_سید_محمد_رجبی
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷